آخرین قسمت این سوره نکات نهایی و عصارهی حرف را میآورد و میفرماید که قصهی حیات دنیایی چگونه قصهای است و راه خطر کجاست و نیز راه برون رفت از دنیا تا لقای الهی را نشان میدهد. خداوند به پیامبر خود میفرماید:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً (103)
ای پیامبر! به مشرکان بگو آیا میخواهید شما را آگاه کنیم از پر ضررترین عمل و پوچترین زندگی؟
الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً (104)
کسانی که تمام تلاش خود را در زندگی دنیایی از دست دادند و هیچ بهرهای از آن نگرفتند و در عین حال گمان میکنند که کار خوبی انجام میدهند، همین پندار است که مایهی تمامیت خسران آنها شده.
آن که خاسر میگردد ولی به خیال خود نتیجه گرفته است، امیدی به جبران خسرانش نیست، اگر باطل را به عنوان عمل نیک پذیرفت و دلباختهی آن اعمال بود، از هر خاسری خاسرتر است زیرا دلش مجذوب زینتهای دنیاست و همین انجذاب او را از میل به پیرویِ حق باز میدارد.
می فرماید پوچترین زندگیها از آن کسانی است که از یک طرف اعمالشان تماماً در دنیا پراکنده و گم میشود و هیچ جهت متعالی ندارد و از طرف دیگر با پذیرفتن ملاکهای اهل دنیا فکر میکنند اعمال خوبی انجام میدهند، این افراد زیانکارترین انسانها هستند زیرا از یک طرف گرفتار اعمالی هستند که بهجهت غیر توحیدی بودن، سراسر دنیایی است و از طرف دیگر متوجه نیستند که مقصد آنها در زندگی دنیایی این نیست که همهی همّت خود را صرف دنیا کنند. وقتی بشریت در مسیر دینداری قرار نگیرد متوجه اهداف عالیهی روح خود نمیشود تا ملاکی برای ارزیابی عمل خود داشته باشد زیرا در آن حال عمل خود را دوست میدارد، چون خودش را دوست میدارد. قرآن این مشکل را این طور تبیین میکند و میفرماید: «تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ»(25) سوگند به خدا كه به سوى امتهاى پیش از تو [رسولانى] فرستادیم اما شیطان اعمالشان را برایشان زیبا جلوه داد پس او ولیّ چنین انسانهایی خواهد بود. به واقع اگر در تاریخ بشر پیامبر و امامی نبود بشریت عمل خود را تنها با نفس امّارهاش میسنجید و عملاً ولایت شیطان را میپذیرفت چون خود را دوست دارد و پیرو آن عملِ خود را هم دوست دارد، آن عمل هر چه میخواهد باشد. راه نجات این است که حق را بشناسیم و عمل خود را با حق بسنجیم تا تلاشهایمان در زندگی دنیا گم نشود و گرفتار پوچترین نوع زندگی نگردیم.(26)
أُولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً (105)
صاحبان اَخسرینِ اعمال، آنهاییاند که به آیات پروردگارشان کفر میورزند - اعم از آیات آفاقی و انفسی و معجزات و نبوت - و به لقای ربّشان که همان معاد باشد کافرند و چون محرک اعمالشان یادِ روز قیامت و حساب نیست اعمالشان بی نتیجه میگردد و برای آنها در قیامت وزن و سنگینی برپا نمیشود زیرا آنچه در قیامت سنگین است «حق» است و با حبطِ عمل، دیگر عملی باقی نمیماند و در نتیجه وزنکردنی معنا ندارد تا برای آنها سنجشی در میان باشد.
راز پوچی اعمال را کفرِ به آیات خدا و انکار لقاء الهی برمی شمارد و با اینکه قلبهایی دارند که اگر مشغول دنیا نشده بودند، با نور آن قلبها منور به لقای الهی میگشتند، گرفتار دنیا شدند و بصیرتِ قلبی خود را از دست دادند. حبط عمل یعنی به کلی آن عمل از نتیجهای که ما به دنبال آن بودیم ناتوان گردد و هیچ نتیجهای از آن حاصل نگردد و در قیامت هیچ ارزشی برای انسان بهبار نیاورد.
