ما باید اولاً؛ دستگاه نظری و عقیدتی و ثانیاً؛ دستگاه عملی به خود آمدن را در زندگی خود بیابیم و آن را در زندگی خود پیاده كنیم. آن دستگاه هم باید دستگاه آشتی با خدا باشد. اگر طبق این دستگاه عمل كردیم إنشاءالله خود را بهدست میآوریم. ما عموماً «بیخود» شدهایم و خودمان برای خودمان گمشده است، در نتیجه «ناخود» و «بیخود» شدهایم. چیز دیگر و كس دیگری را «خود» گرفتهایم. و به همین جهت هم از دست خودِ دروغینی که به جای خودِ راستین گرفتهایم، خستهایم و دل به غیر بستهایم، که متأسفانه آن غیر هم خودِ راستینمان نیست. در بحثهای گذشته عرض شد آن وقتی خود واقعیمان را مییابیم که بفهمیم چه خودهایی، خود واقعیمان نیستند. حواس خودت را جمع كن خیلی از خودهای دروغین ادعا دارند ما «خودت» هستیم، نباید فریب اینها را بخوری. شما تا متوجه تصورهای وَهمی از خودِ دروغین خود نشوید مطمئن باشید هر چقدر تلاش کنید بیشتر از مقصد دور میشوید. مولوی در رابطه با فاصلهگرفتن از خودهای وَهمی میگوید:
در زمین دیگران خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه، تن خاکی تو
کز برای اوست غمناکی تو
وقتی خودهای دروغین را در چهرههای مختلف شناختی و با فاصلهگرفتن از آنها، خود حقیقی را یافتی، دریچه های حقیقت به رویتان گشوده میشود و خود را عین ارتباط با خدا مییابی. خوشا به حال آنان كه با رفع حجابهای مَنهای دروغین، به این مقام رسیدند كه میتوانند با تمام باور بگویند: «خدایا من فقط هستم»، آن هستیای كه تو دادهای و همواره متصل به حقیقتِ هستی تو است. معنای این حرف را خود خداوند با لطف خودش باید به ما بفهماند .
در بحثهای گذشته روشن شد؛ این «مَن» كه فقط هستم، نه مرد است و نه زن. مرد بودن و زن بودن نسبت است، یعنی مَن نسبت به آن زن، مرد هستم، و او نسبت به من ، زن است. یعنی شکل و ترکیب گوشتهای بدن من با گوشتهای بدن او تفاوت دارد، و بدن گوشتی هم كه ربطی به حقیقت من ندارد. نسبتها كه حقیقت ندارند. مثلاً میگویند این ماشین مدل 86 است چون سپرش از این طرف خم شده است و آن ماشین مدل 87 است چون سپرش به شكل دیگری خم شده است. و لذا این ماشین مهمتر از آن ماشین است و بعد پُز میدهند كه پس من مهمتر هستم چون ماشین من مدل 87 است. حالا سؤال این است كه این مهمتربودن را از كجای یك تكه آهن پیدا كردی؟ مگر چه فرقی میكند كه این تكه آهن از این طرف كج شود یا ازآن طرف؟ ممكن است بگویند چون چراغهای این یكی شكل دیگری است پس ماشین مدل 87 مهمتر است. حالا اگر چراغهای ماشین مدل 87 در سال 85 ساخته شده بود، كدام مهمتر بود؟ مسائلی مثل مدل ماشین و سایر مدّها همه و همه مسئله نسبتها است. اگر انسان متوجه این نسبتها نشود و اینها را حقیقت بپندارد، «غیر خود» را به جای «خود» نشانده و از «خود» غافل شدهاست. مثلاً بالابودنِ سقف و پایینبودن کف این اطاق، یك نسبت است. این سقف، نسبت به شما بالا است ولی اگر رفتید روی سقف ایستادید، همان سقف نسبت به شما پایین است. لذا این سقف فعلاً نمیتواند قیافه بگیرد و بگوید من بالا هستم، یا بگوید من پائین هستم، فقط میتواند بگوید من یك نوع وجود هستم و بالا و پائینبودن، «نسبت» است و نسبتها به خودی خود حقیقت ندارند.
این را بدانید تنها رابطه حقیقی كه هست، رابطه من است و خدا، كه او ربّ من است و من عبد او، و بقیه چیزهایی که در رابطه با من هست، همه نسبتاند و حقیقت و اصالت ندارد، هرچند بعضی از نسبتها مفیدند و بعضی مضرّ، ولی اگر آنها را حقیقت گرفتید همه آنها مضرّ میشود. مثل وقتی است كه بازی را به عنوان بازی بنگریم با وقتی بازی را به عنوان كار جدی بنگریم، در حالت دوم دیگر بازی از بازیبودن هم میافتد. شما باید كمكم به اینجا برسید كه فقط هستید، بقیهاش نسبت است. و بعد که متوجه شدید فقط هستید، متوجه خواهید شد «هستِ» شما لطف خداست. یعنی این «هست» را خداوند به شما داده است و حقیقتش همان عین ربط به حق است.(140) و برای نجات از نسبتهای وَهمی باید از طریق بندگی خدا هست خود را همواره متصل به خدا نگهداشت.