یك بُعد انسان همانطور كه برای مادران، مادری است، برای پدران، پدری است، این بُعد از زندگی یك چیز دیگر است و از همة گنجهای عالم برتر، نفسِ پولدرآوردن زندگی نیست، آری؛ اگر درست با آن برخورد شود، میتواند مقدّمه برای زندگی باشد. وقتی انسان زندگی را شناخت، دیگر فقر و ثروت برایش مطرح نیست، آن جمله امامخمینی«رحمةاللهعلیه» را داشته باشید كه به احمدآقا در آن نامه مشهور به «نقطة عطف» نوشتند: «زمان رضاخان عمّامه روحانیت را برمیداشتند، و آن در حالی بود كه راه كسب درآمد روحانی، لباس و عمّامه است، رضاخان خوب میدانست عمّامه برداشتن یعنی مختلكردن ممرّ اقتصادی روحانیت». امام«رحمةاللهعلیه» در آن نامه میفرمایند: «در آن زمان، صبح رفتم نان بگیرم، دیدم یك روحانی كه عمّامهاش را برداشته بود، یك تكه نان خریده در حال خوردن است، رو كرد و به من و گفت: حالا كه سیر شدم، عمّامهام را به زن یتیمدار دادم تا برای بچّههایش پیراهن بكند!! تا ظهر هم خدا بزرگ است». امام«رحمةاللهعلیه» به احمدآقا میگوید: به جان تو سوگند! من حسرت حالت آن آقا را میخورم، این غنیترین آدم زیر آسمان است. چون نظام عالم را میشناسد، این آدم با این عبادتهایش، با نمازخواندنهایش، به اینجا رسیده است و ارتباطش را با خدا میشناسد، چراكه زندگی یعنی ارتباط با خدا. حال این زندگی هرگز بیرزق نمیشود. پیامبرخدا(ص) میفرمایند: «طُوبَی لِمَنْ اَسْلَمَ وَ كانَ عیشَهُ كَفافاً»؛(83) یعنی چه خوش است موقعیت كسی كه مسلمان باشد و زندگی او در حدّ كفاف باشد و فقط به آنچه نیاز دارد قانع باشد، همچنانكه در جای دیگر میفرمایند: «اِنَّ اللهَ تَعالی اِذا اَحَبَّ عَبْداً جَعَلَ رِزْقَهُ كَفافاً»(84) یعنی؛ چون خداوند بخواهد بندهاش را مورد محبت قرار دهد، رزق او را در حدّ كفاف قرار میدهد. در خبر داریم كه روزی رسول خدا(ص) با اصحابشان در حین سفر در بیابان، جهت رفع تشنگی و گرسنگی نیازمند شیر شدند به گلّهای برخورد كردند، حضرت كسی را فرستادند تا از چوپانِ گله مقداری شیر بگیرد. او عذر آورده بود و حضرت دعا كردند كه خداوند گوسفندانش را زیاد كند. باز به گلّة دیگر برخورد كردند و او نیز همچنان از دادن شیر عذر آورد و حضرت باز همان دعا را كردند تا اینكه چوپان گلّة سوم تقاضای حضرت و اصحاب را برآورده كرد و حضرت بر عكس آن دو، در برخورد با آن دعا كردند؛ خداوند به اندازة «كفاف» به او بدهد. اصحاب تعجب كردند كه یا رسولالله؛ چرا برای آن دو گلّه تقاضای ازدیاد كردید ولی برای گلّة سوم خواستید خداوند در حدّ كفاف به او بدهد؟ فرمودند: چون این سومی در حدّ كفاف مایحتاج خود خواهد داشت و آن دو در ازدیاد برای بقیه تلاش میكنند. منظور عرضم این نكته است كه چرا پیامبرخدا(ص) در حدیث قبل فرمودند؛ چون خداوند بخواهد بندهاش را مورد محبت قرار دهد، رزق او را در حدّ كفاف میدهد. جای دیگر میفرمایند: «اُتْرُكُوا الدُّنْیا لِأَهْلِها فَإِنَّه مَنْ اَخَذَ مِنْهُ فَوْقَ ما یَكْفیهِ اَخَذَ مِنْ حَتْفِهِ وَ هُوَ لایَشْعَرْ»؛(85) یعنی دنیا را برای اهلش واگذارید زیراكه هر كس بیش از آنچه كفاف اوست و او را كافی است از دنیا بهدست آورد، در هلاكت خود میكوشد بدون آنكه متوجّه باشد.
