اگر انسانها عقل و قلب خود را فریب ندهند چگونه میتوانند حاکمیت کسی را بپذیرند که بنا به نقل ابن ابیالحدید هفتاد بار میگوید: «لَولا عَلِیٌّ، لَهَلَکَ عُمَر»؛(12) اگر علی نبود عمر هلاک میشد. معنی حقیقتگرایی شیعه آن است که نمیتواند به عقل و قلب خود دروغ بگوید و آنها را فریب دهد.
وقتی ملت مسلمان ترکیه حاکمیت خلفائی را که سقیفه آنها را انتخاب کرده، پذیرفتند، آقای «آتاتورک» را هم میتوانند تحمل کنند و سالها طول میکشد که روح اسلام ستیزی او را از ذهنها و قلبها پاک نمایند. در حالی که مردم ایران در فرهنگ شیعه، رضاخان را با آنهمه قلدری هنوز نیامده روانهی جزیرهی موریس کردند، فرزندش هم با آنهمه حیلهگری که داشت، با خفت و خواری رفت. چون شیعه همواره به چیزی در نظام سیاسی جامعه نظر دارد که عقل و قلب به دنبال آن است و آن حاکمیت امام معصوم است.
با این که دولت انگلستان قویترین روشنفکران را در کنار رضاخانِ بیسواد قرار داد تا او را حفظ کنند، چون شیعه نظر به جایی دیگر دارد، تلاشهای امثال «تیمورتاش» و «محمدعلی فروغی» هیچ نتیجهای نداد. درست است که اگر ملّتی هویتی قدسی و الهی نداشته باشد، به راحتی به رنگ فرهنگ مدرنیته در میآید، ولی آن ملّت، شیعیان اهل البیت نیستند.
شیعه در آن غوغای تقدسزدایی بعد از رحلت نبی اکرم(ص)، خانهی گِلی فاطمهی زهرا(س)را «حقیقت» دید، نه کاخ سبز معاویه را. زیرا نخواست این دروغ بزرگ را بپذیرد که غیر معصوم امکان حاکمیت در امور فردی و اجتماعی جامعه را دارد. شیعه قبل از آنکه با اهل سنت اختلاف داشته باشد، به خود که رجوع میکند متوجه میشود در عمق جان خود نمیتواند جز معصوم را بپذیرد.
آن زمانهایی که دولتها در حدّ مرزدار برای کشور بودند و نقش آنها در آن حدّ بود که کسی به کشور تجاوز نکند، شیعه بدون آن که به طور اساسی نیاز ببیند حکومت را به دست گیرد، خودش براساس نظر امامان معصوم و به راهنمایی علما و فقها امور فردی و اجتماعی خود را طی میکرد، ولی از زمانی که دولتها اقتدار بیشتری پیدا کردند و علاوه بر مرزداری، امور اجتماعی پیشآمده را بهدست گرفتند، ارادهی کلی شیعه آن شد که ولایت فقیه، به آن معنی که حضرت امام خمینی(رض) طرح کردند، وارد میدان شود. اینجا بود که در راستای اعتقاد شیعه که باید در زمان غیبتِ امام معصوم، اندیشهی همان امامان حاکم باشد، موضوع «ولایت فقیه» طرح شد. همهی اینها حکایت از آن دارد که شیعه در طول تاریخش یک روز را بدون حاکمیت امام معصوم(ع) نپذیرفته، زیرا در آن صورت از آرمانهای مقدس خود در زندگی فردی و اجتماعی باز میماند.
