آیه
إِنَّآ أَعْطَیْنَاكَ الْكَوْثَرَ
فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ
إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ
ترجمه
همانا ما به تو خیر كثیر عطا كردیم.
پس براى پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانى كن.
همانا دشمن تو بىنسل و دم بریده است.
نکته ها
آنجا كه خداوند در مقام دعوت به توحید است، ضمیر مفرد به كار مىبرد، همانند «أنا ربّكم فاعبدون»** انبیاء، 92.*** پروردگار شما من هستم، پس مرا عبادت كنید. «أنَا ربّكم فاتَّقون»** مؤمنون، 52 .***من پروردگار شما هستم، از من پروا كنید. «انّنى أنَا اللّه»** طه، 14.***همانا من خداوند یكتا هستم.
همچنین درمواردى كه خداوند كارى را بدون واسطه انجام مىدهد یا در مقام بیان ارتباط تنگاتنگ خالق با مخلوق است، ضمیر مفرد به كار مىرود، همانند: «و أنَا الغفور الرحیم»** حجر، 49.*** تنها من بخشنده مهربانم. «فانّى قریب»** بقره، 186.***من به بندگانم نزدیكم.
اما گاهى آیه در مقام بیان عظمت خداوند و شرافت نعمت است كه در این موارد ضمیر جمع همچون «اِنّا» به كار مىرود، چنانكه در این آیه مىفرماید: «اِنّا اعطیناك الكوثر» زیرا عطاى الهى به بهترین خلق خدا، آن هم عطاى كوثر، به گونهاى است كه باید با عظمت از آن یاد شود.
همچنین در مواردى كه خداوند كارى را با واسطه انجام مىدهد، نظیر باران كه با واسطه تابش خورشید و پیدایش بخار و ابر مىبارد، از ضمیر جمع استفاده مىشود، چنانكه مىفرماید: «وانزلنا من السماء ماءً»** مؤمنون، 18.***ما از آسمان آبى فرو فرستادیم.
از میان یكصد و چهارده سوره قرآن، چهار سوره با كلمه «اِنّا» آغاز شده است: سورههاى فتح، نوح، قدر و كوثر.
«اِنّا فَتَحنا لك فتحاً مبیناً» ما براى تو پیروزى آشكار قرار دادیم.
«اِنّا ارسلنا نوحاً» ما نوح را به سوى مردم فرستادیم.
«اِنّا انزلناه فى لیلة القدر» ما قرآن را در شب قدر نازل كردیم.
«اِنّا اعطیناك الكوثر» ما به تو كوثر عطا كردیم.
در آغاز یكى از این چهار سوره، از حضرت نوح كه اولین پیامبر اولوا العزم است و بعد از حضرت آدم، پدر دوم انسان محسوب مىشود، سخن به میان آمده است. در آغاز سه سوره دیگر، به نعمتهاى ویژهاى همچون نزول قرآن، پیروزى آشكار و عطاى كوثر، اشاره شده است. شاید میان این چهار موضوع ارتباطى باشد كه یكى رسالت اولین پیامبر اولوا العزم، دیگرى نزول آخرین كتاب آسمانى، سوّمى پیروزى مكتب اسلام و چهارمى تداوم خط رسالت و ابتر نماندن آن را بیان مىكند.
كلمه «كوثر» از «كثرت» گرفته شده و به معناى خیر كثیر و فراوان است. و روشن است كه این معنا مىتواند مصادیق متعدّدى همچون وحى، نبوّت، قرآن، مقام شفاعت، علم كثیر و اخلاق نیكو داشته باشد، ولى آیه آخر سوره، مىتواند شاهدى بر این باشد كه مراد از كوثر، نسل مبارك پیامبر اكرم است. زیرا دشمنِ كینهتوز با جسارت به پیامبر، او را ابتر مىنامید و خداوند در دفاع از پیامبرش فرمود: «انّ شانئك هو الابتر» دشمن تو، خود ابتر است. بنابراین اگر مراد از كوثر، نسل نباشد، براى ارتباط آیه اول و سوم سوره، توجیه و معنایى دلپسند نخواهیم داشت.
