تربیت
Tarbiat.Org

سوره کهف، راز زندگی‌های توحیدی
اصغر طاهرزاده

راز وجود شیطان

بعد از آن‌که خداوند در آیه مورد بحث، ما را متوجه نقش ابلیس کرد در ادامه می‌فرماید: «أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی‏ وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ» آیا او و نسلش را به‌جای من سرپرست و یـاور خود می‌گیرید در حالی که او دشمن شما است؟ آیا نپذیرفته‌اید شیطان با وزیـدن وسوسه‌های خود زندگی شما را گرفتار انواع توهّمات می‌کند؟ در حالی که خودش در آن توهّم بزرگ گرفتار است که خود را برتر از شما می‌داند و با هرگونه بندگی که بخواهید پیشه کنید دشمنی می‌ورزد؟ و شما را از هر راهی که بخواهید از او جدا باشید منصرف می‌کند؟ شما در نماز شب می‌خواهید پای شیطان را از زندگی‌تان بیرون کنید و لذا با هزار نقشه ما را از این کار محروم می‌کند. به‌همین جهت در سوره‌ی ناس، از شرّ وسواس خنّاس به خدا پناه می‌برید. «خنّاس» یعنی آن دشمنی که از هر دری بیرونش کنی از در دیگر وارد می‌شود. باید با شناخت شیطان و تقابل با وَهمیّات، خود را هر چه بیشتر به حقایق نزدیک کنیم و این راز وجود شیطان در این عالم است. مثل آموزش و پرورشی است که نمره‌ی صفر دارد در عین آن که نمره‌ی صفر بد است ولی خوب است که صفر باشد تا ما تکلیف خود را با آن نمره روشن کنیم. جهانی که شیطان ندارد جهان خوبی نیست، اگر ما در معرض حمله‌ی شیطان نبودیم چگونه خود را از وَهمیات نجات می‌دادیم. به گفته‌ی مولوی:
در جهان جنگ این شادی بس است