انسان باهوشی در همین راستا از پیامبر(ص) پرسید: یا نَبِیَّ الله ما یَكْفِینی مِنَ الدُّنْیا؟ قالَ: ما سَدَّ جَوْعَتَكَ وَ وَارَى عَوْرَتَكَ وَ إِنْ كانَ لَكَ بَیْتٌ یَظِلُّكَ فَبَخٍ بَخ، وَ إِنْ كانَ لَكَ دابَّةٌ تَرْكَبُهَا فَذاكَ وَ أَنْتَ مَسْئُولٌ عَمَّا سِوَى ذَلِك.(86)
یعنی؛ ای پیامبر خدا! چه چیزی از دنیا برای من كافی است؟ حضرت فرمودند: آنچه گرسنگیات را برطرف ساخته، و بدنت را بپوشاند، و اگر خانهای داشته باشی كه در سایة آن زندگی كنی چه بهتر، و همچنین اگر چارپایی برای سواری داشته باشی نیز خوب است، و تو نسبت به داشتنِ بیش از آن مسؤل خواهی بود.
در بحثهای گذشته عرض شد؛ چون رزق ادامة وجود مخلوق است و چون وجود من به ارادة من نیست و بودِ من را خدا داده است، ادامة بودِ من هم ربط به خالق من دارد و از طرفی رزق من ادامة خالقیت او و مخلوقیت من است. تا آن خالق هست و تا من مخلوق اویم، ادامة بودن من كه رزق من است، به عهده اوست و خود خداوندآن را به عهده گرفته است. لذا است كه میفرماید: هیچ جنبندهای روی زمین نیست مگر اینكه رزقش بر خداست.(87)
این است كه از امام ْحَسَنِالْعَسْكَرِیِّ(ع)داریم كه: «إِنَّ لِكُلِّ یَوْمٍ رِزْقاً جَدِیداً وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِلْحَاحَ فِی الْمَطَالِبِ یَسْلُبُالْبَهَاءَ وَ یُورِثُ التَّعَبَ وَ الْعَنَاءَ فَاصْبِرْ حَتَّى یَفْتَحَ اللهُ لَكَ بَاباً یَسْهُلُ الدُّخُولَ فِیهِ فَمَا أَقْرَبَ الصُّنْعَ إِلَى الْمَلْهُوفِ وَ الْأَمْنَ مِنَ الْهَارِبِ الْمَخُوفِ فَرُبَّمَا كَانَتِالْغِیَرُ نَوْعَ أَدَبٍ مِنَاللهِ وَ الْحُظُوظُ مَرَاتِبُ فَلا تَعْجَلْ عَلَى ثَمَرَةٍ لَمْ تُدْرِكْ وَ إِنَّمَا تَنَالُهَا فِی أَوَانِهَا وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمُدَبِّرَ لَكَ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ الَّذِی یَصْلُحُ حَالَكَ وَ لَا تَعْجَلْ بِحَوَائِجِكَ قَبْلَ وَقْتِهَا فَیَضِیقَ قَلْبُكَ وَ صَدْرُكَ وَ یَغْشَاكَ الْقُنُوطُ».(88)
یعنی؛ هر روزِ تو با رزق جدیدی همراه است، و بدان كه اصرار تو بر طلب آن ارزشت را میبرد و سختی به بار میآورد، پس شكیبایی بورز تا آنكه خداوند بابی را برای تو بگشاید كه به راحتی در آن وارد شوی، چقدر رزق، به مالباخته، و امنیت، به فراریِ ترسزده نزدیك است، چه بسا كه دگرگونی ایام، اَدبی است الهی، و برخورداری مراتبی دارد، پس بر بهرهای كه بدان هنوز دست نیافتهای، عجله مكن كه در وقتِ خودش، به آن میرسی، و بدان آنكس كه تدبیر امور تو را بهدست دارد بهتر میداند چه موقع دستیافتن به آن برای تو بهتر است، حال برای رسیدن به خواستهایت قبل از رسیدن وقت آنها، عجله مكن كه قلبت تنگ شود و ناامیدی تو را فرا گیرد.
در واقع با توجه به فرمایش روایت فوق، انسان زندگی را گم نمیكند و به تعبیر امام(ع) گرفتار تنگی قلب و بیحوصلگی و ناامیدی نمیشود.
پس عنایت داشته باشید كه باید زندگی را بشناسید و كار ما همان زندگی ما باشد، نه اینكه كار ما وسیلة پولدرآوردن باشد و زندگی را در ناكجاآباد جستجو كنیم، كه در آن صورت كارهایمان دیگر قانعمان نمیكند و كارهای زیبا و ارزشمند، دیگر بهدست ما انجام نمیگیرد، چون عاشق كار خود نیستیم تا به نحو شایسته آن كار را انجام دهیم و آن را زندگی خود بپنداریم.
پیامبرخدا(ص) میفرمایند: «اَفْضَلُ الْكَسْبِ بَیْعٌ مَبْرُورٌ وَ عَمَلُ الرَّجُلِ بِیَدِهِ»(89) یعنی؛ بهترین كسبها، معاملة نیك و بدون حیله است و اینكه انسان با تلاش خود روزیاش را به دست آورد.