كلمه «ابتر» در اصل به حیوان دمبریده و در اصطلاح به كسى گفته مىشود كه نسلى از او به یادگار باقى نمانده باشد. از آنجا كه فرزندان پسر پیامبر در كودكى از دنیا رفتند، دشمنان مىگفتند: او دیگر عقبه و نسلى ندارد و ابتر است. زیرا در فرهنگ جاهلیّت دختر لایق آن نبود كه نام پدر را زنده نگاه دارد. بنابراین جمله «انّ شانئك هو الابتر» دلیل آن است كه مراد از كوثر، نسل كثیر پیامبر است كه بدون شك از طریق حضرت زهراعلیها السلام مىباشد.
این نسل پر بركت از طریق حضرت خدیجه نصیب پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله شد. آرى خدیجه مال كثیر داد و كوثر گرفت. ما نیز تا از كثیر نگذریم به كوثر نمىرسیم.
فخررازى در تفسیر كبیر مىگوید: چه نسلى با بركتتر از نسل فاطمه كه مثل باقر و صادق و رضا از آن برخاسته است و با آنكه تعداد بسیارى از آنان را در طول تاریخ، به خصوص در زمان حكومت بنىامیّه و بنىعبّاس شهید كردند، امّا باز هم امروز فرزندان او در اكثر كشورهاى اسلامى گستردهاند.
در زمانى كه خبر تولّد دختر سبب اندوه پدر مىشد، به گونه اى كه صورتش از غصه سیاه گشته و به فكر فرو مىرفت كه از میان مردم فرار كند یا دخترش را زنده به گور كند: «یتوارى من القوم ام یدُسّه فى التّراب»** نحل، 59 .***در این زمان قرآن به دختر لقب كوثر مىدهد تا فرهنگ جاهلى را به فرهنگ الهى و انسانى تبدیل كند.
بر اساس روایات، نام یكى از نهرها و حوضهاى بهشتى، كوثر است و مؤمنان از آن سیراب مىشوند. چنانكه در روایت متواتر ثقلین نیز پیامبر فرمود: «انّهما لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض» كتاب و عترت از یكدیگر جدا نمىشوند تا آنكه در قیامت، در كنار حوض به من ملحق شوند.
كوثر الهى، به جنسیّت بستگى ندارد؛ فاطمه، دختر بود امّا كوثر شد. به تعداد كثیر بستگى ندارد؛ فاطمه، یك نفر بود امّا كوثر شد. آرى خداوند مىتواند كم را كوثر و زیاد را محو كند.
خداوند از اولیاى خود دفاع مىكند. به كسى كه پیامبر را بىعَقَبه مىشمرد، پاسخ قولى و عملى مىدهد. وجود فاطمه پاسخ عملى و جمله «هو الابتر» پاسخ قولى است. خداوند نه تنها از اولیاى خود، بلكه از همه مؤمنان دفاع مىكند: «انّ اللّه یدافع عن الّذین آمنوا»**حج، 38.***
هدیه كننده خداوند، هدیه گیرنده پیامبر و هدیه شده فاطمه است. لذا عبارت «اِنّا اعطیناك الكوثر» به كار رفته كه بیانگر عظمت خداوند و بزرگى هدیه اوست.
هر چه ضربه به دین و مقدّسات دینى شدیدتر باشد، دفاع هم باید قوىتر باشد. به پیامبر اسلام جسارتهاى زیادى كردند و او را ساحر، كاهن، شاعر و مجنون خواندند كه همه آنها به نحوى در قرآن جبران شده است.
به پیامبر گفتند: «انّك لمجنون»** حجر، 6.*** تو جنّ زدهاى، ولى خداوند فرمود: «ما انتَ بنعمة ربّك بمجنون»** قلم، 2.***به لطف الهى تو مجنون نیستى.
به آن حضرت گفتند: «لَستَ مُرسلاً»** رعد، 43.*** تو فرستاده خدا نیستى، خداوند فرمود: «انّك لمن المرسلین»**یس، 3.***قطعاً تو از پیامبرانى.
به حضرت نسبت شاعرى و خیالبافى دادند: «لشاعر مجنون»** صافّات، 36.***خداوند فرمود: «و ما علّمناه الشعر و ما ینبغى له»** یس، 69.*** ما به او شعر نیاموختیم و براى او سزاوار نیست.