که برآری بر عدو هر دم شکست

خداوند در قرآن از یک طرف ما را از حمله‌ی شیطان آگاه می‌کند و از طرف دیگر راه کارهای نجات از توهّمات را که ابزار ورود شیطان است می‌نمایاند. آدم‌ها را چه شده که خود را در معرض الهامات فرشتگان قرار نمی‌دهند و با تعلق به دنیا خود را گرفتار وسوسه‌های شیطان می‌کنند؟ در ادامه‌ی آیه می‌فرماید: «بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً» ظالمان چه بد مبادله‌ای می‌کنند که وزش نورانی الهام ملک را رها می‌کنند و خود را در معرض وسوسه‌های شیطان قرار می‌دهند. آری با نظر به بندگی خدا، جان خود را در معرض الهامات فرشتگان قرار می‌دهیم و هر چه بیشتر جذب حقایق متعالی و انوار ربانی می‌شویم. ولی اگر به جای نظر به بندگی و قرب الهی، به خودمان نظر کردیم و خود را بزرگ پنداشتیم زمینه‌ای فراهم می‌شود که جانمان در معرض وسوسه‌های شیطانی قرار می‌گیرد و با توهّمات غیر واقعی تا هلاکت خود جلو می‌رویم زیرا نگاه شیطان و ذرّیّه‌ی او به هیچ حقیقتی نیست و لذا در آیه‌ی بعد می‌فرماید:
ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً (51)
آن‌ها را نه در آفرینش آسمان‌ها و زمین به شهادت طلبیدم و نه در آفرینش خودشان و من آن نیستم که گمراهان را یار خود بگیرم.
چون ولایت و تدبیرِ امور، لازمه‌اش احاطه‌ی علمی کامل است و چون ابلیس و ذریه‌اش از مبدأ خلقت آسمان‌ها و زمین و بلکه از مبدأ پیدایش خودشان خبر ندارند هرگز نمی‌توانند کسی را به سوی حقیقتی رهنمون باشند. در حالی که خدا ایشان را هنگام خلقت آسمان و زمین و خلقتِ خود آنان شاهد بر کار خود نگرفت و آن‌ها شاهد بر جریان خلقت نبودند، چگونه می‌توانند متصدی تدبیر امور عالم باشند؟ و چون هر موجودی متوجه کمالِ مخصوص به خودش است و هدایت الهی هدایتی است عمومی که تمام موجودات را در بر گرفته است و چون شیطان‌ها گمراه کننده‌اند و اگر خدا بخواهد برای هدایت انسان‌ها از شیطان استفاده کند عملاً ضد اصلاح و هدایت عمل‌کرده و هرگز چنین نمی‌کند، می‌فرماید ما گمراه کنندگان را کارگردان و یاور خود نمی‌گیریم.
ملاحظه کنید می‌فرماید: ما احاطه به کل عالم را به شیطان ندادیم و او را ناظر بر خلقت عالم نکردیم تا از واقعیات عالم آگاهی داشته باشد و مطابق آن واقعیات عمل کند، پس تو اگر وسوسه‌ی شیطان را بپذیری او تو را به هیچ واقعیتی راهنمایی نمی‌کند. زیرا لازمه‌ی راهنمایی صحیح احاطه به کل عالم است در حالی که آن‌ها « لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ» ناظر بر خلقت خودشان هم نبودند و حضرت حق فرمود ما چیزی به آن‌ها ندادیم تا در هدایت آدم‌ها به ما کمک کنند. «ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً» ما ظالم را کمک کار خود نمی‌گیریم، و این نکته‌ای است بسیار اساسی که بدانیم به هیچ وجه نمی‌توانیم از طریق روح شیطانی و وسوسه‌های او به مقصد خود برسیم، زیرا خداوند جایگاهی در این امر به شیطان و وسوسه‌های او نداده است. پس در یک کلمه نظام جهان را خداوندی که حق است آفریده است و در نظام حقْ باطل رشد نمی‌کند.
وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً (52)
و به یاد آور روزی را که خدای تعالی خطابشان می‌کند که آن شریکانی را که شما شریک من می‌پنداشتید صدا بزنید تا بیایند، اینان صدا می‌زنند ولی اجابتی نمی‌شنوند و ما میان آن‌ها محل هلاکتی قرار دادیم. آن وقت برایشان روشن می‌گردد که آن‌ها شرکائی نبودند، چه اگر بودند اجابت می‌کردند و این‌که می‌گوید: بین مشرکین و شرکای ایشان محل هلاکتی قرار دادیم، شاید به معنی این باشد که رابطه‌ی میان آنان را باطل کردیم و فهمیدند رابطه‌ی ربوبیتی در بین آن‌ها نیست.
قیامت شرایط برگشت به محبوبی است که در دنیا در جان خود به آن شکل داده‌ایم با توجه به این امر و با نظر به این که هر کس در قیامت درصدد است به اهدافی که برای خود شکل داده برسد، خداوند به کفار می‌گوید کسانی را که می‌پنداشتید شریکان من هستند و شما را به خدا می‌رسانند، صدا بزنید. پس آن‌ها محبوب‌های خیالی خود را صدا می‌زنند در حالی که آن محبوب‌ها ساخته‌ی توهّمات آن‌ها بودند و واقعیتی نداشتند که حالا پاسخ آن‌ها را بدهند. در همین دنیا هم جوابی به آن‌ها نمی‌دادند ولی به همان توهّمی که نسبت به آن‌ها داشتند دل‌خوش بودند بدون آن که اُنس با آن‌ها در زندگی دنیا، اُنس با واقعیات باشد.
شخصی از پیامبر(ص) در خواست کرد که او را نصیحت کنند، حضرت فرمودند: «...قرین و همنشین خود را خوب انتخاب کن...».(18) قرین خوب، همان عمل صالحی است که همیشه با انسان هست و او را به سوی خداوند که مقصد حقیقی اوست جلو می‌برد. انسان در عمل صالح همنشین خدا می‌شود و با توجه به این امر در آخر آیه فرمود: در «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً» میان آن‌ها و معبودهای‌شان محل هلاکتی قرار می‌دهیم در نتیجه می‌فهمند که بین آن‌ها و اهداف وَهمی که در دنیا برای خود ساخته بودند هیچ ارتباطی نیست و در یک حالت بی هویتی محض قرار می‌گیرند. زیرا تعریف و تصوری که از خود داشتند به کلی از بین رفته و هیچ معنایی از خود ندارند مگر همین بی‌معنایی و بی‌هویتی که صورت بیرونی‌اش جهنمی است که خداوند از آن خبر داده است.
وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً (53)
و مجرمین آتش جهنم را می‌بینند و مطمئن می‌شوند که در آن واقع می‌شوند و آن‌ها را احاطه می‌کند - به طوری که از یک طرف وقوع مجرمین در آتش است و از طرف دیگر وقوع آتش در مجرمین - و از آن مفرّی نمی‌یابند و محلی که بتوانند از آن منصرف شوند برایشان نیست.
«ظن» هم به معنای «گمان» و هم به معنای «علم» است و در این‌جا به معنـای «علم» است، یعنی مطمئنـاً می‌دانند در آتش می‌افتند ولی چون ملکه‌ی دنیایی آن‌ها حرکت به سوی دنیا بود، با پای خود در آتش می‌روند و راه بازگشت از آن را نمی‌یابند، زیرا صورت مطلوب دنیایی آن‌ها همین بود. با توجه به این امر می‌توان گفت: قیامت چیز جدیدی نیست، حقیقت این دنیاست، پیامبر خدا(ص) واقعاً قیامت را می‌دیدند که می‌فرمودند: «الانَ قیامتی قائم» هم اکنون قیامت من برپاست.