تربیت
Tarbiat.Org

اسماء حسنا، دریچه‌های نظر به حق(شرحی بر دعای سحر)
اصغر طاهرزاده

نظر به اسم رحمت

سپس به اسم رحمت حق نظر می‌اندازید و اظهار می‌دارید: «اللّهم إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ رَحْمَتِكَ» پروردگارا! از تو رحمتت را طلب می‌کنم یعنی می‌خواهم به نور رحمتت بر قلب من و بر عالم تجلی کنی. با تجلی اسم رحمت، انسان احساس می‌کند در آغوش پروردگار قرار دارد و در آن حال هیچ غمی را احساس نمی‌کند، تنها نگران است تجلی نور رحمت الهی ضعیف شود و او تنها بماند. مومن در ذیل تجلی نور رحمت یک غصه دارد و آن این‌که حضرتِ رحمت رُخ برگرداند لذا در تمام دعاهای دهه‌ی آخر ماه رمضان یک تقاضا را تکرار می‌کنید که: «أن تَهَبَ لی یقیناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبی» خدایا! به من یقینی را ببخش که آن یقین همواره همراه قلبم باشد. می‌گویی: خدایا! در قلب من بمان و من را رها نکن و این با اسم رحمت الهی محقق می‌شود و لذا تقاضا می‌کنی خدایا به اسم رحمتت بر قلب من تجلی کن که من خودم را در آغوش تو احساس کنم. این‌که می‌بینید بعضی از بزرگان دین دغدغه‌های اهل دنیا را ندارند چون خداوند به اسم رحمت بر قلبشان تجلی کرده است. ساده‌ترینش این بود که آن خبرنگار در برگشتِ حضرت امام خمینی(رض) از پاریس پرسید؛ آقا چه حالی دارید؟ فرمودند هیچی. حضرت روح‌الله(رض) آنچنان خود را در دل رحمت واسعه‌ی حق احساس می‌کرد که به گفته‌ی آیت‌الله حسن‌زاده«أیدهُ‌الله»؛ «دنیا را آب ببرد حسن را خواب ببرد».
بعد از توجه به رحمت حق نظر به مرتبه‌ی واسعه‌ی آن می‌کنید تا هیچ مرتبه از آن رحمت از چشم شما پنهان نماند. این همان تقاضای رحمت است به صورت «اَوْسَع» و وسعت‌یافته. تقاضا می‌کنید خدایا چشمم را باز کن تا همیشه جنبه‌ی واسعه‌ی رحمتت بر قلبم تجلی کند. واقعاً این‌طوری است که باید به رحمت واسعه‌ی حضرت رب‌العالمین که سراسر عالم را فرا گرفته نظر دوخت و آن را دید، آن‌هایی که در زیر سایه‌ی رحمت واسعه‌ی ربّ‌العالمین در این عالم زندگی نمی‌کنند گرفتار نقص و فقر و گرفتاری‌های دنیایی هستند و حرص و طمع زندگی آن‌ها را اشغال کرده است. از حضرت امام حسین(ع) در رابطه با رحمت واسعه‌ی خداوند داریم که می‌فرمایند: «لا تُجَاهِدْ فِی الرِّزْقِ جِهَادَ الْغَالِبِ وَ لَا تَتَّكِلْ عَلَى الْقَدَرِ اتِّكَالَ مُسْتَسْلِمٍ فَإِنَّ ابْتِغَاءَ الرِّزْقِ مِنَ السُّنَّةِ وَ الْإِجْمَالَ فِی الطَّلَبِ مِنَ الْعِفَّةِ وَ لَیْسَ الْعِفَّةُ بِمَانِعَةٍ رِزْقاً وَ لَا الْحِرْصُ بِجَالِبٍ فَضْلاً وَ إِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ وَ الْأَجَلَ مَحْتُومٌ وَ اسْتِعْمَالَ الْحِرْصِ جَالِبُ الْمَآثِمِ»(91) در طلب رزق نه آنچنان تلاش كن كه همه‌ی تلاش تو در طلب رزق صرف شود، و نه آنچنان كار را به تقدیر واگذار كه دست‌بسته تسلیم شوی، چرا كه طلب رزق،‌ سنت است و حریص نبودن، از عفت است، و عفت‌ورزیدن در طلب رزق موجب نمی‌شود كه رزق از تو منع شود، همچنان ‌كه حرص موجب ‌نمی‌شود كه رزقی اضافه‌تر به‌دست آری. چرا كه رزق تقسیم شده است و اجلِ هركسی حتمی است و حرص‌زدن در رزق زمینه‌ی ایجاد گناه است.
