تربیت
Tarbiat.Org

ادبِ خیال، عقل و قلب
اصغر طاهرزاده

مطالعه؛ عامل ورود به عالَم انسان‌های بزرگ

كتاب‌ها، غوغای حیات بشریت‌اند. از جمله ظلم‌هایی كه فرهنگ مدرنیته به بشر كرد این بود كه با طرح موضوعات سطحی، راه ورود به عالَم انسان‌های بزرگ را بر بشریت بست. طوری موضوع تجدد و پیشرفت را مطرح کرد که گویا اندیشه‌ی حکیمان بزرگ کهنه شده و دوره‌اش گذشته است. فرهنگ مدرنیته طوری خود را تبلیغ کرد که انسان گمان می‌کند یک فکر نو و جدید است و لذا هر فکری که در حوزه‌ی تفکر مدرنیته نگنجد کهنه و عقب‌افتاده است. نتیجه آن شد که فکر بر روی هر موضوعی که فرهنگ مدرنیته آن را تأیید نکند، كهنه است. در این فرهنگ تفكری كه به آسمان وصل است كهنه‌ معرفی می‌شود، در چنین فضایی اگر کسی برود اندیشه‌های فارابی و «سُهروَردی» و ملاصدرا را بخواند به سراغ فکرهای كهنه رفته است و از این طریق رابطه‌ی جامعه‌ی بشری با اندیشه‌ی حکیمان گذشته گسسته شد، و گسستگی تاریخی به وجود آمد، و بشریت گرفتار بی‌هویتی گشت و عشق که قصه‌ی اتصال انسان‌های بزرگ با معبود محبوب خود بود گُم شد. در حالی که به گفته مولوی:
باغ سبز عشـق كو بی‌منتهاسـت

