انسان یك «تن» دارد و یك «من». كه حقیقت او همان «من یا نفس» اوست و همه ادراكات، مخصوص و مربوط به نفس(4) است.
یعنی انسان بدون هیچ برهان و استدلال، خود را حس میكند و دست و پایش را عین خود نمیداند، بخصوص این مسأله در خواب روشنتر و محسوستر است. چرا كه ما در خواب در هنگامی كه بدنمان در رختخواب است، خود را در همان جایی كه خواب میبینیم مییابیم و نه در رختخواب. مثلاً خواب میبینیم كه در باغی هستیم و واقعاً هم خودمان هستیم كه در باغیم و حس نمیكنیم خودمان همان گوشت و استخوانها هستیم كه در رختخواب است. یا وقتی كه خواب میبینیم در خیابان هستیم و ماشینی میخواهد ما را زیر بگیرد، خود را در وسط خیابان حس میكنیم.
به جهت اینكه حقیقت انسان همان نفس اوست، وقتی عضوی از بدن او كم شد، احساس نمیكند «مَنِ» او كم شدهاست، چرا كه تن انسان در حقیقت او دخالت ندارد، و با كم و زیاد شدن تن انسان، حقیقت انسان تغییر نمیكند، بلكه «تن» ابزار نفس است. و اینكه گفته میشود همة ادراكات، مخصوص نفس است؛ یعنی نفس انسان شنواست، منتها در عالم ماده به وسیله گوش میشنود و نفس انسان بیناست، منتها در عالم ماده به وسیله چشم میبیند. ملاحظه كردهاید كه در هنگام خوابدیدن، چشم دارید و حتی چیزهایی را میبینید كه بعداً در عالم بیداری خواهید دید. میفرماید:
مَردْ خفته، روحِ او چون آفتاب وز فلك تابان و تن درجامهخواب
یا اینكه ملاحظه كردهاید وقتی در كلاس درس، چشمِ شما به معلم است ولی نَفْسِ شما به جایی غیر از كلاس و معلم توجه و نظر دارد، در عینی كه عمل بینایی چشم با تطابق عدسی و انعكاس تصویر روی لكه زرد شبكیه انجام میگیرد. وقتی معلم شِكلكی در میآورد و همه حاضران میخندند، تازه شما به خود میآیید و از بقیه میپرسید: معلم چه كرد؟! چون نفس شما در آنجا حاضر نبود و توجهش در جای دیگری بود؛ این چشم با اینكه به سوی معلم بود، ولی ندید. یعنی در واقع «منِ» انسان با چشم میبیند، نه اینكه چشم به خودیخود بیننده باشد. یا در مورد گوش هم همینطور است. گاهی كه نفس نظر به گوینده ندارد و نظرش در جای دیگر است، همة فعل و انفعال شنوایی از نظر فیزیولوژی و قوانین مادی بدن انجام میشود، ولی شخص سخنان گوینده را نمیشنود. چرا؟ چون نفس است كه با گوش میشنود و لذا وقتی نفس در صحنه نیست گوش نمیشنود. پس میگوییم « همة ادراكات مخصوص نفس است» یعنی:
پرتوروح است، نطقوچشم وگوش پرتو آتــش بود در آب جـــوش
در هنگام بیهوشی هم كه نفس از بدن خارج میشود، دیگر آن پارهكردنهای دكتر جرّاح موجب آزار انسان نمیشود، چون نفس كه ادراكاتی مثل حسكردن و دیدن و شنیدن همه مربوط به اوست از بدن خارج شدهاست.