گرایش هایی که طالب نزدیکی به غرب بود با حذف دولت موقت تمام نشد و صورتهای دیگری از آن به حیات خود در نظام تصمیمگیری کشور ادامه داد، از نوع مدیریت اقتصادی بگیر تا آموزشی و تربیتی و حتی شهرسازی و خانهسازی، عدهای به نحوی و از سر دلسوزی میخواستند کشور ما از سر تا پا فرنگی شود و چون برنامهها بیشتر تقلیدی بود و نه از سر تفکر، در بسیاری موارد کشور و پیرو آن انقلاب اسلامی را دچار بحران کردند. تقلید تا آنجا در افکار بعضی تصمیمگیرها حاکم بود که به عنوان مثال حتی نتوانستند متوجه تفاوت آب و هوای لندن و شهر اصفهان شوند - که شهر لندن دائماً ابر است، و نباید درختهای تنومند که سایه ی زیادی دارد در آنجا رشد داد ولی شهر اصفهان، یک شهر نیمه کویری است و درختهای تنومند و با سایههای زیاد علاوه بر زیبایی و تلطیف آب و هوا، موجب میشود تا مردم از سایهی آنها نیز استفاده کنند- آن ها همان طرحی را که برای میدان بزرگ لندن طراحی شده بود برای میدان امام اصفهان طراحی کردند و تمام درختهای چند صد سالهی میدان امامِ اصفهان را بریدند.
معضل نزدیکی به فرهنگ ضد قدسی مدرنیته یک چیز است، معضل تقلید از غرب معضل مضاعف است. قبل از انقلاب «نیكپِی» استاندار اصفهان تازه از اروپا آمده بود، دستور داد تمام خوار و بار فروشیها نخود و لوبیاها را در فریزر بگذارند! در حالیکه در آن زمان اکثر مغازهها یخچال معمولی هم نداشتند، چه رسد به فریزرهای ویترینی، هر مغازهای هم که به آن دستور عمل نمیکرد جریمه میشد، خلاصه دستور آقای استاندار مصیبتی برای اصفهان شده بود؛ بالاخره یكی از دوستان او که از اروپا آمده بود تا به او سر بزند میگوید این چه دستوری است که دادهای و مردم را به مشکل انداختهای؟ گفته بود: مگر یادت نیست در لندن نخود و لوبیاها را در فریزر میگذاشتند؟! رفیقش به او گفته بود: چون آنجا هوا نمناك است، اگر در فریزر نگذارند همهاش جوانه میزند، ولی در اصفهان که چنین مشکلی نیست! پس از آن دستور داد پس دیگر نمیخواهد خوار و بارها را در فریزر بگذارند.
واقعیت آن است که روحیهی غربزدگی و اصالتدادن به غرب با پیروزی انقلاب بهکلی از ذهنها پاک نشد، به طوری که حتی بین اهدافی که انقلاب اسلامی به دنبال آن است و اهدافی که به عنوان آرزوی مدرن شدن در اقشاری از جامعه هست تفکیک نیافت، گویا هرچه جامعه به تکنولوژی غربی مجهزتر شود، انقلاب به اهداف خود نزدیکتر شده است و این موجب غفلت بزرگی در بازخوانی انقلاب نسبت به اهداف اصلی که باید دنبال کند، شد. در حالی که این یک امر طبیعی است که هر کشوری، اعم از آن که انقلاب اسلامی در آن واقع شده باشد یا نه، نیاز دارد که شرایطی برای زندگی مردمش فراهم کند و در حال حاضر برای زندگی در دوران معاصر نمیتوان از تکنولوژی غربی جدا بود، ولی مگر اهداف اصلی انقلاب اسلامی رسیدن به رفاه به سبک رفاه غربی و خلاصهکردن زندگی در آن رفاه بود؟ این همان غفلتی بود که دولت سازندگی بدان گرفتار شد، به طوری که از یک طرف با تمام انرژی سعی داشت کشور را به نوع زندگی غربی نزدیک کند و از طرفی چون هدف از انقلاب را همین میدانست، نه تنها به اهداف انقلاب اسلامی توجهی نشد، بلکه آن اهداف بهشدت به حاشیه رفت.
در فضایی که همهی ذهنها معطوف به سازندگی با ملاکهای غربی است، دیگر توجهی به آن نوع «عالَم دینی» که امام خمینی(رض) بر آن تأکید داشتند باقی نمیماند، اینکه بنا است با انقلاب اسلامی بشر به عهد الهی خود برگردد و نظر به اهدافی داشته باشد، ماوراء اهدافی که غرب به بشر معرفی میکند، همه فراموش می شود و در این حالت مرز دوستیها و دشمنیها نیز به هم میخورد، چون ارزشها تغییر کرده، آرامآرام، طبقهی تکنوکراتها و ارزشهای مربوط به این طبقه فضای اقتصاد و آموزش کشور را تحت تأثیر خود قرار داده است و نه تنها اقتصاد سکولاریسم و سیاست سکولاریسم غلبه کرده، حتی نظام آموزشی کشور تحت تأثیر سکولاریسمِ پنهان قرار گرفته است، به طوری که جهتگیری کلی تحصیل کردههای کشور به چیزی غیر از ارزشهای دینی معطوف شده است. انقلابی که آمده بود تا به روی بشر جدید راه آسمان را بگشاید، خودش زمینی شد و از اهدافی که بناداشت در نظام اقتصادی، سیاسی، آموزشی دنبال کند باز ماند و ما امروز وارث برنامههایی هستیم که روح دولت سازندگی شکل داد به طوری که روی هم رفته نظام اداری و سیاسی و اقتصادی ما هیچ احساس مسئولیتی نسبت به اهداف انقلاب ندارد، مگر افرادی که شخصاً به آن ارزشها معتقدند.