تربیت
Tarbiat.Org

چه نیازی به نبی
اصغر طاهرزاده

زندگی را چگونه شروع کنیم؟

اگر با دقت به آخرِ عمرِ آدم‌های عادی نگاه کنید؛ می‌بینید دائم می‌گویند اگر فلان کار را انجام داده بودیم بهتر بود و به همین ترتیب، نصف دوم عمر خود را با پشیمانی به سر می‌برند و معلوم است که بعد از مرگ همان حالت پشیمانی آن‌ها ادامه‌ می‌یابد و پشیمانی آخر عمر را با خود در برزخ و قیامت می‌برند. أمیرالمؤمنین‏(ع) می‌فرمایند: «مَنْ آثَرَ الدُّنْیا عَلى الآخِرَةِ وَ اخْتارَها عَلَیْهِ عَظُمَتْ حَسْرَتُهُ غَداً»(3) هرکس دنیا را بر آخرت ترجیح داد فردای قیامت حسرت او زیاد خواهد بود. اگر دقت بفرمایید هرکس بیشتر به دنیا نزدیک شده در آخر عمر بیشتر با پشیمانی و ناکامی روبه‌رو می‌شود، نمونه‌های سال‌های اخیر، مثل رضاخان و محمد رضاشاه و صدام و قذافی و حسنی مبارک جلوی چشم ما است، همه در آخر عمر با پشیمانی و ناکامی روبه‌رو شدند. باید از خود بپرسیم چرا این‌گونه است؟! رمز این مطلب کجاست؟! آیا به این علت نیست که نیمه‌ی اول عمر خود را درست شکل ندادند و از سنت‌های جاری در هستی غافل بودند و فکر کردند هر طور خواستند می‌توانند در دنیا زندگی کنند؟
ما هر عملی را که با عقل محاسبه‌گر دنیایی خود انجام دهیم، همواره در درستی و نادرستی آن دچار شک و تردید هستیم، حتی آن‌گاه که از نظر عقلِ جزییِ خود عملی را صحیح می‌دانیم در درون احساس نا امنی می‌کنیم که ممکن است عمل صحیح چیز دیگری باشد زیرا در درون خود می‌دانیم عقل ما قادر به فهم آینده نیست. آینده و تدبیر آن نزد خداست، به دست خدایی است که دنیا را و ما را خلق کرده است. خدایی که این دنیا را آفریده براساس مصلحتی که می‌داند، آینده‌ی آن را تدبیر کرده است. حال اگر شما با عقل خودتان زندگی کنید، عقل شما در زمان آینده حاضر نیست و اطلاعی از آینده ندارد، نمی‌داند 20 سال دیگر با چه چیزهایی روبه‌رو می‌گردد و شکل دنیا چه می‌شود. در حالی که هیچ چیز از خدا پنهان نیست و بنا به فرمایش حضرت علی(ع): «عَلِمَ بِمَا كَانَ قَبْلَ أَنْ یَكُونَ»(4) خداوند به آنچه هست، قبل از آن‌که به‌وجود آید آگاه است. پس اگر کسی با برنامه‌ی الهی و با ایمان و آگاهی نسبت به سنت‌های خداوند زندگی کرد، نسبت به آنچه در آینده پیش می‌آید غافل‌گیر نمی‌شود و با چیزی روبه‌رو نمی‌شود که خلاف میل او باشد. پیامبر خدا(ص) هنگام رحلت، بدون ذره‌‌ای پریشانی و پشیمانی می فرمایند: من به سوی دوستم می‌روم. و امام حسین(ع) با آن‌همه مصیبت، خود را در زندگی بازنده نمی‌بینند و در عصر عاشورا وقتی هنوز کوچک‌ترین رمقی برایشان مانده عرضه می‌دارند: «صَبْراً عَلی قَضائِک یا رَبِّ...لا مَعبوداً غَیرک»(5) ای پروردگار من، بر حکم تو شکیبایی می‌ورزم، غیر از تو معبود و محبوبی نیست. و یا حضرت امام خمینی«(رض)» در آخر وصیت‌نامه‌ی الهی، سیاسی خود می‌فرمایند: «با قلبی آرام و ضمیری مطمئن از خدمتتان مرخص می‌شوم».
امامی که روز 14 خرداد سال 1342 بر بالای منبر به نظام شاهنشاهی به جهت ظلم به مردم و خودفروختگی به بیگانگان اعتراض می‌کنند و اظهار ناراحتی می‌نمایند، وقتی از پاریس برمی‌گردند در حالی‌که پیروزمندانه وارد کشور شده‌اند، آن‌گاه که آن خبرنگار از ایشان می‌پرسد: در چه حالی هستید؟ می‌فرمایند: «در هیچ حال!» زیرا در ذیل وظیفه‌ی الهی برایشان زندان‌رفتن و پیروزشدن یکسان است، به جهت آن که راهی را می‌شناسند بالاتر از آن چه عقل خودشان تشخیص می‌دهد. بعد از جریان کاپیتولاسیون در سال 1343 و اعتراض شدیدی که حضرت امام به نظام شاهنشاهی داشتند، مأموران شاه نیمه شب به خانه‌ی ایشان هجوم آوردند تا امام را به ترکیه تبعید کنند، بعداً ایشان به آقا مصطفی گفته بودند: «آن‌هایی که مرا می‌بردند، همین طور از ترس می‌لرزیدند و من به آن‌ها دلداری می‌دادم». بعد از سوار شدن به هواپیما زمانی که خدمه‌ی هواپیما به امام پیشنهاد می‌کنند، اگر مایل باشند اطلاعاتی از کیفیت کار هواپیما در اختیار امام بگذارند، امام بلند می‌شوند، در کمال آرامش -گویا اصلاً تبعیدی در کار نیست- مانند فردی که آمده است دوره‌ی خلبانی ببیند، سؤالات خود را از خلبان می‌پرسند. رمز این نوع عملکرد و این همه آرامش و اطمینان را باید در جایی غیر از اعتماد به عقل جزئی‌شان جستجو کرد.
خداوند سه‌چیز برای ما آفریده است: «دین» ، «فطرت» و «جهان هستی». اگر می‌خواهید در این دنیا با آرامشِ کامل عمل کنید باید به دین الهی ایمان بیاورید و مطابق دستورات آن عمل کنید، زیرا دین الهی موجب هماهنگی انسان با جان خود -یعنی فطرت- از یک طرف و با جهان هستی از طرف دیگر می‌شود. در این حالت انسان همان‌طور عمل می‌کند که جانش اقتضا می‌کند و طبیعت با آن هماهنگی دارد. در حالی‌که اگر انسان بر اساس شریعت الهی زندگی نکند با دو مشکل روبه‌رو می‌شود، یکی مخالفت فطرت و دیگر مقابله‌ی طبیعت و در نتیجه نیمی از عمرش در پریشانی و نیمی دیگر در پشیمانی طی‌ خواهد شد.
انسان‌ها به خودی خود نمی‌دانند چگونه با طبیعت تعامل کنند که پس از مدتی با مشکلات غیر قابل پیش‌بینی روبه‌رو نشوند. از کجا می‌دانند زن و مرد چگونه باید با همدیگر ارتباط داشته باشند که مطابق فطرت و طبیعت باشد؟ آیا جز این است که باید خالق عالم، یک قانون کلی برای صحیح عمل کردن در این دنیا برای ما بفرستد تا بتوانیم مطابق فطرت خود و طبیعت موجود عمل کنیم؟