هیچکس باور نمیکرد با پانزده خرداد سال 1342 تاریخ جهان اسلام در ظلمات مدرنیته از بن بست خارج شود و افق آیندهی آن گشوده شود، زیرا در دنیای شتابزدهی نگاههای غربزده، حرکتهای با تأنّیِ امور فرهنگی درست دیده نمیشود، همچنان که امروز روشنفکران غربزده نمیتوانند آینده تاریخ انقلاب اسلامی را بشناسند و لذا خود را تسلیم فرهنگ غالب، یعنی فرهنگ غربی میکنند. رسیدن به این بصیرت که در بستر تاریخ جدید که با انقلاب اسلامی ظاهر شد به مرور مشکلات و معضلات جهان اسلام حل میشود و اهداف مقدس جامعه اسلامی یکی بعد از دیگری جای خود را مییابد، اولین قدمِ خودآگاهی است که باید بدان دست یافت. در حال حاضر که هنوز فرهنگ غالب، فرهنگ غرب است مادران مسلمان واقعاً نمیدانند در مقابل بیحجابی دخترانشان چهكار كنند، لذا ملاحظه میکنید مادر دارای حجاب کامل است ولی دخترش آن طور نیست. این مادر بین چند كار مانده است، یكی اینكه دائماً با دخترش مشاجره داشته باشد، یا اینکه کار دخترش را تأیید کند که این کار با عقیدهاش نمیسازد، یا اینکه مجبور میشود با بی حجابی دخترش كنار آید، مثل كنارآمدن گرگ و میش. آیا راه همین است، یا باید تاریخی را در مقابل تاریخ و عقل غربی به میان آورد که جایگاه بیحجابی روشن شود و مردم متوجه شوند زندگی غربی مربوط به عقل ما و تاریخ ما نیست و ما را از هویت اسلامی که راز ماندگاری ما است بیرون میاندازد؟ اگر کسی تاریخ را نشناسد و جایگاه پدیدهها را در آن تشخیص ندهد فكر میكند زندگی تا اَبد همان طور است که فرهنگ غربی برای ملت ها تعیین میکند.
اگر احساس میکنید دیگر آن نوع امر به معروف که 300 سال پیش داشتید و نتیجه میگرفتید، امروز نتیجه ندارد. باید بدانید وقت آن است که تاریخ خود را تغییر دهید تا عقلی مناسب امروز به میان آید که آن عقل بتواند احکام الهی را بشناسد و بشناساند،(78) نه اینکه تسلیم عقل غربی شویم و اسلام را - به عنوان تنها دین فعّالِ دوران آخرالزمان- در ذیل فرهنگ غربی قرار دهیم. آری همانطور که سیصد سال پیش عقل مناسب آن زمان، اسلام را حفظ کرد و نگذاشت اسلام گرفتار بن بست شود. در شرایط جدید، عقلی مناسب این زمان نیاز است که بتوان اسلام را فهمید و فهماند و مسلّم این عقل نمیتواند عقل غربی باشد.
در سالهای 1335 به بعد که مصادف است با اواخر عمر آیتالله بروجردی، آنهایی که عمیقاً نسبت به وضع پیش آمده در جهان میاندیشیدند متوجه بودند خطر بزرگی جهان اسلام را تهدید میکند و باید کاری کرد، ولی راهی که تاریخ جدید جهان را بگشاید نمیشناختند(79) بعضی از جوانان مسلمانِ نزدیک به فدائیان اسلام كه بعداً اکثر فدائیان با شروع نهضت حضرت امام خمینی(رض) حزب مؤتلفه اسلامی را تشکیل دادند، میگفتند به عنوان یک فعالیت مهم مذهبی، شروع كردیم ضد مسیحیت فعالیت کنیم، كتابهایشان را پیدا میکردیم و جوابهایی در ردّ آنها مینوشتیم و منتشر مینمودیم، چون مبلغین مسیحی در شهرهای اسلامی به ضد اسلام تبلیغ میكردند. میگفتند با مطرحشدن مرجعیت حضرت امام خمینی(رض) یك گونی از کتابهای آنها را برداشتیم و رفتیم خدمت ایشان كه آقا چرا نشستهاید ببینید دارند چه كار میكنند؟ امام كتابها را نگاه كردند و گفتند اینها را دیدهام، دوتا از كتابها را هم شما ندارید و اسامی آن دو را ذکر کردند. فهمیدیم ما دچار توهم شدهایم و امام خیلی جلوتر از ما حرکت میکنند. بعد فرمودند: این کارها را جمع كنید، مسئله چیز دیگر است «اینکه مبارزه نیست و اینها شما را به خود مشغول نکنند، اینها پنجاه سال است در این مملکت کار میکنند، نتوانستهاند هیچ موحدی را مسیحی کنند، لاابالی کردهاند، ولی بیدین نکردهاند. این جریانات یک سرمنشأ دارد، اینها همه از فساد رژیم است، شما بروید دنبال آن، اینها وقتتان را میگیرد».(80) عملاً حضرت امام(رض) در آن جلسه نگاه آنها را به نهضتی انداختند که نتیجه آن، انقلاب اسلامی شد و درنتیجه تاریخ ملت ما تغییر کرد و در بستری قرار گرفت که حالا به جای آن که ما در جای متهم بنشینیم و مسیحیت اشکال کند، قضیه برعکس شده است.
عنایت داشته باشید که فدائیان اسلام و سایر جوانان مسلمان در آن زمان هنوز با عقلی به دنبال رفع مشکلاتاند که فرهنگ مدرنیته میتواند آن را کنار بزند و حتی متهم به خرابکاری کند. عقلی که در ترور احمد کسروی در سال 1324 جواب داد و روح امید را به مسلمانان برگرداند، ولی در ترور حسنعلی منصور در سال 1343 جواب نداد.
حضرت امام(رض) در آن شرایطِ خاص افقی را گشودند و عقل و تفکری را بهصحنه آوردند که در آن افق، امکان فکرکردن نسبت به دشمن اسلام یعنی فرهنگ مدرنیته فراهم گشت و راهی پیدا شد که ملت از سر گردانی بیرون آمد و اگر ماوراء تفکر آن زمان، عقل و تفکری جدید به صحنه نمیآمد کار نیروهای مذهبی یا باید مثل فدائیان اسلام به ترور حاکمان ظالم بینجامد بدون آنکه روح حاکم بر جامعه تغییر کند و یا بروند در این شهر و آن شهر تبلیغ كنند كه مسیحیت اشکال دارد و اسلام از آن اشکالات مبرا است.(81) در آن صورت هدایتِ کشتی جامعه در دست پادشاهی بود كه جامعه را به طرف كفر سیر میداد و همواره فرهنگ مدرنیته بود که تکلیف ما را تعیین میکرد، حتی در حدّی که آنها به ما اجازه میدادند ما میتوانستیم بر ضد مسیحیت تبلیغ کنیم.