تربیت
Tarbiat.Org

آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
اصغر طاهرزاده

تجلی صورت حقایق بر قلب

گاهی انسان، خواب است و با این‌كه كسی در اطراف او نیست كه سر و صدا بكند، صدایی را می‌شنود! آن صدا در آن حالت از بیرون نیست اما حقیقت دارد. در واقع این صدا از «درون» است كه شنیده می‌‌‌شود! حال اگر بر «جان» كسی، انوار غیبی تجلی کند، «قلب» او آن حقایق را یافته، نورانی می‌شود. در همان حال خیالات او هم، صورت‌هایی از آن حقیقت را می‌یابد. مثلاً در مورد پیامبر اكرم(ص) می‌توانیم بگوییم كه آن حضرت، نور وحی را با «قلبشان» حس كردند و جبرائیل را به عنوان صورتِ وحی با قوه‌ی خیالشان دیدند! اصولاً خیال هر كس منطبق بر «قلب» اوست. كسی كه به فكر شكم است هر قدر هم كه خیالاتش را متمركز كند چون میل قلبی او به غذاست، در خیالاتش انواع غذاها می‌آید. و خیال پیامبری كه وحی به «قلب» او رسیده ‌است منطبق بر «قلب» اوست یعنی همان حقایق غیبی كه بر «قلب» پیامبر(ص) نازل شده و آن را نورانی كرده است، بر خیال آن حضرت تجلی می‌كند و صورت جبرائیل(ع) می‌شود كه از عالم بالا بر خیال حضرت تجلی كرده است! و همان حقیقت در گوش پیامبر(ص) ظهور كرده، تولید صدا می‌كند. به طوری كه پیامبر(ص) تك تك آیات را می‌شنوند! و همان حقایق، صورت «كلمه» پیدا كرده، و به صورت لفظ قرآن در آمده است. به طوری که تمام كلمات قرآن حتی صورت لفظیه آن، حقیقتی است كه بر «قلب» پیامبر(ص) ریخته شده‌است و اصلاً هیچ چیز آن از «خود» پیامبر(ص) نیست، بلكه سراسر قرآن - از معنی تا لفظ- وَحی است امّا وحی‌ای که جان پیامبر(ص) را نورانی کرده است و جان حضرت عین وَحی گردیده ‌است.
بنده در سال 1367 با جوانی که سال اول دبیرستان بود روبه‌رو شدم. می‌گفت از درون من با من صحبت می‌کنند و آن‌کسی که با من صحبت می‌کند خود را یکی از شاگردان علامه‌طباطبایی«(ره)» معرفی می‌کند که رحلت کرده و فعلاً در برزخ است.
جهت صحت و سقم آن ادعا قرار شد همراه بعضی از عزیزان جلسه‌ای با آن جوان بگذاریم و سؤالاتی از او بکنیم تا معلوم شود قضیه از چه قرار است. بنده سؤالاتی از ارادة خداوند مطرح کردم که از موضوعات حساس مباحث الهیات است، از زبان آن نوجوان سال اول دبیرستان جواب‌های بسیار دقیق، مطابق نظر علامه ‌طباطبایی«(ره)» شنیدم و باز سؤالاتی در رابطه با مُثُل افلاطونی و توجیـه ملاصدرا‌«(ره)» در آن رابـطه پرسیـدم - بنده در آن زمان جلد هشتم و نهم اسفار را تدریس می‌کردم که بعداً تحت عنوان «معرفت‌النفس و الحشر» چاپ شد- از زبان آن نوجوان شنیدم که گفت همان‌طور که در کلاس از قول ملاصدرا مطرح کردید، و شروع کرد به نحو زیبایی شرح‌دادن. عجیب این بود وقتی آن نوجوان به طور طبیعی حرف‌های خود را می‌زد مثل سایر نوجوانان از الفاظ محاوره‌ای و معمولی استفاده می‌کرد، ولی وقتی آن روح برزخی به کمک زبانِ آن نوجوان سخن می‌گفت، جملات دقیق و واژه‌ها کاملاً علمی بود که بحث آن ملاقات و چند ملاقات بعدی بحث مفصلی است.
