خدا لطفی به ما كرده بود، گاهی روی آثار دانشمندهای بزرگ دنیا كار میكردیم. گاهی دو سه سال باید وقتمان را صرف میكردیم تا بتوانیم عمق اندیشهی هر کدام را به دست آوریم، در آن حال چیزهایی به ما میدادند، اما هنوز در وجود خود احساس میکردیم زمینههای خالی بزرگی مانده است. در نهایت متوجه شدیم باید مسألهمان را با كسانی حل كنیم كه در رابطه با آنها آمدهاست: «إنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهْلَالبَیْتِ»؛(37) یعنی اهل بیت(ع) کسانیاند که هیچ نقصی در شخصیت آنها نیست. ممکن است عزیزان تصور کنند به راحتی میتوان قلب را متوجه اهل بیت(ع) کرد. ولی به واقع و در عمل اینطور نیست، باید اندیشههای بزرگ را شناخت تا در عین بهرهمندشدن از آنها، متوجه عالیترین اندیشه شویم، بنده شاید دو سال عمر خود را روی «اُپانیشادها» گذاشتم،(38) مطالب آن طوری است که میشود با آن زندگی كرد، ولی وقتی سراغ نهجالبلاغه میآییم، میگوییم ای كاش کسانی بودند كه افقهای نهجالبلاغه را به ما نشان میدادند تا به جای اپانیشادها، روی نهجالبلاغه كارمیكردیم. البته هنوز هم اپانیشادها را یكی از بهترین كتابهای دنیا میدانم. این سرودها از بیش از پانزده قرن قبل از میلاد حضرت مسیح(ع) در چین و هند بوده است، با این همه حرف توحیدی! اما پیام آیهی «إنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهْلَالبَیْتِ» این است: گروهی را از هرگونه نقصی پاك كردیم تا مظهر پُرشدنِ تمام خلأهای بشر باشند و بشر باید دست از دامان آنها برندارد.
وقتی میآیی خدمت امامخمینی و علامهطباطبائی و ملاصدرا و امثال اینها«رحمةاللهعلیهم» میخواهی فدای آنها شوی كه با آثار و نوشتههایشان اشاره به ائمه معصومین (ع) دارند، میگویند: «اهلالبیت را ببین». ولی بعضی از نویسندگان میگویند: «من را ببین». ببینید چقدر تفاوت هست بین کتابهایی که ما را متوجه انسانهایی میکند که عین عصمتاند، با کتابهایی که ما را متوجه انسانهای معمولی میکند. بنده و امثال بنده خاك پای امام خمینی و علامهطباطبائی و ملاصدرا و امثال آنها«رحمةاللهعلیهم» را سرمهی چشممان میكنیم چون اینها در نوشتههایشان میگویند: «ما را نبین». و به همین جهت خیلی بزرگاند، ما را به سوی کسانی که عین درستی و پاکی هستند راهنمایی میکنند. افقی كه به آدم نشانمیدهند، افق «لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْس»؛ است، افق انسانهای معصوم كه هرگونه پلیدی از آنها زدوده شده، تا نمایشِ خدا باشند.(39) شما به این آیه دقت كنید؛ خدا میفرماید: «إنَّما یُریدُ اللهُ» خدا اراده كرده كه «لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ» از شما خانواده «اَلرِّجْسَ» هرگونه نقصی را برطرف كند.
اینقدر مسأله روشن است كه متأسفانه از آن به صورت عادی میگذریم، اگر آب خیلی زلال باشد، نمیبینید، هر چه بگویند «این آب است»، میگوییم: «كو آب؟!». ولی وقتی كسی میآید به آن دست میزند، میگوییم: راست گفتی، آب است. علامه طباطباییها كارشان همین است؛ یك آب زلالی به نام فرهنگ اهلالبیت(ع) و قرآن را که از شدت زلالی قابل درک با عقل جزئی ما نیست تکانی میدهند تا متوجه آنها شویم، تفسیر قرآن و سخنان امامان معصوم (ع) یعنی توجه دادن انسان به بعضی از نکات قرآن و روایات تا برویم به نور آنها حقیقت را به دست آوریم.
ما خلوت با علامهطباطبایی(ره) را خلوتِ یافتن اهلالبیت(ع) میدانیم تا ما را به كسانی كه اَبَر انساناند برسانند. اگر آثار این بزرگان را مطالعه نكنیم چگونه میخواهیم به اهل بیت(ع) برسیم؟! برای رسیدن به فرهنگ اهلالبیت(ع) و قرآن به تعقل نیازمندیم. علمای بزرگ و فیلسوفان الهی، راه تفکر را میگشایند، وقتی تفکر به صحنه آمد میتوانیم در قرآن و روایات تدبّر کنیم و بهره بگیریم.