یک نوع رؤیت است که با کتاب و درس و استدلال برای انسان واقع میشود به نام رؤیت عقلی، اما یک نوع رؤیت است که با تغییر ساحت برای انسان حاصل میشود، حال اگر موضوعِ قابل رؤیت، حقایق مجرد باشند نهتنها انسان باید با تغییر ساحتِ خود به آنها نظر کند، بلکه باید بتواند از غلبهی حجابِ بدن آزاد شود و روزه چنین کاری را بهعهده دارد. در ابتدای دعای فوق العاده عظیم ابوحمزهی ثمالی به خدا عرض میکنید: «بِکَ عَرَفتُکَ» به تو، تو را شناختم. یعنی به خدا خطاب میکنید در این رؤیت برای شناخت تو غیر از پیدایی خودت چیز دیگری در میان نیست.
وقتی اصطلاح رؤیت را برای حقایق مجرد به کار میبریم ابتدا باید معنای این رؤیت مشخص شود که مثل رؤیتِ در و دیوار نیست، تا معلوم شود چگونه روزه ما را به رؤیت خدا میرساند. من نمیدانم آیات روزه با جان پیامبر(ص) چکار کرده است، ولی این آیات مژدهی بزرگی است به کسانی که آیات روزه را میخوانند و از درون آن آیات با این آیه روبهرو میشوند که خداوند میفرماید: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»(146) و هرگاه بندگان من از تو در بارهی من بپرسند من نزدیكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند، اجابت مىكنم، پس مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند، امید است كه به حقیقت راه یابند. این آیه خبر میدهد که از طریق روزه، معبودِ انسان «از علم به عین و از گوش به آغوش» خواهد آمد. قبل از این حالت انسان خدا را به علم حصولی و مفهومی میشناخت ولی حالا به جایی رسیده که خدا از علم به عینآمده و علمالیقین به عینالیقین تبدیل شده است. قبلاً برای انسان خبری از خدا در عالم بود، حالا حضور او را احساس میکند و سراسر عالم را آینهی وجود او مییابد، بدون آنکه مخلوقات، برای انسان، حجاب حق باشند. راه به تماشا نشستن حضرت پروردگار را در اسماء او از طریق مظاهر تنها راهی است که انسان را در این دنیا به نشاط میآورد و از تنهایی نجات میدهد و کتاب و درس و مدرسه مقدمه است تا جان انسان متوجه حقایق عالم شود و از چشمهی آن حقایق بچشد و به نشاط آید. مولوی به انسان گِله میکند که:
ای همه دریا چه خواهی کرد، نَم؟
ای همه هستی چه میجویی، عدم؟
علم جویی از کتبهای فسوس؟!
ذوق جویی تو ز حلوای سبوس؟!
جوهر است انسان و چرخ او را عرض
جمله فرع و سایهاند و تو عرض
آفتاب از ذرّه کی شد وامخواه؟
زهرهای از خمره کی شد جامخواه؟
جان بیکیفی شده محبوس کیف
آفتابی حبس عقده، اینت حیف
انسانها تا وقتی راه به سوی عالم بیکرانهی ملکوت نبرده و به سوی ملاقات الهی قدم برنداشتهاند، در کتابهایی که افسانههایی بیش نیستند به دنبال علم میباشند و از حلوای سبوس به دنبال عشق میگردند. در حالیکه قرآن میفرماید: «فَمَن كَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»(147) هرکس طالب لقاء پروردگار خویش است باید به عمل صالح مبادرت ورزد و در عبادت پروردگار خود به هیچ چیزِ دیگری نظر نداشته باشد. ولی چون بعضیها میخواهند به چیزهای دیگری جز خداوند دلخوش باشند، راه را پیدا نکردهاند.