می‌گفت: «در روزهای اول که با من از درون صحبت می‌شد آنقدر صدا بلند بود كه گوش جسمانی‌ام درد می‌گرفت. حتی چند بار تصمیم گرفتم از درد گوش به دكتر بروم!» با این‌که آن روحِ برزخی از درون با آن جوان صحبت می‌كرده، ولی صدایش آنقدر بلند بوده كه گوش آن جوان را به درد می‌آورد! البته شاید دلیل این امر آن بوده كه آن جوان آمادگی كامل نداشته است. منظور ما این است كه چنین دریافت‌هایی از درون صورت می‌گیرد نه از بیرون. آنچه از بیرون می‌شنویم اموری است که مربوط به «تن» می‌باشد و علت این‌که ما صدای درون را حس نمی‌کنیم چون عموماً روح‌ها مشغول بیرونی‌هایِ تنگ و محدود است. گفت:
از درون خویش این آوازها
منع كن تا كشف گردد رازها
تفاوت پیامبران با عارفان
پس اصل انسان، «من» اوست، و اصل عالم، خداست و عارف از طریق اصل «خود»ش با اصل «وجود» عالم، ارتباط برقرار می‌كند، اما نمی‌تواند حقیقتی را كه می‌شنود به زبان آورد. نه می‌داند كه آن را چگونه بگوید، و نه می‌داند كه آن حقیقت تا چه حد صحیح است! در واقع زبان حالش آن است که:
من گنگ خواب دیده وعالم تمام کر
من ناتوان زگفتن و خلق از شنیدنش

اما پیامبر(ص) انسانی است كه شایسته‌ی پیامبری گشته و از طرف خداوند برای رساندن پیام خدا به بشر مبعوث شده است و در راستای مبعوث شدن، انگیزش بزرگی در روح و روان او پدید آمده تا آمادگی پذیرش و ارائه‌ی سخن خدا را، مو به مو داشته باشد و دیگر از طرف خویش سخن نمی‌گوید تا برای بشر نگرانی ناصحیح بودن آن سخنان در میان باشد، بلكه همان حقیقت غیبی كه از طریق وحی بر «قلب» او نشسته‌است، به لطف الهی به صورت لفظ در آمده است و از آن طریق با خلق سخن می‌گوید.
پیامبراكرم(ص) سواد نداشتند و آنچه را به ایشان وحی می‌شد در جایی ندیده بودند، و یا نمی‌توانستند آن‌ها را یادداشت کنند تا اگر فراموششان شد به یادداشت‌هایشان مراجعه نمایند، به همین جهت نگران بودند قرآن از یادشان برود و لذا آیات قرآن را به طور مرتب تكرار می‌كردند. آیه نازل شد كه: «سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسی»(110) ای پیامبر برای تو به صورتی قرآن را می‌خوانیم و در قلبت جای می‌دهیم كه نه تنها معانی آن را فراموش نكنی بلکه الفاظ آن را نیز عیناً به همان صورتی که بر تو نازل شده در حفظ داشته باشی. این‌که حضرت(ص) هر شب قبل از خواب سوره‌های مسبّحات یعنی سوره‌های حدید و حشر و صف و تغابن و اعلی، را می‌خواندند(111) جانشان با ملکوت این سوره‌ها مرتبط بود و لذا شروع می‌کردند آن‌ها را قرائت‌کردن، نه این‌که مثل ما آن آیات را حفظ می‌کردند، بلکه قلبشان با آن سوره‌ مرتبط می‌شده و در همان حال صورت لفظی آن حقایق را اداء می‌کردند.
پس مبعوث‌شدنِ وجود مقدس پیامبر(ص) یك چیز است، و عارف‌شدن، چیز دیگر! چون در نبی شدن به عنوان مقدمه باید تمام تعلق «جانِ» آن نبی به‌سوی خدا سیر کند و جهت «روح» او تماماً به طرف علیم مطلق باشد امّا این کافی نیست، زیرا خدا هم باید اراده كرده ‌باشد كه در آن زمان برای بشریت پیامی و پیامبری بفرستد، در این صورت است که آن انسان وارسته را به تعلیم خاصی مبعوث می‌‌كند. به همین جهت گفته‌اند باطن نبوت، ولایت است، یعنی ابتدا باید قرب عبد به رب حاصل شود و سپس اگر زمانه نیاز به نبی داشت، آن‌کس که به مقام ولایت و قرب الهی نایل شده به نبوت مبعوث گردد.
