ملائکه به هر معنایی که تصور میفرمایید، به عنوان حقایق باطنی و غیبی عالَم، در خدمت آدم قرار گرفتند و تا عصیانی از ما صورت نگیرد از تجلی انوار معنوی آنها محروم نخواهیم بود. خداوند در این آیه متذکر میشود نظامی که ما برای شما ساختهایم نظامی است که ملائکه و ابلیس در آن در حال فعالیت هستند. ابلیس در آن فعال است تا بهعنوان عاملی در مسیر انحراف انسان، موجب شود که به تقابل با آن برخیزیم و در این راستا قدمهای استواری به سوی قرب الهی برداریم و چون از جن است باید با هوشیاری بالایی که بالاتر از تقابل با امور محسوس است با آن مقابله کرد. شیطان آنچنان نیست که بتوانید با استعدادهای مادی به جنگ با او بروید بلکه باید با نوری که از طرف خداوند بهدست میآورید با او مقابله کنید. چون ورود او از طریق وَهم انسان است و با نور عقل و شرع میتوان وَهم را کنترل کرد و راه ورود شیطان را مسدود نمود.
وَهم و قوهی واهمه وقتی در کنترل عقل و شرع نباشد، مزرعهی شیطان است و او وسوسههای خود را به قوهی واهمهی انسان القاء میکند، همانطور که فرشتگان انوار معنوی و الهامات خود را به قلب انسان القاء میکنند تا انسان بتواند متذکر حقایق معنوی شود و از حیلههای شیطان آزاد گردد. خداوند میفرماید: برنامهی شیطان - با فسقی که دارد- دشمنی با خداست و این که مردم را از ولایت الهی خارج کند، مواظب باشید ولایت او را بر ولایت پروردگارتان ترجیح ندهید. کسی که دنیا را جدی بگیرد زمینهی تأثیر وسوسههای شیطان را در قوهی واهمهی خود فراهم کرده و عملاً چیز بدی را به جای ولایت الهی برای خود برگزیده است. لذا در آخر آیه فرمود: «بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً» ظالمین چه بد بدلی را پذیرفتند از آنجایی که ولایت شیطان را به جای ولایت خدا برگزیدند.
این موضوع یکی از موضوعات مهمی است که قرآن در اختیار ما میگذارد، آنچه شرط اولیهی ارتباط با قرآن است تشخیص حریم و مقام قرآن میباشد. اگر بفهمیم مقام قرآن مقام اعلان اسرار زندگی است - آن اسراری که به راحتی در دسترس ما قرار نمیگیرد- آن وقت حریم قرآن را رعایت میکنیم. رعایت حریم قرآن آن است که در آن تدبّر کنیم زیرا سخنان قرآن، نقل واقعه نیست، گزارش اسرار عالم و آدم است. حقایق مهمی را میخواهد با زبان الفاظ و کلمات به ما متذکر شود. رو نمای عروس قرآن، رعایت ادب مخصوص به قرآن است و این ادب با معرفت به دست میآید و معرفت تواضع میآورد و نتیجهی تواضع کردن، کناررفتن پردههایی است که بین ما و قرآن حجاب شدهاند. برای رسیدن به آن ادب باید مقدماتی را گذراند و به این نکته رسید که اسرار قرآن، در باطن این الفاظ است و تدبّر به معنای نظر به آن بُعد پنهانی و باطنی قرآن میباشد و بناست خداوند این اسرار را از طریق الفاظ قرآن برای ما روشن کند از این جهت به الفاظ به عنوان پنجرهی غیب نگاه میکنیم.
وقتی معلوم شد خداوند از طریق همین الفاظ میخواهد اسرار نظام خود را تبیین کند و به ما متذکر شود در این نظام هم ملائکه هست و هم شیطان و مقام و جایگاه ملائکه در این نظام نسبت به انسان آن است که بر انسان سجده میکنند به آن معنا که در خدمت انسان قرار میگیرند، میفهمیم خداوند با این الفاظ میخواهد راز نظام تکوین را بیان کند و اگر میفرماید: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ» آنگاه که به ملائکه گفتیم بر آدم سجده کنید، عملاً از فعلی که در عالم به صورت تکوینی جریان دارد گزارش میدهد، نه آنکه واقعاً گفت و شنودی - به آن صورتی که در بین ما مطرح است - در آنجا صورت گرفته باشد. هنر ما آن است که متوجه باشیم زبانِ تشریع اشاره به حقیقتِ تکوین دارد.
خداوند میفرماید: به ملائکه گفتیم بر آدم سجده کنند ولی ابلیس سجده نکرد. معلوم است ابلیس در آن مقام بوده زیرا خطابی که به ملائکه شده شامل خطاب به او نیز بوده و در حالی که ابلیس از جن است ولی به جهت عبادات زیاد تا آن جاها صعود کرده است.
با این همه چون ابلیس نظر به خود دارد و هنوز فانی در حق نشده، در جواب دستور خدا گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ»(16) من از آدم بهترم و نباید بر آدم سجده کنم و بدین لحاظ آیه میفرماید: «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»(17) از امر پروردگار خود خارج شد. زیرا هنوز گرفتار توهّم بود و برای فهم و برداشت خود در مقابل حکم خدا، اصالت قائل بود و با چنین وجودی در هر جا حاضر شود موجب ایجاد توهّم میگردد و با هر نوع بندگی که انسان در مقابل خدا داشته باشد، به دشمنی بر میخیزد و در همین رابطه باید متوجه بود جنس شیطان وَهم است و مقام وَهم، مقام غفلت از بندگی و نظر به میلِ خود است، ولی جنس وجودِ ملک وجود عقل است و تقابل با وَهم، مقام عقل، مقام هوشیاری نسبت به جایگاه بندگی انسان است. خداوند در این آیه و امثال آن سرّی از اسرار دنیا را گزارش میدهد تا مردم بدانند شیطانی از جنس جن در این عالم هست که چون از جنس جن است قابل ادراک حسی نیست و از طریق روحِ انسانها با آنها تماس میگیرد و اگر رویکرد انسان اصالت دادن به بندگی است باید نگهبان روح و قلبش باشد. وقتی فهمید چنین موجودی در این عالم هست باید درون خود را از تأثیر وَهم کنترل کند تا شیطان از طریق قوه واهمهای که در کنترل عقل و شرع نیست به او حمله نکند. اگر چشم قلب بسته شود و جنبهی معنوی انسان به حاشیه رود، شیطان به او حمله میکند.
خداوند دو نوع عامل تحریکِ غیبی برای انسان گذاشته، یکی الهامات فرشتگان است که دائماً انسان را در دینداری و بندگی مدد میکنند از آن جهت که فرشتگان عبادِ مُکْرَم خداوند هستند و در ذات خود عین عبودیت میباشند و دیگری وسوسههای شیطان است از آن جهت که شیطان موجود مستکبر و خودخواهی است که خودخواهیاش برخداخواهیاش غلبه دارد. مثلاً وقتی نماز میخوانید در وسط نماز متوجه میشوید حواستان به نماز نیست این تذکر، همان وزیدن الهام ملک است، همان طور که گاهی ذهنتان به سمت بازار کشیده میشود، این وزیدن، همان وسوسهی شیطان است. ما دائماً در معرض الهام و وسوسه هستیم و این راز زندگی در دنیا است تا جایگاه انسان نسبت به فرشتهخویی و یا شیطانمنشی معلوم گردد.