تربیت
Tarbiat.Org

آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
اصغر طاهرزاده

حضور همه‌جانبة مَن در تن

در راستای بحثی که گذشت، معلوم شد نفس انسان با ارتباط با خدا به وسعتِ بی‌کرانة خود دست می‌یابد، حال باید روشن شود نحوه حضور خداوند در هستی چگونه است و از طریق معرفت نفس چگونه می‌توان نحوة حضور خداوند را درست فهمید و با او ارتباط پیدا کرد.
قبلاً عرض شد سخن ما در این سلسله بحث‌ها از امثال حدیث «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبََّهُ»(116) نشأت می‌گیرد. امامان معصوم(ع)به ما دستور داده‌اند كه به «خود»مان نظر كنیم و كتاب «خود»مان را ورق بزنیم تا قواعد و حقایقی را در آن پیدا كنیم و از آن طریق با خدا آشنا شویم.
توجه كنید كه «منِ» شما چگونه در تن شما حاضر است؟ از خود بپرسید راستی چه كسی با این چشم می‌بیند، و با این گوش می‌شنود، و یا با این دهان سخن می‌گوید، و دستش را تكان می‌دهد و ...؟
خواهید گفت «من» انسان با چشم می‌‌بیند و با گوش می‌شنود و با دهان سخن می‌گوید و با اراده‌ای كه اِعمال می‌كند دستش را تكان می‌دهد، پس مشخص است که نفس یا منِ انسان هم در چشم حاضر است، هم در گوش و هم در زبان و هم در سایر اعضاء. به طوری که شما احساس می‌کنید «منِ» شما در تمام «تن»تان حاضر است.
حاضر بودن «من» در همه جای «تن» و در همه‌ی اعضای تن به گونه‌ای است كه انسان می‌‌تواند در یك لحظه هم ببیند و هم بشنود و هم سخن بگوید و اظهار می‌کند که من شنیدم و من دیدم، پس معلوم می‌شود «من» انسان در یك لحظه در تمام «تن» انسان حاضر است.
نکته‌ی مهم این است که وقتی «منِ» انسان در یك لحظه هم می‌بیند، هم می‌شنود و هم سخن می‌گوید، چنان نیست كه با قسمتی از «مَن»، بنگرد و با قسمت دیگری از آن بشنود و با بخش دیگری صحبت كند بلكه «مَن» در چشم به طور كامل بیننده است، و در گوش به طور كامل شنونده است، و در زبان به طور كامل گوینده است. یعنی «من» انسان در یك لحظه، به تمامی، در همه جای «تن» انسان حاضر است كه این نکته‌ی بسیار مهمی است و با فهم آن یكی از قواعد و حقایق عالم غیب فهمیده می‌شود.
هوا در همه جای اتاق هست اما بخشی از آن در یك طرف اتاق است و بخشی از آن در طرف دیگر اتاق، و چنان نیست كه همین هوا و اکسیژن‌هایی که در طرف راست اتاق است، همان اتم‌های اکسیژن در طرف چپ اتاق باشد، بلکه اتم‌های دیگری از جنس اکسیژن در طرف دیگر اطاق هست، چون هوا و اکسیژن، ماده است و ماده محدود به مکان است. یك میز هم همین‌طور است كه یك طرف آن با طرف دیگر آن فرق دارد، و طرف راست آن از طرف چپ آن جداست، بدین‌معنی که همان جایی که طرف راست میز است، همان جا طرف چپ میز نیست. اما «من» انسان كه اصل و حقیقت اوست و در همه‌جای بدن حاضر است مثل هوا که در همه جای اطاق هست، در بدن نیست، بلکه در هر عضوی از بدن تمام نفسْ حاضر است و نفس انسان در تمام «بدن» حضور كامل و تمام دارد، به این معنی که همة آن در همه جای «بدن» حضور دارد! و چنان نیست كه بخشی از آن در چشم ما مشغول دیدن باشد و بخشی از آن در گوش ما مشغول شنیدن باشد بلكه شما تماماً و با تمام نفس خود می‌بینید و تماماً و با تمام نفس خود می‌شنوید و می‌گوئید من می‌بینم، و وقتی می‌گوئید من می‌بینم احساس شما این است که تماماً خودتان می‌بینید و این نوع حضور به معنی حضور کامل و تمام، مخصوص همة موجودات مجرد است.