تربیت
Tarbiat.Org

آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین
اصغر طاهرزاده

نمونه‌ای از رؤیت حق

حضرت صادق(ع) جهت توجه به موضوع فوق و این‌که اولاً: قلب انسان کاملاً با خدا آشنا است و خداوند به تمام معنی به انسان نزدیک است. ثانیاً: می‌تواند با خدا روبه‌رو شود، ما را متوجه نکته‌ای می‌کنند که خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده است که: «فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِكُونَ»،(36) و هنگامی كه بر كشتی سوار می‏شوند خدا را با تمام خلوص می‏خوانند و چون خداوند آن‌ها را به سوی خشكی رساند و نجاتشان داد، در همان حال شرك می‏ورزند. بعد از طرح این آیه حضرت فرمودند: آن‌وقت که فرد در دریا امید به هیچ‌چیز ندارد و به قدرتی لایزال متوسل می‌شود « فَذَلِكَ الشَّیْ‏ءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَی الْإِنْجَاءِ حَیْثُ لَا مُنْجِیَ وَ عَلَی الْإِغَاثَةِ حَیْثُ لَا مُغِیثَ»،(37) آن قدرت لایزال که در آن حالت انسان بدان متوسل می‌شود همان خدایی است که قادر بر نجات است، در آن موقعی که هیچ نجات دهنده‌ای برای او نیست، و او فریاد‌رس است، در شرایطی که هیچ فریادرسی را در منظر خود نمی‌یابد.
حدیث مذکور؛ از بهترین شواهد برای بحث ما می‌باشد. چون اولاً: ما را متوجه خدایی می‌کند که مافوق خدایی است که در استدلال به آن می‌رسیم، بلکه خدایی است که در آن شرایط خاص او را روبه‌روی خود می‌یابیم، یعنی همان خدایی که از طریق قلب باید با آن مرتبط شد. ثانیاً: این خدا را انسان در وجود خود می‌شناسد و احتیاج نیست با کتاب و درس و مدرسه وجود او را برای خود اثبات کند. ثالثاً: و از همه مهم‌تر این‌که کافی است حجاب‌هایی که خود را برای ما نجات‌دهنده و فریادرس می‌نمایانند کنار رود، یک‌مرتبه قلبِ ما خود را با آن خدا روبه‌رو می‌بیند. به همین جهت حضرت می‌فرمایند: او خدای قادر بر نجات است آن موقعی که هیچ نجات‌دهنده‌ای نیست، «حَیثُ لا منجی». وقتی در منظر جان انسان مشخص شود که هیچ نجات‌دهنده‌ای نیست و همة آنچه ما به عنوان نجات‌دهنده، به صورت وَهمی و دروغین به آن‌ها دل بسته بودیم، از منظر قلب کنار روند، و وقتی همه آنچه ما به عنوان فریادرسِ خود به آن‌ها دل بسته بودیم، از صحنة جان رخت بربندند، خداوند در عمق جان ما به عنوان فریادرس ظاهر می‌گردد و ما با او روبه‌رو می‌شویم.
چنانچه ملاحظه می‌فرمایید این حدیث شریف جایگاه دستورات دین و معارف حقة الهی را بیان می‌کند و نیز روشن می‌نماید که چرا دائماً ما را متوجه می‌کنند که نظرمان به خدا باشد و برای هیچ‌چیز به نحو استقلالی، تأثیری قائل نشویم. زیرا در آن صورت آن خدایی که از هر ‌چیز به ما نزدیک‌تر است و در منظر جان ما حی و حاضر است، گم می‌شود.
وقتی كه انسان در آن شرایطِ بحرانی در وسط دریا قرار می‌گیرد، چون فطرت او خداخواه است همین‌که فطرت به صحنه آمد خدا را در نزد خود می‌یابد و به او متوسل می‌شود. اما زمانی كه به خشكی می‌رسد به وسیله خانه، مدرك، پول و غیره غافل شده، به خدا شرك می‌ورزد.
پس علت شرك ورزیدن مشركان؛ غافل‌شدن آن‌ها از «خود»شان است، چون همان مشركان در هنگام خطر كه از همه چیز بریده شده‌اند خداخواه هستند. وقتی كه خطری آن‌ها را تهدید نمی‌كند «خود»شان را با مشغله‌های متفاوت از خدا غافل می‌کنند، اعم از مشغول‌شدن به کار به نحو افراطی، و یا مشغول‌شدن به بازی به نحو افراطی، مثلاً می‌گوید؛ «من فوتبالیست خوبی هستم پس مهم هستم.» یا با دیگر افتخارات خیالی مثلاً؛ «پدرم پولدار است پس من خیلی مهم هستم.» اما در هنگام خطر در می‌یابد كه نه شغل او و نه قهرمان فوتبال بودن او و نه پول‌داربودنشان هیچ‌کدام نمی‌توانند هیچ کمکی به او بکنند، در این حالت است که پرده از جلو چشم قلب آن‌ها زدوده می‌شود و خدا را می‌یابند و خدا خدا می‌کنند.
خداوند می‌فرماید چون در آن هنگام خالصانه خدا را خواندند و نجاتشان دادم و به سوی خشکی آمدند، دوباره به زندگی مشرکانه - که غیر خدا را نیز منشأ اثر می‌دانند- برگشتند. پس كسی كه در خشكیِ غفلت‌ها اسیر است نمی‌تواند خالصانه خدا را بخواند. مهم‌ترین كاری كه موجب می‌شود پیام فطرت در ما زنده بماند این است كه «خود» را از عوامل غفلت آزاد كنیم.