ممکن است سوال بفرمایید پس تلاش برای چه؟ حضرت ضمن آن‌كه ابتدا توصیه به تعادل در طلب رزق می‌كنند. می‌فرمایند: «فَإنَّ ابْتِغاءَ الرِّزْقِ مِنَ السُّنَّةِ» یعنی؛ در طلب رزق‌بودن، سنت و روش پیامبران و اولیاء الهی است. پس اگر می‌خواهی تحرك و تلاشی همانند آن‌ها داشته باشی، باید از طلب رزق به نحوی كه گوشزد شد باز نمانی تا در عالَم پیامبران وارد شوی . همان پیغمبری که می‌فرمایند حتی کسی که بی‌عرضه و تنبل هم باشد رزقش به دنبالش می‌آید، می‌رفتند برای آن زن یهودی کار می‌کردند و روزی چهار عدد خرما می‌گرفتند. دست‌هایشان برای چهار عدد خرما پینه می‌کرد. چون طلب رزق سنت انسان‌های بزرگ و راه و رسم بندگی است. در همین رابطه می‌توان گفت: «الکاسِبُ حَبیبُ الله» زیرا به نظر می‌رسد حج‌رفتن برای ارتباط با خدا آسان‌تر است تا در بازار برای خدا کارکردن. کسانی بودند که از طریق کسب و کار به جهت حفظ حضور قلب، به جاهایی رسیدند که اگر ده‌ها بار حج و زیارت می‌رفتند به آن مقام نمی‌رسیدند.
در این فراز از دعا از خدا می‌خواهید چشم‌تان را به جنبه‌ی واسعه‌ی رحمتش بیندازد و جان شما را شامل آن کند چون می‌دانید چنین افقی در این عالم هست که حجاب‌های انانیت مانع تجلی آن است تا آن‌جا که به مقام جامعیت می‌رسید و می‌فهمید در هر منظری که متوجه رحمت او شوید و از هر منظری که بر جان شما تجلی کند به کامل‌ترین و وسیع‌ترین نحوه‌ی رحمت ظهور کرده است. بر همین اساس تقاضای شما هم به آن‌جا می‌رسد که می‌گویید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ كُلِّهَا» خداوندا! مطلق رحمتت را که در همه‌جا به صورت واسع واقع است، طلب می‌کنم تا به نور چنین رحمتی بر من نظر کنی. در چنین حالتی هرچیز که در زندگی‌تان پیش آمد را تجلی رحمت واسعه‌ی او می‌یابید، چه سختی و چه آسانی. گفت:
در بلا هم می‌چشم الطاف او

مات اویم، مات اویم، مات او

رحمت واسعه‌ی حضرت رب‌العالمین گاهی به صورت بلا می‌آید تا انسان را از مشکلی خارج کند. امر به معروف می‌کنید از اداره بیرون‌تان می‌کنند، در نتیجه از حرام نجات پیدا می‌کنید، چون رحمت واسعه‌ی حضرت رب‌العالمین در همه جا هست و در این‌جا به این صورت ظهور کرد. هر وقت خواستید رحمت واسعه‌ی حضرت رب العالمین را ببینید در آن‌جاهایی که ضربه خورده‌اید بهتر می‌توانید بیابید، به شرطی که جهت اصلی انسان اُنس با خدا باشد، سختی ‌های پیش‌آمده در راه خدا، صورت رحمت خاص به خود می‌گیرد. همیشه خداوند با اسم رحمت شروع می‌کند چون در حدیث قدسی فرمود: «سَبَقَت رَحمتی غَضَبی»(92) رحمت من از غضبم جلوتر است. با همین حساب آن‌جا که ظاهراً سختی و غضب در میان است رحمت واسعه‌اش در میان است. چون شروع کارها از خدا است و او با رحمت خود شروع می‌کند بعد از ده سال می‌بینید چه لطفی در آن محرومیت بود و چقدر آن رحمت وسیع بود، در انتها سالک متوجه می‌شود هر رحمتی که از حضرت حقّ مطلق صادر شود چنین است و لذا عرض می‌کند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ كُلِّهَا» خداوندا! از تو نور رحمتت را تقاضا می‌کنم تا به نور رحمتت بر ما تجلی فرمایی، چون آن وقتی هم که رحمتش ظاهراً محدود بود محدود نبود، در همه جا رحمت واسعه‌ی او در میان بود و به این لحاظ رحمت او را به صورتی که هست می‌خواهید. چون سالک می‌رسد به این‌که در هر صحنه‌ای که حضرت حق با اسمی از اسماء الهی جلوه کند به جلوه‌ی تامه‌ جلوه می‌نماید و انسان می‌تواند با آمادگی که در خود پیدا می‌کند با جنبه‌ی تمام و کمال آن اسم روبه‌رو و از آن بهره‌مند شود.(93)
با توجه به این‌که قرآن می‌فرماید: «لَهُ الأسماء الحسنی» خدای را اسماء حسنایی است. چقدر خوب است از این دیدگاه خداشناسی خود را دنبال کنیم این آن چیزی است که در دعای سحر ماه رمضان حضرت امام باقر(ع) نشان دادند و روشن کردند چگونه با اسمائی خاص می‌توان با ذات احدی مرتبط شد.