جز غم و شادی در او بس میوه‌هاست

حالتی دیگـر بُوَد كـان نـادر است

بـی‌بهـار و بی‌خــزان، سبـز و تـر است

باغ سبز عشق كه پاییز و بهار ندارد، فوق پاییز و بهار، بستر ظهور آثار عالمان بزرگ است که به رشته‌ی تحریر در آورده‌اند. مدرنیته با طرح تجدد موضوع پاییز و بهار را پیش کشید كه آقا این‌ها بهار است و آن‌ها پاییز، ما هم ناخودآگاه طوری عمل می‌کنیم که گویا مثنوی مولوی و اسفار ملاصدرا و یا حتی روایت و نهج‌البلاغه و قرآن مربوط به پاییز است، حالا باید نوشته‌های دنیای مدرن را که بهاری است مطالعه کرد؟!
ابتدا باید روحیه‌ای را كه بر روان ما حاكم شده و باعث ‌شده نتوانیم با کتاب‌های حکیمانه و در نهایت با قرآن خلوت ‌كنیم، بشناسیم، بعد بررسی کنیم اگر با کتاب حکیمان و روایات ائمه‌ی معصومین (ع)و قرآن، مأنوس نباشیم چه ضربه‌ی بزرگی به زندگی خود زده‌ایم. اگر می‌خواهید با امام صادق(ع) خلوت ‌كنید، ابتدا باید برسید به این‌كه بدون امام صادق(ع)و بدون خلوت‌داشتن با اندیشه‌ی آن حضرت در خسران کامل‌اید، چون وقتی صورت کمالی زندگی را نشناسیم و قله‌ی انسانیت را ندانیم تلاش‌های خود را به کدام سو مدیریت کنیم؟
وقتی شما می‌خواهید از شهر یزد به اصفهان بروید، وقتی به شهر نائین می‌رسید، این نشانه‌ی آن است که بی‌راهه نرفته‌اید، اما شهر نائین كه هنوز اصفهان نیست. حالا یك نفر بگوید الحمدالله كه به نصف راه رسیدیم پس مقداری در اصفهان هستیم. وقتی مقصد اصلی در مدّ نظر شما نیست، با طی‌کردن نصف راه هیچ بهره‌ای از آن مقصد نبرده‌اید. نصف راه، وقتی نصف راه است، كه بقیه‌اش هم طی ‌بشود. برای همین هم روز قیامت كسانی که در دنیا معبود خود را نیافته و با عبادت او جهت خود را به سوی او نهادینه نکرده‌اند، همین ‌طور می‌دوند و نمی‌دانند كجا بروند، مثل ملخ‌های پراكنده سرگردانند،(35) چون افق زندگی خود را درست پیدا نكرده‌اند، در چنین شرایطی قرار می‌گیرند. وقتی كسی می‌خواهد برود اصفهان و می‌داند كه تا حالا به شهر نائین رسیده ‌است، این افقش را گم‌ نكرده ‌است. ولی یك وقت کسی همین طور می‌رود و دل‌خوش است كه می‌رود، این مقصد انسانیت را گم کرده است، چون امام خود را یعنی قلّه‌ی انسانیت را گم کرده است.
اگر خلوت با امام صادق(ع) را می‌طلبید چه اشكال دارد كه برای آن برنامه‌ریزی کنید و مقدماتی را پشت سر بگذارید تا به نتیجه برسید. بنده به شما قول ‌می‌دهم؛ اگر درست برنامه‌ریزی کنید به جاهایی می‌رسید كه در ابتدا نمی‌توانستید‌ فكرش را هم بكنید‌. وقتی عزم ما آن شد که وارد عالَم نورانی ائمه‌ی معصومین (ع) شویم، با روحیه‌ی تدبّر وارد کتب روایی می‌شویم. بروید كتاب تحف‌العقول را باز ‌كنید و برنامه‌ی مطالعه‌ی خود را بر روی اندیشه‌ی امامان(ع) پایه‌ریزی بفرمایید. (36)یا می‌توانید «اصول‌كافی» عزیز را بخوانید، عمده آن است که بخواهید عالَم خود را به عالَم امامان نزدیک کنید، اگر با این عزم مطالعه را شروع کردید نه تنها خسته و سرخورده نمی‌شوید، بلکه شکر می‌کنید که عجب توفیقی بود، توفیق ورود به کتاب‌های حکیمان و ورود به روایات و آیات. چشم‌پزشکان به حضرت امام‌خمینی(ره) گفته بودند اگر می‌خواهید بینایی چشمتان از بین نرود، مطالعه نکنید و قرآن نخوانید. حضرت امام(ره) فرموده بودند؛ من چشم می‌خواهم که قرآن بخوانم، اگر نتوانم قرآن بخوانم چشم برای چه می‌خواهم. آنچنان ورود به عالَم قرآن و روایات زیبا است که انسان در آن عالم احساس می‌کند در مقصد خود نشسته است و نمی‌خواهد جای دیگری برود. وقتی با مطالعه‌ی اصول کافی وارد دنیای «بِرِّ به اخوان» و نیکی به برادران می‌شوید، یا مثلاً وارد عالَم «فرار از عُجب» می‌گردید، حسّ می‌کنید بر بال ملائکه سوارید و دارید در افق‌های معنویت حرکت می‌کنید. جناب كُلینی‌(ره) آمده می‌گوید: می‌خواهی به شاگردی اهل‌البیت(ع) بروی و از كبر نجات ‌پیدا بكنی؟ بیا باب «تواضع» و باب «فرار از كبر» را بخوان.
ابتدا به انگیزه‌ی آن‌هایی كه به صورت حقیقی مطالعه‌ می‌كنند توجه فرمائید، که این‌ها در این اتاق‌ها و حجره‌ها چكار ‌می‌كنند، چه احوالاتی در درون آن‌ها می‌گذرد؟! تا بتوانیم خود را برای مطالعه به صورت حقیقی آماده کنیم. آیت‌الله حسن‌زاده«حفظه‌الله‌‌تعالی» که نمونه‌ی بارزی از انسان‌های اهل مطالعه‌ی دوران معاصرند، بعضاً چند میز كوچك در اتاق‌شان بود. روی هر میزی یك مجموعه‌ی کتاب خاص برای تحقیق در موضوع خاص داشتند، كتابهایِ مخصوص هر موضوعی روی یك میز جدایی بود. و روح ایشان در آن‌ها سیر می‌کرد. با حال عجیبی با کتاب‌ها زندگی ‌می‌كنند، اگر این حال را به دست آوردید، می‌بینید كه بزرگ‌ترین ستم به خودتان همین است كه این نوع مطالعات را از دست بدهید.
به شما می‌گویند با مطالعه كجا را گرفته‌ای؟!» بگو «حلوای تن‌تنانی، تا نخوری ندانی»، این‌ها زندگی را گم کرده‌اند، به آن‌ها بگوئید: شما که در دنیای کتب بزرگان زندگی نمی‌کنید، کجا زندگی می‌کنید؟ آن‌هایی كه در دنیای فكر انسان‌های بزرگ زندگی ‌می‌كنند، می‌گویند: در حین مطالعه‌ی آن کتب، در بهشت‌ زندگی ‌می‌كنند، آن‌وقت شما می‌گویی: «كجا را گرفته‌اند؟!»
مرغی که خبر ندارد از آب زلال

