تربیت
Tarbiat.Org

انقلاب اسلامی، برون‌رفت از عالَم غربی
اصغر طاهرزاده

تبلیغ دین با انگیزه‌ی الهی یا نفسانی؟

تجربه‌ی تاریخی از یک طرف و بصیرت شرعی از طرف دیگر نشان می‌دهد که در هر برهه‌ای از زندگی و تاریخ که به غیر از «حق» نظر کردیم، نه‌تنها از اهداف حقیقی خود عقب افتادیم بلکه سقوط کردیم و جریان‌های سیاسی کشور نمونه‌ی خوبی برای روشن شدن این مطلب است، زیرا هروقت نفس امّاره‌ در میان بود و زیر پوشش شعارهای مردم‌پسند نفس امّاره‌ی مردم تحریک شد، شکست جریان‌ها حتمی بود و این قاعده هیچ ربطی به جریان‌های چپ و راست ندارد. اولاً: باید خود را فریب ندهیم، و به شعارهای مردم پسندِ خود دل‌خوش نکنیم. ثانیاً: از ضربه‌ای که با پیروی از نفس امّاره خواهیم خورد غافل نباشیم و با این دید جریان‌ها را بررسی کنیم و راز شکست و پیروزی آن‌ها را تحلیل نمائیم. چه بسا افرادی که از اسلام و انقلاب سرخورده‌اند به این دلیل است که متوجه شدند آن فردی که طرفداری از انقلاب می‌کند برای ارضای نفس امّاره‌ی خودش است و می‌خواهد از آن طریق خود را و گروه خود را بر گروه رقیب حاکم کند، این نوع طرفداری نه‌تنها برای آن فرد ضرر دارد بلکه بقیه را نیز از اسلام جدا می‌کند. امر به معروف هم اگر به شکلی باشد که کسی حکم خدا را تذکر ‌دهد ولی برای تحقیر طرف مقابل، بسیار ضرر دارد، این غیر از آن است که در فضایی دوستانه به طرف بگوئیم: حکم خدا را به‌پا دار! گاهی امر به ‌معروف‌هایمان تحمیل خودمان است به بقیه، آن وقت به نظر شما آن آدمی که دنبال حق است، چنین برخوردی که همراه با نفس امّاره است را می‌پذیرد؟ مسلّم نمی‌پذیرد ولی در آن فضا در عین این‌که بنده را نپذیرفت متاسفانه از دین هم فاصله گرفت، چون تذکر به دین را در مسیری ناحق به او ارائه دادیم، بعد هم فکرمی‌کنیم که ما کار خیلی خوبی کرده‌ایم!
باید این قاعده را فراموش نکنیم، هر جا که جز حق مطرح باشد، ما خودمان و بقیه را به آتش می‌زنیم. نمونه‌هایی در زندگی داریم که به اسم «دفاع از اسلام» چون خودمان مطرح بوده‌ایم، هم خودمان را آتش زده‌ایم و هم بقیه را، چون نقص خود را ندیده‌ایم. مولوی در آن داستان «کر» و «بیمار» همین را می‌خواهد بگوید که آن آقا؛ ناشنوا‌بودنِ خود را پنهان کرد و قبل از آن‌که به عیادت بیمار برود، برای سؤالات خود جواب‌هایی را فرض کرد که در عمل، آن جواب‌ها عکسِ جوابی بود که بیمار به او می‌داد. او تصور می‌کرد وقتی می‌گوید چه خوردی، یک غذایی را می‌گوید، و یا وقتی می‌پرسد، پزشک تو کیست، یک پزشکی را می‌گوید. به بیمار گفت: چه می‌خوری؟ گفت: زهر. گفت: نوش جانت. پرسید: پزشکی که به بالین‌ات می‌آید کیست؟ جواب داد: عزرائیل. گفت: بَه، بَه، بَس مبارک پاست او. مولوی می‌گوید:
از برای چاره‌ی این خوف‌ها

آمد اندر هر نمازی إهدِنا

برای این که شما گاهی فکر می‌کنید دارید کار خوبی می‌کنید ولی این طور نیست، در هر نمازی التماس می‌کنند خدایا! «إهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ».
خواجه پندارد که طاعت‌ می‌کُند

بی‌خبر، کز معصیت جان ‌می‌کَند!

گاهی وقت‌ها پدر مردم را درمی‌آوریم! اسمش را هم می‌گذاریم «کارکردن برای خدا»!! اگر برای خداست، علاوه بر آن‌که باید عقل به کار گرفته شود باید نفس امّاره هم در میان نباشد، فقط اسمش برای خدا نباشد، رسمش هم برای خدا باشد.
در مقابله با جریان‌های موجود در انقلاب هم موضوع از همین قرار است، اولاً: هرجا نفس امّاره باشد کار به نتیجه نمی‌رسد، حتی اگر ظاهر قضیه دفاع از اسلام و ارزش‌های اصولی اسلام و انقلاب باشد، ثانیاً: متوجه باشیم با انقلابی روبه‌رو هستیم که ریشه در تشیع دارد و دل مردم ایران با آن مکتب آشنا است، زود نباید فکر کرد اگر جریانی غرب‌زده خواست مردم را به طرف خود بکشاند، موفق می‌شود. مردم در اولین فرصت خود را براساس ملاک‌های تاریخی مکتب تشیع بازخوانی می‌کنند و به سوی ارزش‌های عدالت و معنویت برمی‌گردند و راز ریشه‌نگرفتن احزاب در ایران به همین جهت است که عموماً فضای سیاسی احزاب بر فضای الهی‌شان غلبه داشته و لذا روح توحیدی تشیع آن‌ها را از تاریخ بیرون می‌کند، مشکل سیاسیون ما آن است که معنی توحیدی تشیع و انقلاب اسلامی و نقش آن را نمی‌شناسند.