در فرازی که اظهار می‌دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ كَلِمَاتِكَ» و با نظر به کلمات الهی از حضرت حق می‌خواهید که با آن نور بر شما نظر کند، متوجه‌اید حضرت حق همان‌طور که اسمائی دارد که آن اسماء حُسنا هستند، کلماتی دارد که آن کلمات، تامّات‌اند و حضرت صادق(ع) در دعای خود عرضه می‌دارند: «وَ بِأسمائکَ الحُسنی و کَلِماتِکَ التّامات ألَّتی أمَرتَنی أن أدْعوکَ بِها» تو را به نور اسماء حسنا و کلمات تاماتی که ما را امر فرمودی بخوانیم، سوگند می‌دهم که در کار من گشایشی حاصل کنی.(94) به گفته‌ی علامه طباطبائی(ره) به یک اعتبار تمام عالم کلمات الله‌اند. چون «کلمه» عبارت است از آنچه حکایت از باطن کند. همین طور که کلمات بنده حکایتی است از آنچه در ضمیر من می‌گذرد. کلمات من و شما، جمله‌ای می شود که جمع آن‌ جملات کتابی را تشکیل می‌دهد، سلسله‌ی وجود نیز کتاب‌های متعددی در طول هم هستند. هر عالم از عوالم وجود کتاب مستقلی است با ابواب و آیات و کلمات. امیرالمؤمنین(ع) در وصف کلمات الهی می‌فرمایند:«الَّذِی بِكَلِمَتِهِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ اسْتَقَرَّتِ الْأَرْضُ الْمِهَادُ وَ ثَبَتَتِ الْجِبَالُ الرَّوَاسِی»(95)خدایی که به کلمه‌ی او هفت آسمان برپا شد و زمینِ‌ گسترده و قابل زندگی برقرار شد و کوه‌های محکم استوار گردید. یعنی تمام این عالم ظهور کلمات الهی هستند که هرکدام همچون اسماء الهی مظهری دارند و با نظر به مخلوقات عالم متوجه نسیم کلمات الهی می‌شویم که منجر به وجود آسمان‌ها و زمین و سایر مخلوقات شد تا بر مبنای امکان ذاتی هرکدام، حضرت حق فرمان «کُنْ» را سر دهد و ممکن‌الوجود از حالت امکان به حالت تحقق خارجی در آید. بنابراین در این فراز تقاضا می‌کنید خداوندا! ما از تو تقاضا داریم با همان نورِ «کُن» که اساس کلمات تو بود بر ما نظر کنی تا راز وجودی همه‌ی مخلوقات بر ما گشوده شود. اگر با آن نور بر ما نظر فرمایی نه‌تنها درخت و کوه را کلمه‌ی خدا می‌بینیم، حتی نسیم جانفزایی را نیز که منجر به تحقق مخلوقات می‌شود احساس می‌کنیم. در این فراز می‌خواهیم با خدا از طریق کلماتش روبه‌رو شویم و هر مخلوقی را کتاب مبین الهی بنگریم که حامل کلمات و حروف معنوی است و در این صورت است که متوجه می‌شویم ذاتی در صحنه است که عین کلمات است و با آن کلمات با ما تکلم می‌کند و در نتیجه ما با او به نور اسم کلیم مأنوس می‌شویم.
اسم «کلیم» یک حقیقت خارجیه است. یک ذات است به جلوه‌ی خاصِ «کلیم» تا کلماتی را به صورت مخلوقات ظاهر کند و شما او را در جلوه‌ی کلمات بنگرید و تحت تأثیر قرار گیرید.