منقار در آب شور دارد همه حال

شما كجا را گرفته‌اید که از اُنس با نوشته‌های بزرگان محرومید؟!».
دنیای مدرنیته عالَم انسانی را كه به آسمان وصل است از صحنه‌ی زندگی‌ها بیرون برده، و حالا بشر در سرگردانی به سر می‌برد. از گذشته‌ی توحیدی خود منقطع شده و هیچ افق روشنی هم در جلو خود نمی‌یابد.
با مطالعه و تدبّر و اُنس با نوشته‌های علمای بزرگ، بعد از مدتی، به مقام وحدت اندیشه، كه آن‌ها در آن به سر می‌برند، می‌رسید. عالمان واقعی از نظر عقلی و قلبی به مقام وحدت ‌رسیده‌اند، به همین جهت هیچ‌گونه تضادی در سخنانشان پیدا نمی‌شود. این‌كه در حرف‌ها و اعمال افراد معمولی تضاد هست به خاطر این است كه از نظر فکری و قلبی وحدت ندارند، روان آن‌ها ‌انبار اطلاعات است، بدون آن که توانسته باشند از طریق ارتباط با انوار الهی آن‌ها را به وحدت برسانند. هیچ‌وقت پیشنهاد نمی‌شود مكتوبات این‌گونه افراد را که در عین اطلاعات زیاد به وحدت شخصیت نرسیده‌اند، بخوانید. بزرگان جهان اسلام اصلاً تا به مقام وحدت نرسند، دهن ‌باز نمی‌كنند و قلم روی كاغذ نمی‌گذارند. نمونه‌ی آن‌ها مرحوم شهید مطهری(ره) است. شما ببینید ایشان به‌جایی می‌رسد كه احساس می‌کند می‌تواند دهن ‌باز ‌كند، و به‌عنوان یک صاحب نظر، نظر بدهد. یك وقت كسی می‌آید خبری ‌می‌دهد، یا یك روایتی می‌خواند، ولی یك وقت یك شخصی به حقایقی دست یافته و از آن منظر سخن می‌گوید. شهیدمطهری(ره) از نوع اخیر است، او یک عالمی نیست که علمش مجموعة اطلاعات باشد، او به واقع یك دانشمند است. به همین دلیل هم اگر شما مدتی با کتاب‌های شهید مطهری(ره) ارتباط ‌پیدا كردید با او هم‌‌افق ‌می‌شوید، چون به شما اطلاعات نمی‌دهد، نحوه‌ی فکرکردن را به شما می‌آموزد و به جهت این‌كه او مسیر لطف خدا به شما ‌است، خداوند همواره كمالاتی به او می‌دهد تا با ما در میان بگذارد و لذا همیشه شما شاگردی او را حس ‌می‌كنید.
با توجه به این نکات است که عرض می‌کنم نمی‌شود آدم بدون مطالعه زندگی ‌بكند. فقط باید بگردیم آن كسی را كه می‌توانیم جانمان را با او هم ‌افق‌كنیم و مطلوب جان ما و افق برتر ماست، پیدا كنیم، و چنین كسانی عموماً انسان‌های بزرگ دنیا هستند. حرف ما به امثال حضرت امام خمینی(ره) و علامه طباطبائی(ره) و امثال آن‌ها این است که:
راند حق این‌آب را در جوی تو

آفرین بر دست و بر بازوی تو

باز گو تا غصه درمان‌ها شود

بازگو تا مرهم جان‌ها شود