از چه موقعی شغل پرستاری برای پرستاران مسئله شد؟ از وقتی كه پرستاری به جای زندگی، كار و وسیلة زنده ماندن شد و اساساً ارزش كارها به پولی شد كه بهدست میآورند، دیگر جملة رسول خدا(ص) كه میفرمایند: دنیا را به اهلش واگذارید، از موضوع افتاد و همة مردم اهل دنیا شدند، منتها با شغلهای متفاوت. روز معلّم، روز پرستار، روز مادر، اینها خبر از ورشكستگی فرهنگ معلّم، مادر و پرستار میدهد، یعنی معلّم در معلّمیاش مسئلهدار شده است و نمیتواند معلّمیاش را زندگیاش ببیند. میخواهند تبلیغ معلّمی را بكنند تا ارزش آن برگردد، در حالیكه در این تبلیغ باز ارزش معلّمی را به پولی كه به او میدهند میبینند و نه به آن زندگی نابی كه به معلّم برمیگردد. شما هرگز ندیدهاید نان را تبلیغ كنند، چون نیاز ضروری مردم است. چیزی كه زندگی ما شد كه تبلیغ نمیخواهد. چیزهایی را تبلیغ میكنند كه از زندگی بریده است و جزء زندگی نیست، میخواهند با تبلیغات آنها را به زندگی بچسبانند. اگر كار تدریس و معلّمی، برای معلم زندگی نبود، باید دائم تبلیغش را بكنند شاید برای ادامة كار انگیزه پیدا كند. اگر مادری برای مادر زندگی نبود، باید تبلیغش را بكنی كه مادری خوب است و خوب است كه مادران به مادری خود دلگرم باشند. تازه اوّل ماجرا است چون مادر، داشت مادریاش را میكرد و خیلی هم خوب مادری میكرد، و آن را زیباترین دورة زندگیاش میدانست. مشكلی كه بهوجود آمد این بود كه انسان معنی زندگی كردن را از دست داد، چون ابتدا تعادل توحیدیاش را از دست داد، زندگی كردن را گم كرد و در نتیجه همة آنچه را قبلاً زندگی میپنداشت اكنون بیفایده میبیند و پول درآوردن مقصد و مقصودش شد و فكر كرد خداوند بهدستآوردن رزق را به دوش انسان گذارده و لذا زندگیاش برای رزق درآوردن است و دیگر هیچ. چنین انسانی دیگر نمیبیند رزقدرآوردن برای چه هدفی باید باشد، خود رزق درآوردن مقصد و مقصود انسان میشود و انسان در این حالت به سوی ناكجاآباد همواره در حركت است و در این مسیر انواع رقابتها و تنگناها را برای دیگران بهوجود میآورد تا خودش را از تنگنا در آورد. و زندگی را برای همدیگر آنچنان تنگ میكنند كه حتّی همسر و فرزند كه یكی از فرازهای زیبای زندگی است، عامل تهدید زندگی میشوند و یك نحوه فرزندكشی در جامعه رایج میشود و اینجاست كه قرآن میفرماید: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ»(90) آدمها! فرزندانتان را به جهت فقر نكشید، «نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاكُم» ما رزق آنها و شما را میدهیم. خدا آنقدر لطف دارد كه گاهی سر نخ را نشان میدهد، میگوید ما رزق آنها و شما را میدهیم، چون وقتی فكر كردیم خودمان عامل تهیة رزق هستیم: اوّلاً؛ سخت بُخل میورزیم. ثانیاً؛ اگر نانخور كمتر داشته باشیم خوشحال میشویم. در حالیكه رسول خدا(ص) كه قاعده رزق را در عالم میدانند، میفرمایند: «اگر بر خدا توكّل كنید -آنطور كه حقّ توكّل است- حتماً رزق شما را میرساند، همچنانكه رزق پرندگان را میرساند، صبحگاهان گرسنه از لانه خارج میشوند و شامگاهان سیر برمیگردند.»(91)
آری؛ در توكّل انسان به خدا اطمینان دارد و در آغوش گرم این توكّل زندگی میكند و بیش از آنكه امیدش به مردم باشد به خداوند است، چنانچه رسول خدا(ص) میفرمایند: «عَلَیْكَ بِالْیَأْسِ مِمّا فِی اَیْدِی النّاس»(92) یعنی؛ بر تو است كه نسبت به آنچه در دست مردم است مأیوس باشی و به آنچه نزد خداست امید داشته باشی. آیا جز این است كه با چنین روحیهای انسان به راحتی زندگی میكند و در این حالت فشار حرص و طمع كه زندگی او را ساقط میكند از بین میرود؟ چنانچه رسول خدا(ص) میفرمایند: «اَبَیَ اللهُ اَنْ یَرْزُقَ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ اِلّا مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبْ»(93) یعنی خداوند اِبا دارد رزق بنده مؤمن خود را به او برساند مگر از جایی كه او انتظار ندارد، چون چنین بندهای بیش از آنكه به خود امیدوار باشد به مدیریت خداوند امیدوار است و میداند در این نظام گستردة الهی، جایی هم برای او و زندگی او باز كردهاند.