از آن‌جایی که تمام بودن هرچیز به حسب خود آن چیز است و متناسب با آن، مثلاً تمام بودن علم به خالص‌بودن آن از هر جهلی است، تمام‌بودن کلام و کلمه نیز به آن است که دلالتش واضح بوده و هیچ‌گونه اجمال و ابهامی در آن نباشد. به حسب درجه‌ی سالک بعضی از کلمات الهی تمام و بعضی اتمّ و تمام‌تر است و هرچه جنبه‌ی مرآتی کلام در نمایاندن حقیقتِ غیب بیشتر باشد آن کلمات تمام‌تر خواهند بود. رسیدن به مرتبه‌ای که انسان بتواند کلمات الهی را با جامعیت بیشتر بنگرد به تعالی روح او بستگی دارد. از خداوند تقاضا می‌کنی خداوندا! با آن جنبه‌ی تمام‌تر و اتمِّ کلماتِ خود با ما برخورد بفرما. عملاً از این طریق تقاضا می‌کنی تا خداوند را در جلوه‌های عوالم برترِ وجود مثل عقول مجرده بنگری که از هرگونه ماده منزه است. تا آن‌جایی که می‌فهمی انوار غیبی و ملائکه‌ی الهی هرکدام مظهر و آینه‌ی یک صفت و یک اسم‌اند و هیچ‌کدام مصداق کامل تمام‌ترین کلمه نیستند مگر انسان کامل که حامل «عَلَّمَ آدَمَ الأسماءَ کُلَّها» است و آینه‌ی تمام‌نمای صفات و اسماء الهی یعنی همان کتاب مبین الهی می‌باشد، همان گوهری که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در رابطه با آن می‌فرمایند:
وَ اَنْتَ الکتابُ الْمُبینُ الّذی

بِأحْرفِه یظْهر المُضمر

تو آن کتابِ نمایاننده‌ی حقیقت می‌باشی که به کمک حرف‌هایش حقایق باطنی عالم را می‌نمایاند و عقل و خیال و قوای او و لوازم آن‌ها همه و همه،‌ فصل‌ها و جمله‌ها و حروف آن کتاب‌اند و با شناخت انسان کامل کتاب الهی و کلمات الهی را خواهی شناخت.
همان‌طور که کلام، «هوایی» است که از حنجره‌ی انسان خارج می‌شود و با برخورد با مخارجِ نای و گلو به صورت حروف و کلمات در می‌آید، اراده‌ی الهی چون نسیمی بر اعیان ثابته و امکان ذاتی مخلوقات برخورد می‌کند و آن‌ها را به ظهور و وجود منوّر می‌کند تا محل نمایش کلام الهی باشند و ما را متوجه حضرت حق کنند و از حجاب‌های شیطانی برهانند تا مشغول ظاهر عالم نشویم. در سیر به کلماتِ تامّات و توجه به تمام‌ترین کلمات به جایی می‌رسید که همه‌ی کلمات الهی را در هر مظهری که ظاهر شده باشند، تمام و اتم می‌یابید و با تمام امید اظهار می‌دارید: «اللّهُمّ إنّی أسئلُکَ بِکَلِماتکَ کُلِّها» پروردگارا! از تو به نور همه‌ی کلماتت تقاضای نظر دارم. و از این طریق و از طریق این اسماء به حضرت رب العالمین رجوع می‌کنید و صاحب قلب مُنیب و رجوع‌کننده‌ی به حق می‌شوید. قلبی که خداوند او را موفق‌ترین قلب در قیامت معرفی می‌کند و می‌فرماید: «مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ»(96) آن کسی که در مقابل حضرت رحمت در خشوع و فروتنی است و با قلبی که سراسر متوجه‌ی حق است به عرصه‌ی قیامت پای می‌گذارد. اگر انسان متوجه شد بنده است، با قلب منیب یعنی قلبی که در هر مظهری به حق نظر کرده وارد محشر می‌شود و دعای سحر چنین نورانیتی را به انسان می‌دهد.
پس از فرازی که گذشت به نور کمال الهی نظر می‌کنید که هر چیزی را به درجه‌ای که باید برسد، می‌رساند و از خدا می‌خواهید با همان اسم با شما برخورد کند، به همان صورتی که در فرازهای قبلی گذشت و پس از آن از خداوند می‌خواهید به نور اسماء، آن هم به اکبر آن اسماء بر شما نظر کند تا عالی‌ترین صفات الهی شما را به میهمانی خود ببرد و در سایه‌ی آن اسم با خدا زندگی کنید و سطر به سطر دفتر سلسله‌ی وجود را بخوانی و با اسم اعظم که انسان کامل است آشنا شوی و ببینی هر مخلوقی که با اسمی ظهور کرده، آن اسم به صورت اعظم نزد انسان کامل است و عالَم همه در مقام جامعیت انسان کامل به نور انسان کامل موجودهستند(97) و اگر خداوند خواست به اسم کبیر و اکبرِ خود بر شما نظر کند همان نظری را بر ما ارزانی می‌کند که نظر مبارک حضرت صاحب‌الأمر(عج) بر افراد است.