در آیهی 104 فرمود: در دنیا اعمالشان به هدر رفته و نابود شده و در آخر آیهی 105 میگویـد: بـرپا نمیداریم برای آنها در روز قیامت وزنی را زیرا در روز قیامت روشن میشود فقط «حق» وزن دارد و اعمال غیر حق و گناه اصلا وزن ندارند. پس چون اعمالشان بهجهت اندیشهی غیر توحیدی حق نبود و عملاً در شخصیت آنها حقّی در میان نبود، روز قیامت وزن ندارند. البته عزیزان متوجه هستند که در زمانهای مختلف ابزارها عوض میشود ولی حق عوض نمیگردد و ما در هر زمانی بهاندازهای در قیامت گرامی هستیم که حق و حقیقت را در جان خود نهادینه کرده باشیم.
ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتی وَ رُسُلی هُزُواً (106)
حالِ آنها چنین است که گفتیم، جزای آنها جهنّم است بهجهت کفری که ورزیدند که آن کفر را با به استهزاء گرفتن آیات و رسولان من دو چندان کردند.
آنان حقیقت را پنهان داشتند و بهجهت دنیاطلبی متوجه حقایقی که ماورای ظاهر این دنیا در جریان است، نشدند و نشانههای روشن خدا و منطق نبی را به سخره گرفتند.
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً (107)
برعکس کفار، کسانی که در دنیا عقیدهی حق و عمل صالح داشتند جنّات فردوس را دارند و آن عقیده و آن اعمال سراسرِ جان آنها را نورانی کرده و چون پرده بر افتاد و زمینهی ظهور و بروز آن عقیده و آن اعمال فراهم شد، جنات فردوس، آنها را فرا میگیرد و به زیباترین شکل پذیرایی میشوند.
خالِدینَ فیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً (108)
در آن باغها جاودانهاند و آرزوی هیچ تغییری را ندارند، چون هرچه میخواهند هست.
وقتی به چیزی برسیم که یک عمر به دنبال آن بودیم، نگرانیم که تا چه موقع میتوانیم با مطلوب خود باشیم، این آیه میفرماید انسانی که با عقیدهی توحیدی و عمل شرعی زندگی دنیایی خود را آباد نمود، چون آن توحید و ارادههای انجام عمل صالح در جان او نهادینه شده برای همیشه با انواری که حاصلِ بروز و ظهور نور توحید است بهسر میبرد و «لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً» و ابداً درخواست انتقال به جای دیگر نمیکنند زیرا با بهشتی روبهرویند که صورتِ عالیترین چیزی است که میخواستند به آن برسند یعنی محل ظهور انوار اسمای الهی.
فیض ربوبی تا بینهایت ادامه دارد و مؤمنین در آن بهشت همواره با نور جدیدی روبهرو هستند و لذا یک لحظه نمیخواهند چشمشان را برگردانند و به چیز دیگری نظر کنند. مثل کسانی که با قرآن زندگی میکنند و همواره طالب اُنس بیشتری با قرآن هستند تا به حقایق بیشتری برسند و جان خود را با آن حقایق تغذیه کنند.
قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (109)
بعد از این که با مثالهایی که زد اَسراری را بیان فرمود، حال میخواهد بگوید حرفهای ما تمامی ندارد و لذا بههمین مقدار بسنده میکنیم. میفرماید: بگو اگر دریاها مرکب باشند و با آن دریاها کلمات خدا را که دلالت بر خدا و انوار او میکند، بنویسیم هر آینه آب دریا تمام میشود ولی کلمات پروردگارم تمام نمیشود حتی اگر غیر دریاهای دنیا دریای دیگری هم تهیه کنیم، آنها نیز خشک میشوند و کلمات میمانند. مگر آنکه انسان از ارتباط با حروف بالاتر بیاید و با حقایق توحیدی مرتبط شود، در آن صورت است که با دنیایی دیگر - ماورای عالَم کثرت- زندگی میکند.