تربیت
Tarbiat.Org

سوره کهف، راز زندگی‌های توحیدی
اصغر طاهرزاده

در آب آسوده وز آبش خبر نه

در رابطه با آن‌که عالم را حضور و ظهور حق فراگرفته و مردم از آن غافلند هست که:
به دریائی شناور ماهیی بود

كه فكرش را چو من كوتاهیی بود

نه از صیّاد تشویشی كشیده

نه رنجی از شكنج دام دیده

نه جان از تشنگی در اضطرابش

نه دل سوزان ز داغ آفتابش

در این اندیشه روزی گشت بی تاب

كه می‌گویند مردم: آب،كو آب؟

كدام است آخرآن اكسیر جان بخش

كه باشد مرغ و ماهی را روان بخش

گر آن گوهر متاع این جهان است

چرا یا ربّ ز چشم ما نهان است؟

جز آبش در نظر شام و سحر نه

در آب آسوده وز آبش خبر نه

مگر از شكر نعمت گشت غافل

كه موج افكندش از دریا به ساحل

بر او تابید خورشید جهانتاب

فكند آتش به جانش دوری آب

زبان از تشنگی بر لب فتادش

به خاك افتاد و آب آمد به یادش

ز دور آواز دریا چون شنفتی

به روی خاك غلطیدی و گفتی

كه اكنون یافتم آن كیمیا چیست

كه امّید هستیم بی او دمی نیست

دریغا دانم امروزش بَها من

كه دستم كوته است او را ز دامن