انسان کامل همان اسم اعظم است معنی این کلام را در سخن حضرت علی(ع) می‌توانید بیابید که می‌فرمایند: «اَنَا نُقطَةُ باء بِسمِ الله ،اَنَا جَنبُ الله الَّذی فَرطتُم فیه وَ اَنَا القَلَم وَ اَنَا اللَّوح المَحفوظ وَ اَنَا العَرش وَ اَنَا الكُرسی وَ اَنَا السَّماوات السَّبع وَ الأرضُون»(98) من نقطه‌ی بای بسم‌الله هستم، من همان جنب اللهی هستم که شما در مورد آن کوتاهی کردید و من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسی و آسمان‌ها و زمین‌های هفت‌گانه هستم. به این معنی که حضرت در مقام جامعیت ِتمام مخلوقات قرار دارند. و در رابطه با اسم اعظم و مقام جامعیت آن اسم حضرت صادق(ع) می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ اسْماً بِالْحُرُوفِ وَ هُوَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْحُرُوفِ غَیْرُ مَنْعُوتٍ وَ بِاللَّفْظِ غَیْرُ مُنْطَقٍ»(99) خداى تبارك و تعالى اسم را به حروف آفرید و آن جناب عزّ و جلّ به حرف‌ها منعوت نبود و بدون آن‌كه به لفظى تلفظ كند. اسمی که در روایت فوق مطرح است همان نخستین مخلوق یعنی نور محمدی(ص) است که حامل عالم عقل و نفس و مثال و طبع است.
در فراز «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ عِزَّتِكَ بِأَعَزِّهَا وَ كُلُّ عِزَّتِكَ عَزِیزَةٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِعِزَّتِكَ كُلِّهَا» نظر به نور اسم عزیز داری و آن نحوه از حضور حق در عالم که غالب و قاهر بر هر چیزی است و سلسله‌ی وجود سراسر مسخّر امر اوست و از این منظر بر او می‌نگرید و متوجه می‌شوید همه‌ی مبادی تأثیر، مظاهر قدرت و عزت اوست و با تجلی آن نور بر جان سالک از یک طرف سالک برای خود قدرت و عزتی نمی‌بیند و از طرف دیگر همه‌ی عزت را در خدا می‌یابد آن هم به صورتی «اَعَزّ».
در فرازی که اظهار می‌دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ مَشِیَّتِكَ بِأَمْضَاهَا وَ كُلُّ مَشِیَّتِكَ مَاضِیَةٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِمَشِیَّتِكَ كُلِّهَا» نظر به اراده‌ی نافذ خداوند دارید که هیچ مانعی در مقابل آن نیست زیرا همه‌ی موجودات حاصل اراده و مشیت اوست و از شئون الهی به‌حساب می‌آیند. پس فعل خداوند همان اراده‌ی اوست و عالَم همه و همه صورت آن اراده است و از او می‌خواهید با نافذترین اراده‌ها بر جان شما تجلی کند تا منفعل انانیت خود نشوید و سراسر زندگی شما حاکمیت خواست خداوند گردد تا آن‌جا که متوجه می‌شوید هرجا اراده‌ی الهی در میان است آن نافذترین اراده است پس کافی است خود را در معرض مشیت الهی قرار دهید.
در فرازِ توجه به قدرت الهی اظهار می‌دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ قُدْرَتِكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِی اسْتَطَلْتَ بِهَا عَلَى كُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ كُلُّ قُدْرَتِكَ مُسْتَطِیلَةٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِقُدْرَتِكَ كُلِّهَا» خدایا! از نور قدرت تو که بر هرچیز استیلا دارد تقاضای توجه دارم تا با آن اسم بر من تجلی کنی و نور سلطنت تو بر همه‌ی عالم به جان من روشنایی بخشد و در آن صورت است که متوجه می‌شوم احاطه و افاضه بر اعیانِ موجودات معنی قدرت حقیقی تو بر هرچیز است. چون تا احاطه‌ی علمی بر اعیانِ اشیاء نباشد و از آن موضع، فیض وجود بر مخلوقات جاری نگردد استطاله و سلطنت تصور ندارد. در چنین شرایطی می‌فهمی هر قدرتی در صورتی قدرت است که از قدرت حقِ مطلق باشد.
