تربیت
Tarbiat.Org

آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
اصغر طاهرزاده

وقتی «خود»، «نه خود» می‌شود

حالا می‌خواهیم خطراتی را بررسی ‏كنیم كه خودمان را «نه خود» می‏كند و بعد از آن إن‌شاءالله به بررسی و كشف عواملی كه باعث می‏شود خودمان، خودمان باشیم می‏پردازیم.
عرض شد که گاهی وقت‌ها آدم خودش «نه خود» می‏شود. اگر به مثالی كه زده شد دوباره عنایت فرمایید در آن‌جا روشن شد آدمی‏گاهی خودش «خرپیداكردنش» می‏شود، در حالی كه این «خود»، «نه خودِ» ما است. كار ما این بود كه خرمان را پیدا كنیم و برگردیم بیائیم خر را در طویله ببندیم و خودمان، خودمان باشیم. و یا همان‌طور که طرح شد كار طرف این بود كه رفیقش را بدرقه كند و به زندگی خود برگردد. ولی دیدید در آن صحنه «نه خود» را «خود» گرفت. بنده روی «نه خود»شدن خود تأکید دارم حالا بیائید و خیلی وسیع‌تر از این مثال‌ها به زندگی خود نگاه كنید تا متوجه شوید كه هر چیزی كه جان ما را به كثرت و پراكندگی بكشاند، وجودمان را مبهم و پراكنده و «نه خود» می‏كند. برای روشن‌شدن مطلب، دوباره مثال ریگ‌ها را به یاد بیاورید. در آن مثال چون موضوعِ مورد توجه ما از نوع كثرت و پراكندگی است، وجود ما را از وحدت به كثرت، و از انسجام به پراكندگی می‏كشاند، و دیگر آن خودِ واحدی كه حقیقت ماست برای ما باقی نمی‏ماند. گفت:
ای همه دریا چه خواهی کرد نم؟
ای همه هستی چه می‌جویی عدم؟
علاقه به دنیا عامل اصلی از بین‌رفتن یگانگی خود است، به طوری‌که توجه به دنیا، خودت را از خودت می‏گیرد. علاقه به فرش، خودت را از خودت می‏گیرد. ولی استفاده از آن، از آن‌جهت كه برای نشستن است، علاقه به آن نیست. فرشی كه برای پُزدادن و فخرکردن بر دیگران خریده شد، این علاقه به دنیاست، در این نگاه است که فرش‌داشتن به معنای تعلّق قلبی به دنیاست. در این حالت قلب ما پراكنده و نگاه‌مان نگاه به كثرت‌ها می‏شود. نگاه به كثرت‌ها ما را از جنس و ذات خودمان كه وحدت است غافل می‏كند.
جنسِ جان و نفس ما، جنس غیر مادی و مجرّد است. موجود مجرّد بُعد و وزن و حجم ندارد، مقامش مقام وحدت است و تعلق به كثرت‌ها ما را از این وحدت که حقیقت جان ما است، بیرون می‏آورد. وقتی گرفتار كثرت‌ها شدیم و از حقیقت خود فاصله گرفتیم، «نه خودمان»، خودمان محسوب می‏شود. وقتی «نه خودْ» خودْ شد، حقیقت فقط از دریچه این «نه خود» دیده می‏شود. و لذا «حقیقت» برایش، «نه حقیقت» می‏شود، و ‏هیچ چیزی چهرة حقیقی خود را بر ما نمی‌نمایاند. یكی از دعاهای پیامبر اكرم(ص)‏ این است كه: «اَللَّهُمَّ اَرِنِی الْأَشْیاءَ كَما هِی»(134) خدایا! اشیاء را آن طور كه هستند به من نشان بده. در واقع حضرت تقاضا می‌کنند که خدایا! من كج نباشم، راست باشم تا عالم را همان‌طور که هست ببینم. چون وقتی كه انسان كج شد، دیگر حقیقت را که عین راستی است نمی‏یابد، و سراب را حقیقت می‏انگارد، و همه عمرش را صرف امور باطل می‏كند و آنقدر جلو می‏رود كه یك‌مرتبه در قیامت که پرده‌ها عقب می‌رود و انسان با خودِ واقعی‌اش روبه‌رو می‌شود، فریاد می‏زند: «یا لَیْتَنی‏ كُنْتُ تُراباً» ای کاش من خاک بودم و اصلاً به‌وجود نمی‌آمدم.