شب بعثت، شب بسیار بزرگی است چون در آن شب، درِ آسمان غیب به سوی بشر باز شده و بزرگترین حقایق غیبی به یكباره بر «قلب» پیامبر(ص) نازل گشته است! خداوند در آن شب، حقایق وحی را بر «جان» مبارک پیامبر(ص) سرازیر نمود تا از طریق آن انسان وارسته، بشریت را از حقایق غیبی و شریعت خود آگاه كند.
شریعت، حقایق غیبی فوق‌العاده عظیم و دقیقی است كه از طریق جبرائیل(ع) بر «جان» پیامبر(ص) نازل می‌شود و پیامبر(ص) از آن طریق، جهت ارائه آن حقایق غیبی، تعلیم خاصی می‌گیرد تا بشر در زندگی زمینی سرگردان نماند و از سعادت دنیایی و حیات ابدی خود محروم نشود و بتواند ابدیت خویش را اصلاح كند.
بعضی مواقع، عرفا حقیقتی از حقایق غیب را كشف می‌كنند و آن را برای بقیه حکایت می‌نمایند ولی در عین حال خودشان اذعان می‌دارند که معلوم نیست این کشف جامع و کامل باشد، مگر آن‌که با کشف پیامبر معصوم(ص) تأیید شود. البته و صد البته عرفا انسان‌های بزرگی هستند كه سرمایه‌های معنوی حیات بشرند و توانسته‌اند بهترین بهره‌برداری را از شریعت الهی بنمایند، اما منظور ما این است كه بین آن‌ها و پیامبر(ص) فرق بسیاری است و اصلاً با پیامبر(ص) قابل مقایسه نیستند، هیچ عارفی حاضر نیست او را با پیامبر(ص) مقایسه کنند، چون آن‌ها متوجه‌اند هر چه دارند از تبعیت شریعت الهی و محبّتِ رسول خدا(ص) دارند. زیرا:
صد هزاران گوش ها گر صف زنند
جمله مشتاقان چشم روشنند
در شرح حال بایزید بسطامی آمده‌است كه در حال غیر عادی، چیزی گفت. وقتی كه به حال عادی برگشت به او گفتند: یا شیخ شما فلان حرف را زدید. گفت: غلط كردم. اگر دوباره گفتم سنگسارم كنید! باز به حالت غیر عادی كه رفت همان حرف را زد! با این‌که خودش آن حرف را در حال عادی تقبیح کرد. ولی پیامبران(ع)در اوج ارتباط با عالم غیب هرگز از تعادل و حکمت خارج نمی‌شدند چون در سِتر خداوند قرار دارند. اگر ائمه(ع)را هم با عرفا مقایسه كنیم می‌بینیم كه با این‌كه تمام دریچه‌های غیب برای «قلب» ائمه گشوده شده‌است ولی آن بزرگواران هیچ‌گاه تعادلشان را از دست نداده‌اند. نسیمی از غیب به مشام حلاج رسیده بود او را از خودش بی‌خود كرد، اما امامان با آن‌همه ارتباط با عالم غیب در سِتر خدا و در کمال استقرار و حکمت هستند. همه حقایق را به خوبی می‌دانند ولی در عین حال تعادل خودشان را نیز حفظ می‌كنند. به همین دلیل است كه عرفا اطمینانی به کشف خود ندارند. سید حیدر آملی«(ره)» كه از عرفای بزرگ قرن هشتم است اظهار می‌دارد خاک پای قنبر غلام حضرت علی(ع) را سرمه چشم می‌کنم. پس خود عرفا اذعان دارند كه حقایق را باید از طریق شریعت به دست آورد و نمی‌شود به صرف کشف عارفانه زندگی کرد و امید به سعادت داشت، هر چند کشف عارفانه نمایش خم ابروی یار است و اشاره به حقایق دارد و موجب دلگرمی سالک است.