در فرازی که اظهار می‌دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ عِلْمِكَ بِأَنْفَذِهِ وَ كُلُّ عِلْمِكَ نَافِذٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِعِلْمِكَ كُلِّهِ» نظر به علم نافذ الهی دارید که هیچ حجابی در مقابل آن نیست و از خدا می‌خواهید بهره‌ای از آن علم بر جان شما بیفشاند تا متوجه حضور حق در همه‌ی عالم شوید. علم نافذ خدا اقتضا می‌کند که او با همه‌چیز به فیض منبسطِ خود همراه باشد به همان معنی که در قرآن می‌فرماید: «وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِله‏»(100) و از آن‌جایی که مخلوقات همه تجلیات نور وجود خداوند‌اند، علم خداوند به خودش، علم اوست به همه‌ی اشیاء به همان نحوی که به خود علم دارد. این نوع علم را در این فراز از خدا طلب می‌کنید و شرط آن نفی هرگونه نظر به خود و انانیت خود است تا خداوند ما را با بقای خود باقی دارد و علم شهودی الهی برای ما حاصل شود.
در فرازی که اظهار می‌دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ قَوْلِكَ بِأَرْضَاهُ وَ كُلُّ قَوْلِكَ رَضِیٌّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِقَوْلِكَ كُلِّهِ» نظر به نور قول الهی دارید که بر سراسر جان اولیاءِ خود تجلی کرده و تقاضای پرتوی از آن نور را دارید تا به تفهیم الهی قلب شما حامل معانی عالیه‌ی عالم معنا شود. وقتی قلب سالک مزه‌ی نورِ قول الهی را چشید و فهمِ معنوی قولِ رضی، او را منوّر کرد به‌طوری که هیچ حجابی و سخطی در آن قول نبود، سالک طالب رضایت‌بخش‌ترین قول می‌شود تا او را به عالی‌ترین منزل راهنمایی کند و در بندگی به فعلیت کامل رساند.
برای جان سالک رضایت‌بخش‌ترین قول، علم توحید و علم تهذیب است که جان را از نگاه به خود باز دارد و مشغول نگاه به حق نماید و این همان توحید محمدی(ص) است که به صورتی جامع در شب قدر بر قلب مستعدین تجلی می‌کند و این به شرطی است که گوینده‌ی این فراز طالب چنین قولی باشد.
وقتی اظهار می‌دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ مَسَائِلِكَ بِأَحَبِّهَا إِلَیْكَ وَ كُلُّهَا إِلَیْكَ حَبِیبَةٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِمَسَائِلِكَ كُلِّهَا» با همان چشمی که ذات را می‌بینید و بر اسماء الهی نظر می‌کنید قلب خود را متوجه احوالاتی می‌نمایید که به لطف الهی در شما ایجاد می‌شود و در اثر آن، سؤالِ از خداوند جانتان را فرا می‌گیرد. زیرا برای انسان سؤال حقیقی حاصل نمی‌شود مگر آن‌که حضرت حق با کمالات خاصش بر او تجلی کند و او را شیفته‌ی خود گرداند و سالک با نظر به آن کمالاتِ وجودی، فیض الهی را استدعا می‌کند و قلب خود را مستعد تجلیات الهی می‌نماید و نظر به دوست‌داشتنی‌ترین سؤال نزد خداوند را دارد که عبارت است از طلب خدا و طلب محبت به اولیاء الهی تا آن‌جایی که می‌یابد هرچه نزد خداست دوست‌داشتنی‌ترین چیزها است و اظهار می‌دارد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِمَسَائِلِكَ كُلِّهَا» خدایا! نور همه‌ی آن‌چه را از تو تقاضا می‌کنم می‌خواهم زیرا هر آن‌چه از تو بخواهم بهترین است که گفت:
در بلا هم می‌چَشَم الطاف او

مات اویم، مات اویم، مات او

سپس اظهار می‌داری: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ شَرَفِكَ بِأَشْرَفِهِ وَ كُلُّ شَرَفِكَ شَرِیفٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِشَرَفِكَ كُلِّهِ» در این فراز نظر به حقیقت شرفِ الهی دارید که حقیقتی است خاص. حضرت حق شرف محض است و در مقابل او پستی محض قرار دارد. هر شرفی آن‌گاه حقیقی است که از خدا متجلی شده باشد و هرجا پرتو او در صحنه است همه‌ی شرف همان جا است و به همین جهت عرضه می‌دارید: «وَ كُلُّ شَرَفِكَ شَرِیفٌ» چون چیزی مانع حضور شرف مطلق او نمی‌تواند ‌باشد.
