تربیت
Tarbiat.Org

انقلاب اسلامی، برون‌رفت از عالَم غربی
اصغر طاهرزاده

ریزش‌ها و رویش‌های انقلاب

ملت ایران که انگیزه‌شان خدا بود، به انقلاب و امام خمینی(رض) به امید برگشت به اسلام ناب دل‌ دادند، ولی عده‌ای با انگیزه‌ی این‌که ایران را به غرب نزدیک کنند کنار امام آمدند و همراه امام گفتند: «مرگ بر شاه». با این تفاوت که امام خمینی(رض) گفت: «مرگ بر شاه» تا خدا حاکم بشود، ولی این‌ها گفتند: «مرگ بر شاه» تا کشور را به نوعی به زندگی غربی نزدیک کنند، این‌ها امروز هم انقلاب اسلامی را به‌اندازه‌ی این که از پیشرفت‌های غربی عقب ‌نیفتد، انقلاب می‌دانند. اگر دیروز با امام همراهی کردند به آن جهت نبود که هدفشان با امام و مردمی که در کنار امام بودند، یکی بود. طبیعی است انقلابی که جز به خدا نظر ندارد، کسانی را که می‌خواهند در بستر انقلاب، منیّت‌شان را فربه کنند، کنار می‌زند. ارزش انقلاب اسلامی به آن است که توانست بنی‌صدر و قطب‌زاده‌ و رجوی و سروش را کنار بزند و آن‌ها را از تاریخ انقلاب اسلامی بیرون بیندازد و یا به اردوگاه غرب، که نقطه‌ی اصلی مقابله با انقلاب اسلامی است، بفرستد. خطر وقتی انقلاب را تهدید می‌کند که این نوع افراد در زیر پوست انقلاب جای بگیرند و حرکت انقلاب به سوی اهداف مقدسش را متوقف کنند. و هنر انقلاب آن است که راه خود را ادامه دهد و به این نوع ریزش‌ها هیچ توجهی نکند تا از اهداف اصلی‌اش باز نماند. حتی اگر در بعضی از برهه‌ها این افراد درد سرهایی برای انقلاب ایجاد کردند و از زیر پوست انقلاب خارج شدند و مخالفت‌هایشان را علنی کردند، همان دردسرها برکاتی شد برای انقلاب اسلامی که خود را بازخوانی کند و نسبت به نقطه‌ی هدف با دقت بیشتری برنامه‌ریزی نماید.
اگر مدرن‌شدن به معنی غربی آن و با همان فکر و فرهنگ، مقصد ما بود که نظام شاهنشاهی چنین مقصدی را برعهده گرفته بود. در تجربه‌ی تاریخی هم در مراحل گوناگون تجربه کرده‌ایم که هر وقت به بهانه‌ی مدرن‌شدن به غرب نزدیک شدیم، بدون آن‌که به تکنولوژی غربی نزدیک شویم، به روح غربی گرفتار شدیم و ارزش‌های غربی وارد زندگی‌مان شد و زندگی‌هایمان را بر باد داد و با تقلید هر چه بیشتر از غرب، تحقیر شدیم. چون بدون هر ملاکی به غرب رجوع کردیم، در حالی که امروز انقلاب اسلامی با اهداف خاصی که دارد در جلو ما است، باید در هر صورتی انقلاب اسلامی و موقعیت تاریخی و رویکرد عبور از غرب به سوی تمدن اسلامی را فراموش نکنیم.
ابتدا ملت ایران به نور تشیع به یک نوع خودآگاهی تاریخی دست یافت که با اروپایی شدن نه‌تنها به چیزی نمی‌رسد، که همه چیزش را نیز از دست می‌دهد، زیرا اروپایی‌شدن را در زمان محمدرضاخان با رگ و پوست خود حسّ کرد و در همان زمان روح توجه به انقلاب در عمقِ جان مردم خانه کرده بود، به‌قول «میشل‌فوکو»: انقلاب اسلامی، برگشت به هویت ملتی است که از غرب سرخورده‌اند. این پدر و پسر پنجاه سال می‌خواستند غرب را بر سر ما بزنند؛ تا آن‌جا ما توسط فرهنگ غرب تحقیر شدیم که به زنان ما گفتند: اگر هم می‌خواهید موهایتان را بپوشانید، چادرهایتان را بردارید، کلاه سر بگذارید! اگر روح ملت ایران می‌خواست غرب را بپذیرد که در آن زمان بسترش فراهم بود، پس چگونه باز عده‌ای سعی دارند ما را به غرب ارجاع دهند؟!
روح تشیع آنچنان بصیرتی به همراه می‌آورد که انسان بتواند ظلمات پنهان در ظاهر پر زرق و برق غرب را ببیند، من شنیدم، شهید مطهری(ره) گفته ‌بودند، وقتی که بنی‌صدر و امام خمینی(رض) از پاریس به ایران برگشت کرده بودند، وقتی از هواپیما پایین می‌آمدند، همین که دست بنی‌صدر را گرفتم و با او دست ‌دادم، حس ‌کردم دست شیطان در دست من است! فکر می‌کنم یک احساس مقدسی است که بصیرت شهید مطهری(ره) می‌تواند به آن برسد، همین حالا هم کسانی هستند که متوجه ناخالصی‌هایی هستند، راه رفع‌ آن‌ها این است که آرام‌آرام مردم رشد کنند و نسبت به آن‌ها بصیر گردند.
امام خمینی(رض) فرمودند: من از اول هم مخالف نخست وزیری آقای بازرگان بودم؛ ولی شورای انقلاب پیشنهاد کرد و آن طور صلاح دیدند و من هم پذیرفتم. با این حال حضور آقای بازرگان و دولت موقت این برکت را داشت تا مردم بفهمند برای این گروه آنقدر که آمریکا و ارزش‌های غربی مهم است، انقلاب اسلامی و مردمی که انقلاب کردند، مهم نیست. اسناد لانه‌ی جاسوسی که به دست آمد روشن شد رابطه‌ی اعضاء دولت موقت با آمریکایی‌ها چه اندازه حسنه بوده و چه نقشه‌ها برای انقلاب اسلامی در سر می‌پروراندند.
آنچه باعث شد انقلاب اسلامی این مراحل را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد، همان روح توحیدی و بصیرتی بود که مردم شیعه داشتند. وگرنه امثال مهندس بازرگان و اعضاء نهضت آزادی همچون قدیسان، دست‌نخورده باقی می‌ماندند تا به وقتش جهت کلی انقلاب را تغییر دهند.