قرآن در تذکری بسیار عمیق و عالمانه میفرماید:
«فَاَقِمْ وَجْهَكَ لِلدَّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لَا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدَّینُ الْقَیَّمُ وَ لَكِنَّ اَكْثَرَ النَاسِ لاَیَعْلَمُونَ»(38)
پس بهپا خیز و جهت خود را در جهت دینِ حنیف قرار ده که آن همان سرشت و فطرتی است که خداوند انسانها را بر اساس آن خلق نموده، این فطرت در بین انسانها یکسان است، این دین و راه پایداری است ولی اکثر مردم متوجه این موضوع نیستند. درنتیجه به زندگی خیالی و کارهای ناپایدار خود را مشغول میکنند و با پوچی و بیثمری زندگی روبهرو میشوند.
انسان باید بهپا خیزد و جهتش را جهت پیامبران بزرگ قرار دهد. چون جهت آنها بر اساس دین خدایی است كه سرشت آدمیان را نیز بر آن اساس سرشتهاند. اینكه میگوید سرشت انسانی به دست خدا سرشته شده یعنی گرایش «جان» انسان به سوی خداست. به عبارت دیگر بنیان «جانِ» انسانها الهی است. پس کسی که به خدا رجوع کند به بنیان جان خودش رجوع كرده است و كسی كه از خدا دور شود از «جانِ» خودش دور شده است.
نقل میكنند كه خواجه ابوسعیدابوالخیر آن عارف مشهور را جهت موعظه به مجلسی دعوت کرده بودند، افراد زیادی برای شنیدن صحبتهای او جمع بودند، بلندگو هم نبود كه صدای شیخ به همه برسد. برای اینكه جا برای افرادی که در عقب مجلس بودند باز شود و نزدیك تر بیایند و صدای شیخ به همه برسد، فردی برخاست و گفت؛ «خدا رحمت كند كسی را كه برخیزد و قدمی جلو بگذارد». شیخ با شنیدن آن سخن از منبر پایین آمد. پرسیدند: «ای شیخ! كجا؟!» گفت: «حرف همین بود كه این مومن زد، خدا رحمت كند كسی را كه برخیزد و قدمی جلو بگذارد!» قرآن هم در این رابطه در آیه فوق میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّینِ حَنیفاً»؛ بهپا خیزید و جهت «خود» را در جهت دین حنیف که همان مسیر فطرت است، قرار دهید، چون «جانِ» شما بر همین اساس سرشته شده است، به «جانتان» جفا نكنید، به «خود»تان نزدیك شوید. بعد تأکید میفرماید؛ هیچ فرقی هم بین انسان ها نیست؛ زن و مرد هم ندارد؛ «جان» همة انسانها الهی سرشته شده است. و لذا در روایت داریم که از حضرت صادق(ع) در بارة آیه فوق سؤال کردند، حضرت فرمودند: «هِیَ الْإِسْلَامُ فَطَرَهُمُ اللَّهُ حِینَ أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ عَلَی التَّوْحِیدِ فَقَالَ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ فِیهِمُ الْمُؤْمِنُ وَ الْكَافِرُ»؛(39) آن فطرت همان اسلام است که خداوند مردم را بر اساس آن سرشته است، آنهنگام که عهد گرفت از آنها در مورد توحید و فرمود؛ آیا من ربّ شما نیستم و در آن شرایط مؤمن و کافر همه حاضر بودند. و لذا بنیاد و سرشت همة انسانها بر مبنای فطرت الهی پایهگذاری شده است.
هر كس به اندازهای كه به خدا نزدیك شود به «خود»ش نزدیك شده است. در این رابطه باهوش و كمهوش هم ندارد، همه به یک اندازه در فطرت خود با خدا مأنوساند. ممكن است كسی كه باهوش است در امور زندگی دنیایی و یا در فهم مطالب علمی موفقتر باشد، اما همه در داشتن سرشت الهی و در امکان ارتباط با خدا یکسان و مشترکاند، حتی در داشتن فطرت الهی، كافر و مؤمن هم ندارد. «جان» همة انسانها بر پایه و اساسی الهی سرشته شده است. و سرمایة واقعی و ارزش حقیقی هركس به اندازهای است كه توانسته باشد انتخابهایش را بر اساس فطرتش انجام دهد، این است آنچه برای او میماند. لذا خداوند در آیه فوق میفرماید: «ذلِكَ الدّینُ الْقَیَّم»، هركس به اندازة دینداریش که همان عمل به فطرت است سرمایة حقیقی و پایدار دارد.
در بحث قبلی گفته شد كه آرامش ابدی در اثر ارتباط پیدا كردن با خدا فرا میرسد و آرامش خیالی غیر پایدار است؛ و اینجا میگوییم آن چیزی برای انسان میماند كه فطری و دینی باشد و بقیه كارها در جان انسان جا ندارد و برای انسان نمیماند. غذای لذیذی كه یک نفر در 15 سال پیش خورده است فعلاً هیچ حضوری در جان او ندارد، اما حرف حقی كه در 15 سال پیش زده یا عبادتی كه كرده است همچنان در «جان» او گرم و شعله ور است. كار غیر الهی مانند مدل لباس، ناپایدار است. یعنی اگر كارهای انسان بر اساس خیالات باشد و ریشه در فطرت او نداشته باشد، نه تنها برای او باقی نمیماند بلكه پس از مدتی «خود» انسان از آن كاری كه در گذشته انجام داده است فرار میكند! آیه فوق میفرماید كسی كه میخواهد زندگیش به سراب و بطلان كشیده نشود و كارهایش برای او سرمایه شود باید روش حنیفان را که همان انبیاء الهی هستند و بر مبنای فطرت خود عمل میکنند داشته باشد و سعی کند همواره فطرت خود را بیدار نگه دارد. «وَلكِنَ اَكْثَرَ النّاسَ لا یَعْلَمُونَ»؛ اما اكثر مردم از این نكته غافلند كه «خدا» - كه نزد هر كسی هست- عامل نشاط و آرامش است و نمیدانند که انسان، فقط با دینداری میتواند فربه و با نشاط شود، پس به خیالات و تجملات واهی دل میبندد و پس از مدتی سرد و بیخدا و پوچ میشود. در حالیكه خدا عامل نشاط و آرامش آنها خواهد بود و باید به «خود»شان رجوع كنند و خدا را نزد «خود» بیابند.