آن‌گاه نظر را به سلطنت مطلقه‌ی او می‌اندازید و اظهار می‌کنید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ سُلْطَانِكَ بِأَدْوَمِهِ وَ كُلُّ سُلْطَانِكَ دَائِمٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِسُلْطَانِكَ كُلِّهِ» می‌بینی چگونه عالم در احاطه‌ی قیومیه‌ی اوست. وقتی نظر به نور سلطنت مطلقه‌ی حضرت حق نمودید حقیقتی بر قلب شما تجلی خواهد کرد که تمام موجودات عالم را «فقیر إلی الله» می‌یابید و این‌که همه‌ی عالم در امکان ذاتی خود عین اتصال به وجوب ذاتی حق‌اند و چون هرگز ممکن‌الوجود از امکان ذاتی خود خارج نمی‌شود، هرگز اتصال به حضرت واجب‌الوجود منقطع نمی‌گردد و لذا دائماً متصل به فیض حق است. در احاطه‌ی سلطنت مطلقه‌ی او تقاضای تجلی چنین حقیقتی را بر قلب خود دارید تا بتوانید اظهار کنید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِسُلْطَانِكَ كُلِّهِ» و همواره در هرجا سلطنت مطلقه‌ی او را بیابید.
با اظهار: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ مُلْكِكَ بِأَفْخَرِهِ وَ كُلُّ مُلْكِكَ فَاخِرٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِمُلْكِكَ كُلِّهِ» به مالکیت حق آن ‌هم به فاخربودن آن مالکیت نظر دارید تا چنین مالکیتی بر قلب شما تجلی کند و نظام عالم را أحسن و أتم بنگرید و از ارتباط با مراتب غیبی عالم که سراسر فاخر است محروم نگردید.
می‌گویی: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ عُلُوِّكَ بِأَعْلاهُ وَ كُلُّ عُلُوِّكَ عَالٍ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِعُلُوِّكَ كُلِّهِ» تا چشم دل متوجه حقیقت علوّ بگردد و به عنوان یک واقعیت عینی قلب به آن نظر کند، تا هر علوّی را آینه‌ی نمایش او بیابید و از آن مهم‌تر در علوِّ مطلق او هر علوّی را به تماشا بنشینید و از علوّهای ساختگی که از علوّ مطلق منقطع‌اند روی برگردانید.
از آن‌جایی که فیض و منّت الهی همواره بوده و هست، می‌گویی: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ مَنِّكَ بِأَقْدَمِهِ وَ كُلُّ مَنِّكَ قَدِیمٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِمَنِّكَ كُلِّهِ» فیض گرانقدر او همان منّت است و به جهت گرانقدری‌اش منّت گفته‌اند، همان‌طور که می‌گویید آن کالا چند «مَن» است. هر اندازه فیض به خدا نزدیک‌تر باشد بیشتر از حدوث فاصله دارد و از آن‌جایی که در نهایت متوجه می‌شوید تمام عالم، فیض خدا است و از او هیچ انقطاعی ندارد اظهار می‌دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِمَنِّكَ كُلِّهِ» خدایا از تو تقاضای هرگونه فیضی را دارم که مناسب استعدادهای من باشد که آن فیض نزدیک‌ترین فیض به تو و کامل‌ترین است.
می‌گویید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ آیَاتِكَ بِأَكْرَمِهَا وَ كُلُّ آیَاتِكَ كَرِیمَةٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِآیَاتِكَ كُلِّهَا» می‌خواهید قلب شما همان‌طور که محل تجلی کلمات الهی بود، محل تجلی آیات الهی شود و سراسر عالم برای شما آینه‌ی اُنسِ با پروردگارتان گردد و دنیا را نقشی از عالم غیب و قیامت بنگرید. چون انسان حجاب را پاره کرد ظهور حق را در همه‌ی اشیاء و احاطه‌ی او را بر همه‌ی آن‌ها خواهد دید و می‌یابد که همه‌ی عالم نشانه‌های کمال مطلق اویند و بر همین اساس از حضرت حق می‌خواهی با نوری که همه‌ی آیات دارند بر شما نظر کند.
در یک جمع‌بندی عرضه می‌دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِمَا أَنْتَ فِیهِ مِنَ الشَّأْنِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ شَأْنٍ وَحْدَهُ وَ جَبَرُوتٍ وَحْدَهَا» خداوندا! از تو نور آن‌چه شأن و جبروت تو است می‌خواهم، به آن‌چه تو به تنهایی از «شأن و جبروت» در آن قرار داری. قرآن در وصف خداوند می‌فرماید: «كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ»(101) حضرت حق در هر آنی در شأنی است و متجلی به اسمی است. سالک به حکم ظرفیت انسانی خود طالب تجلی همه‌ی شئونات الهی است و می‌خواهد تا حق تعالی با یک‌یک اسماء‌اش بر او تجلی کند و به مقام هر یک از آن اسماء محقق شود و قلبش قابلیت اسم جامع را پیدا کند تا همه‌ی جبروت و سلطان الهی را درک نماید. در آن صورت شأن و جبروت الهی هرکدام جدا جدا در حال انسان بسط و تفصیل می‌یابد و این همان «صحو» بعد از «محو» و یا «بقاء» بعد از «فنا» است.