اگر آرمانهای مقدسی که شیعه بر آنها تأکید دارد، در منظر جوانان ما قرار گیرد، هرگز با چنین بحرانی روبهرو نمیشویم که کشورهای غربی با آن روبهرویند. دل جوان در هوای وطن اصلیاش یعنی اُنس با خدا و محبت به اهل البیت(ع) است. اگر بستر سیاسی و آموزشی جامعه طوری شکل گیرد که ما را به فرهنگ غرب دعوت نکند، به سرعت با نسلی روبرو میشویم که وفادار به نظام اسلامی و ارزشهای الهی است. به همین جهت اگر هجوم تبلیغات، جوانان شیعه را تحت تأثیر زندگی غربی قرار داد، نمیتواند آنها را برای همیشه در آن فضا نگهدارد، چون دل جوان شیعی در هوای وطن دیگری است که چندان هم نسبت به آن ناآشنا نیست. رضاخان با اجبار میخواست چادر را از سر زنان ما بردارد، ولی نتیجه نگرفت، دوباره ملت به فرهنگی که میشناختند برگشتند. به عبارت دیگر همین که «استیصال مدرنیته» فروکش کرد، مردم به مذهب برگشت نمودند؛ و تمام تبلیغاتی که بر ضد روحانیت در مدّت بیست سال انجام داده بودند، خنثی شد، به طوری که برای آیتالله کاشانی آن استقبال بیسابقه را انجام دادند و ایشان در تهران رأی اول مجلس را بهدست آوردند. البته غربزدگان که زندگی را در هرچه غربیشدن میجویند، بیکار ننشستند، از ملّیون بگیر تا محمد رضاشاه، سعی کردند ذهن جوانهای ما را نسبت به روحانیت و حاکمیت قوانین دین خراب کنند، ولی با اینهمه وقتی امام خمینی(رض) در سالهای 1341 و 1342 به میدان آمدند، ملّت در راستای پایداری بر عهد الهی خود بهپا خاست، به طوری که رژیم شاهنشاهی در پانزده خرداد سال 42 به سربازان دستور داده بود به مردم از سینه به بالا شلیک کنند که همان وقت شهید شوند و ملت را به خاک و خون کشیدند. و باز همین که استیصال فروکش کرد و امام خمینی(رض) را از زندان آزاد کردند، سیل جمعیت بود که به استقبال ایشان رفتند. در حال حاضر هم فضای فرهنگی کشور را یک نحوه استیصال فرهنگی اشغال کرده است تا نگذارند جوان ما به راحتی تصمیم بگیرد، ولی اگر جوانان را، ماوراء ظواهری که در اثر استیصال فرهنگی به خود گرفتهاند، بنگریم چیز دیگری هستند و همانی میشوند که می توانند سرباز انقلاب اسلامی باشند. به تعبیر مقام معظم رهبری، این ظاهری که جوان به خود گرفته یک «استغاثه» است؛ دارد میگوید: «مرا دریابید دارم از بین میروم، چرا نجاتم نمیدهید؟!». و کلید نجات ملت در دست فرهنگ تشیع و انقلاب اسلامی است، به شرطی که با نگاه غربزدگی به انقلاب اسلامی نظر نکنیم و نخواهیم انقلاب را در ذیل فرهنگ غرب قرار دهیم، کاری که تا حدّی در بعضی دورانها انجام شد.
روح «شیعه» یک روز هم خود را از حقیقتی بهنام امام «معصوم» جدا نکرده است، به همین جهت هم رنگ دورانهای ظلم و فساد را به خود نگرفته است و چون بعد از دفاع مقدس هشتساله این موضوع تا حدّی فراموش شد و خواستیم از ژاپن عقب نیفتیم، از تشیع عقب افتادیم و عملزدگی، روح حقیقتگرایی ما را به حاشیه برد.
پس اگر سؤال شد چرا هم اکنون جوانان شیعه در میدانِ توجه به آرمانهای الهی نیستند؟ باید گفت: چون آنها را به جاهای دیگر خواندیم و نه به انقلاب اسلامی و تمدن آن و دوری از غرب. ما انقلاب را در هویت اصلیاش که همان روح تشیع است نگه نداشتیم و ناخودآگاه جهت آن را به فرهنگ مدرنیته نزدیک کردیم. ما به اندازهای که به مدرنیته نزدیک شدیم، از اهداف انقلاب فاصله گرفته و مستأصل گشتیم.