با روزهداری به رؤیت خدا نائل میشوید و با نظر به رؤیت خدا روزهداری میکنید و این نوع رویکرد به رؤیت خدا است که نفس امّاره را میکُشد و شما میدان حضور آن را در خود تنگ میکنید. اگر با انواع برهانها خدا را اثبات کنید ولی با نور قلب به خدا رجوع نداشته باشید و به رؤیت خدا نایل نگردید به آن عشقی که موجب زیر پاگذاردن وسوسههای نفس امّاره میشود نمیرسید. گفت:
پوزبند وسوسه عشق است و بس
ور نه کی وسواس را بسته ست کس؟
آن خدایی که آدمها به راحتی حاضرند به خاطرش روزه بگیرند و منیّتشان را زیر پا بگذارند خدایی است که میتوان به تماشای او رفت و مفتخر به لقاء او شد و با اُنس با انوارِ اسماء او به تمام خوشیهای عالم دست یافت، این خدا غیر از آن خدایی است که شاعر در وصف او میگوید:
در کف شیر نر خونخوارهای
غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
آیا این خدای پیامبران است؟ این خدای علی(ع) و شیعیان آن حضرت است؟ خدایی که حضرت امیرالمؤمنین(ع) خطاب به او عرضه میدارند: «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك»(148) معبودا ! عبادت و پرستش من از جهت ترس از آتشِ دوزخ نیست و به انگیزهی طمع و دستیابى به بهشت هم نیست، فقط چون تو را سزاوار عبادت و پرستش یافتهام عبادتت میکنم. سخن حضرت به این معنا است که با عبادت است که به پروردگار خود عشق میورزم. این است آن خدایی که با جهاد اکبر بهدست میآید و استدلال، تنها میتواند مقدمه باشد. در رابطه با یافتن چنین خدایی مولوی میگوید:
عاشق شدهای، ای دل سودات مبارک باد
از جا و مکان رستی، آنجات مبارک باد
از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور
تا مُلک و مَلَک گویند، تنهات مبارک باد
ای پیشرو مردی، امروز تو برخوردی
ای زاهد فردایی فردات مبارک باد
کفرتهمگی دینشد تلختهمهشیرینشد
حلوا شدهای کلی، حلوات مبارک باد
در خانقهِ سینه غوغاست فقیران را
ای سینهی بیکینه غوغات مبارک باد
ای عاشق پنهانی آن یارْ قرینت باد
ای طالب بالایی بالات مبارک باد
ای جانِ پسندیده جوییده و کوشیده
پرهات بروییده پرهات مبارک باد
خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی
کالای عجب بردی کالات مبارک باد
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «اِنَّ اللّهَ قَد اِحْتَجَبَ عَنِ الْعُقُول کَمَا اَحْتَجَبَ عَنْ الْاَبْصَار»(149) خداوند همانطور که از چشمها محجوب است از عقلها محجوب میباشد. حضرت مولی الموحدین(ع) نمیخواهند ما را از رؤیت حق مأیوس کنند بلکه میخواهند ما را متوجه ساحتی از جان خودمان بنمایند که با آن ساحت میتوان خدا را ملاقات کرد. ساحتی که با جهاد اکبر ظهور میکند و قلب را به صحنه میآورد. حضرت علی(ع) در جواب ذِعلب که از آن حضرت پرسید «آیا خدایت را هنگام عبادت دیدهاى؟» فرمودند: «مَاكُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ» من آنچنان نیستم که پروردگاری را عبادت کنم که او را نمیبینم.آنگاه پرسید «یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ كَیْفَ رَأَیْتَهُ» چگونه او را دیدهاى؟ «قَالَ یَا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»(150) فرمود: دیدگان او را هنگام نظر افكندن درك نمىكنند ولى دلها با حقایقِ ایمان او را در مىیابند. زیرا دلی که منور به نور ایمان شد متوجه است هر موجودی از کدام وجه آیت حق است و از کدام وجه خلق است و مخلوق. هر موجودی از حیث حقیقت و ذات و وجود، آیت حق است و از حیث تعیّن و تشخّص، خلق است، در این حال مییابد که «كُلُّ شَیْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»(151) هرچیزی از جهت جنبهی خلقی هیچ است هیچ، مگر آن که آن چیز آینهی نمایش حق و تنها محل ظهور اسماء الهی است و این مشاهدهی عظیمی است زیرا حق را در خلق و خلق را در حق یافته، بدون آنکه یکی حجاب دیگری شود. این است معنی اینکه قلبها حق را به حقیقت ایمان مشاهده کنند و در هر منظری به مشاهدهی وجه الله نایل آیند و آیهی شریفه را با جان و دل تصدیق کنند که فرمود: «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه»(152) به هرجا نظر کنی آنجا وَجه الله است و کثرتی نیست مگر به حسب آینه که اسماء الهی را نشان میدهد.