در آخر به کمک رازی از رازهای عالم اَعلی اجابت دعای خود را تضمین می‌کنید و عرضه می‌دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِمَا تُجِیبُنِی حِینَ أَسْأَلُكَ فَأَجِبْنِی یَا اللَّهُ» خدایا! از تو به آن‌چه اجابتم می‌کنی، آن‌گاه که از تو سؤال می‌کنم می‌خواهم که اجابتم نمایی یا الله. ملاحظه کنید که چگونه اجابت را از اسم اجابتش می‌خواهید و در عین حال نظر به «الله» دارید که جامع همه‌ی اسماء است تا با نور اسم الله تجلی همه‌ی آن اسمایی را که طلب کردید یک‌جا مرحمت فرماید.
ملاحظه فرمودید که:
1- در هر فرازی از فرازهای دعای سحر ابتدا نظر به نورِ اسمی از اسماء الهی ‌کردید تا خداوند بر اساس آن اسم بر جان شما تجلی کند، سپس دل را به جنبه‌ی متعالی آن اسم معطوف ‌داشتید تا ‌جایی که دل آنچنان شکوفا ‌شود که از هر جنبه‌ای از جنبه‌های آن اسم متوجه جنبه‌ی متعالی آن اسم گردد چون با توجه به نور توحید و وحدت تشکیکی وجود، متوجه می‌شوید هر جلوه‌ای از جلوات نور اسماء الهی، مرتبه‌ای کامل‌تر را در باطن خود دارد و جهت اُنس با آن مرتبه‌، طالب رفع حجاب‌اید و اظهار کردید: «هر جلوه‌ای که از تو باشد، کامل‌ترین و شدیدترین است.» سالک در نتیجه‌ی چنین سیری در پرتو نورِ آن اسم، به حقِ مطلق می‌رسد و در نهایت اظهار می‌دارد: «خدایا از تو به نور آن اسم تو، به صورت کلی تقاضای توجه دارم.» سالک در این قسمت نظر به حقِّ مطلق نموده، تا حقِّ مطلق به نور آن اسم بر قلب او تجلی کند. در مسیر توحیدی از این هم جلوتر می‌آید و از اسم خاص به اسم الله می رسد و حقیقت جامعِ همه‌ی اسماء یعنی حضرت «الله» را در هر منظری می‌نگرد. چون قبل از آن‌که مظهر دیده شود این مطلق است که دیده می‌شود. قرآن در همین رابطه می‌فرماید: «أَوَ لَمْ یَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ»(102) و لذا مولی‌الموحدین(ع) می‌فرمایند: «ما رَأَیْتُ شَیْئاً إلَّا وَ رَأَیْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ». و چون تشکیک در ظهور است لذا هراندازه انسان‌ها توحیدی‌تر شوند راحت‌تر حجاب مظاهر از مقابل قلب آن‌ها مرتفع می‌شود.
2- در مسیر رجوع الی الله، ابتدا جمال حق را در مظهری مثل گُل می‌بینید و به اسم جمال منتقل می‌شوید و ذات‌بینی را در صفتی خاص تجربه می‌کنید تا آن‌جا که «الله» را بیابید و از آینه‌ی اسم «الله» به اسم جمالِ او بنگرید که این غایتُ‌القصوای سیر إلی الله است. در مسیر «إلیهِ راجِعون» باید دل انسان خدابین شود و بتواند به «الله» برگردد.
3- در روش حضوری و انکشافی، قلبِ انسان با «وجود» یا «ذات» روبه‌رو می‌شود و هرجا ذات در میان باشد قلب انسان بدون هیچ واسطه‌ای از نور آن بهره‌مند می‌شود. عمده آن است که بتوانیم قلب را طوری تربیت کنیم که هنر ذات‌بینی پیدا کند، در آن حالت خودِ ذات، دلیل خود است .
4- ذات خدا با صفاتش متحد است پس خدا، خدایی نیست که جمال دارد بلکه خداوند همان جمال است. پس حضور اسمای الهی در صحنه، عبارت است از حضور حق به صفتی خاص. می‌گویی: «خدایا از تو خودت را به نور جمال می‌خواهم» چون او همان جمال است. وقتی با نظر به جمال حق، آن نور بر قلب شما تجلی کرد طالبِ شدت بیشتری از آن نور شدید و به همین جهت نظر به «اَجمل» آن نور کردید و در نهایت با فنای کامل می‌یابید که همه‌ی جمال او جمیل است.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»