قرآن میفرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(40) عدهای از بادیهنشینان گفتند ایمان آوردیم، بگو ایمان نیاوردهاید لیكن بگویید اسلام آوردیم و هنوز در دلهاى شما ایمان داخل نشده است و اگر خدا و پیامبرِ او را فرمان برید از ارزش اعمالتان چیزى كم نمىكند، خدا آمرزندهی مهربان است.
چنانچه ملاحظه میفرمایید در آیهی فوق محل ایمان را قلب قرار داده که محل درک حضوری حقایق است و به آنهایی که فقط در حدّ رعایت ظاهر دین به دین عمل میکنند میفرماید: «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ» هنوز ایمان در قلبهایتان وارد نشده است. سپس میفرماید مواظب باشید تسلیمشدن در مقابل دستورات دین را که به امید کسب بهشت و دوری از جهنم است، «ایمان» نخوانید و به آنهایی که پذیرفتهاند طبق دستورات اسلام عمل کنند ولی هنوز برنامهای برای حضوریکردن باورهای خود و نظر به اسماء الهی ندارند، میفرماید: هنوز ایمان وارد قلبهای شما نشده، چون ایمان به حقایق و نظر به اسماء الهی و تحت تأثیر نور آن اسماء قرارگرفتن، مقامی است بالاتر از پذیرفتن ظاهر اسلام.
ایمان قلبی وقتی محقق شود امکان رؤیت اسماء پروردگار فراهم گردد. چیزی که امامان(ع) ما را بدان آگاه کردهاند. در روایت داریم؛ عبداللهبنسنان از پدرش نقل كرده كه حضور امام باقر(ع) بودم یكى از خوارج خدمت ایشان رسید و گفت: «یَا أَبَا جَعْفَرٍ أَیَّ شَیْءٍ تَعْبُدُ؟ قَالَ: اللَّهَ تَعَالَى. قَالَ: رَأَیْتَهُ؟ قَالَ: بَلْ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ، لَا یُعْرَفُ بِالْقِیَاسِ وَ لَا یُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا یُشَبَّهُ بِالنَّاسِ، مَوْصُوفٌ بِالْآیَاتِ مَعْرُوفٌ بِالْعَلَامَاتِ لا یَجُورُ فِی حُكْمِهِ. ذَلِكَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ قَالَ: فَخَرَجَ الرَّجُلُ وَ هُوَ یَقُولُ: اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»(41) اى ابا جعفر چهچیزی را میپرستى؟ فرمود: خدای تعالی را. گفت او را دیدهاى؟ فرمود: دیدهها با چشم او را نبینند ولکن قلبها به حقیقت ایمان او را مشاهده کنند، به قیاس نتوان او را شناخت و به حواس درک نشود و به مردم مانند نیست، به نشانهها توصیف و به علامتها شناخته شود، در حكمش جور و ظلم نیست، آن است خدا، نیست معبودِ حقى جز او. راوی گوید: آن مرد بیرون شد و میگفت: خدا داناتر است كه رسالت خود را كجا بنهد.
چنانچه ملاحظه میفرمایید حضرت در جواب سؤال فردی که میپرسد آیا خدا را میبینی؟ میفرمایند؛ نه با چشم سر دیده میشود و نه با قیاس و تعقل و نه با حواس، بلکه قلبها وقتی منوّر به نور ایمان الهی شد مفتخر به رؤیت حضرت «الله» میگردد. این حدیث شریف راه بسیار دقیقی را در راستای رؤیت قلبی در جلو ما میگذارد که امیدوارم عزیزان با توجه به موضوعِ اسماء الهی متوجه آن راه بشوند.
در بارهی اینکه خدا را به عنوان ذات میتوان نگریست از هشامبنسالم آمده است که «دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَقَالَ لِی أَ تَنْعَتُ اللَّهَ؟ قُلْتُ نَعَمْ. قَالَ هَاتِ. فَقُلْتُ: هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. قَالَ: هَذِهِ صِفَةٌ یَشْتَرِكُ فِیهَا الْمَخْلُوقُونَ. قُلْتُ: فَكَیْفَ نَنْعَتُهُ؟ فَقَالَ هُوَ نُورٌ لَا ظُلْمَةَ فِیهِ، وَ حَیَاةٌ لَا مَوْتَ فِیهِ، وَ عِلْمٌ لَا جَهْلَ فِیهِ، وَ حَقٌّ لَا بَاطِلَ فِیهِ، فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ النَّاسِ بِالتَّوْحِیدِ.»(42) در محضر حضرت صادق(ع) وارد شدم، از من پرسیدند آیا میتوانی خدا را وصف کنی؟ عرض کردم بلی، فرمودند: وصف کن، گفتم: او سمیع و بصیر است. فرمودند: اینکه صفتی است مشترک بین خدا و مخلوقات او. عرض کردم چگونه او را وصف کنم؟ فرمودند: او نوری است که ظلمتی در او نیست و حیاتی است که مرگی در او نیست و علمی است که جهلی در او نیست. هشامبنسالم میگوید در حالی از محضر آن حضرت خارج شدم که عالمترین مردم به توحید بودم.
چنانچه ملاحظه میشود حضرت میفرمایند؛ بگو او نور است بدون هرگونه ظلمتی، یعنی عین نور است، یا بگو او حیات است بدون هرگونه مرگی، یعنی عین حیات است نه اینكه او چیزی است که حیات دارد و معنی توجه به ذات همین است که قلب متوجه «عین حیات» و «عین علم» و «عین نور» شود و از این طریق مصداق نور و علم و حیات را شهود کند.