«آشتی با خدا» یعنی آشتی با همهچیز و پشتكردن به همه ناآشنائیها و دوگانگیها و ناهماهنگیها، و طلوعكردن با همه عالم و آدم و زندگی كردن با همه هستی آزاد از همه چیز و آزاد از منِ موهومِ محدود.
در آن حال با هستی میرویی، شكوفه میدهی و به ثمر مینشینی، و همچنان در حیاتی مستمر رشد میکنی، آزاد از اسمی خاص -چون من فقط هست- متحد با كل هستی -چون همه هستی حیات است- به سفر خویش ادامه میدهی -چون حیات مرگ ندارد- به سفر آشتی با خود و آشتی باحیات و حیات، و همچنان حیاتی بعد از حیات، سفری كه مرگ در آن معنی ندارد تا از ترس مرگ بمیریم و از حیات و شكوفایی محروم شویم.