گفتند: این چه پیامبرى است كه غذا مىخورد و در بازار راه مىرود: «و قالوا ما لهذا الرسول یاكل الطعام و یمشى فى الاسواق»**فرقان، 7.*** خداوند فرمود: پیامبران پیش از تو نیز غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند: «و ما ارسلنا قبلك من المرسلین الاّ انّهم لیاكلون الطعام و یمشون فى الاسواق»**فرقان، 20.***
به آن حضرت ابتر گفتند، خداوند فرمود: «انّ شانئك هو الابتر».
آرى، پاسخ كسى كه به اشرف مخلوقات ابتر بگوید، آن است كه خداوند به او كوثرى عطا كند كه چشم همه خیره و عقل همه مبهوت شود.
خداوند مصداقى براى كوثر در آیه نیاورد تا همچنان مبهم بماند تا شاید اشاره به این باشد كه عمق بركت كوثر عطا شده حتّى براى خود پیامبر اكرم در هالهاى از ابهام است.
در این سوره دو خبر غیبى نهفته است: یكى عطا شدن كوثر به پیامبر، آن هم در مكّهاى كه حضرت دست خالى بود و فرزند پسر نداشت، دیگر ابتر ماندن دشمن كه داراى فرزندان و ثروتهاى بسیار بود.
تاریخ و آمار بهترین شاهد بر كوثر بودن این عطیّه الهى است. هیچ نسلى از هیچ قومى در جهان، به اندازه نسل حضرت فاطمهعلیها السلام رشد و شكوفایى نداشته است. خصوصاً اگر كسانى را كه مادرشان سیّد است، از سادات به حساب آوریم، آمار سادات در جهان نشانه معجزه این خبر غیبى است.
عطا كردن كوثر به شخصى مثل پیامبر، زمانى معنا دارد كه عطا كننده سرچشمه علم و حكمت و قدرت و رحمت باشد. بنابراین عطاى كوثر نشانه صفات وكمالات الهى است.
در این سوره كه سه جمله بیشتر ندارد، پنج بار شخص پیامبر مورد خطاب قرار گرفته است.
زیرا علاوه بر ضمیر كاف «ك» «اعطیناك»، در خطاب «صلّ» و «لربك» دو بار و در عبارت «انحر» و «شانئك» نیز دو بار، پیامبر مخاطب است. «اعطیناك، فصلّ، لربّك، انحر، شانئك»
در سراسر قرآن نیز، بیش از دویست بار خداوند به پیامبرش مىفرماید: «ربّك»
با آن كه او پروردگار تمام هستى: «ربّ كلّ شىء»** انعام، 164.*** و پروردگار همهى مردم است: «ربّ النّاس»** ناس، 1.***، ولى از میان واژههاى «ربّ» كلمه «ربّك» بیش از همه به كار رفته و این نشانه آن است كه خداوند بر پیامبرش عنایت خاصّى دارد.
چنانكه نمونه این عنایت ویژه را در آیات دیگر نیز مشاهده مىكنیم، مثلاً خداوند نام اعضا و جوارح پیامبر را در قرآن مطرح كرده است: چهرهات: «وجهك»** بقره، 144.***، زبانت: «لسانك»** قیامت، 16.*** چشمانت: «عینیك»** حجر، 88.*** گردنت: «عنقك»**اسراء، 29.***دستانت: «یدك»**اسراء، 29.*** سینهات: «صدرك»** اعراف، 2.*** كمرت: «ظهرك»** ضحى، 3.***
الطاف خداوند به پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله، گاهى با درخواست آن حضرت صورت گرفته است، نظیر «قل ربّ زدنى علماً»**طه، 114.*** پروردگارا! مرا از نظر علمى توسعه بده. امّا كوثر هدیهاى الهى بود كه بدون درخواست، به پیامبر عزیز داده شد.
كوثر چیست؟
از آیه آخر سوره، یعنى «انّ شانئك هو الابتر» استفاده مىشود كه مراد از كوثر چیزى ضد ابتر است و از آنجا كه عرب به افراد بىعقبه و بىنسل كه فرزند پسر ندارند و با مردن، آثارشان محو مىشود، ابتر مىگوید، بهترین مصداق براى كوثر، ذریّه پیامبر است كه امامان معصوم از نسل فاطمه مىباشند. البتّه كوثر، معنایى عام دارد و شامل هر خیر كثیر مىشود.
اگر مراد از كوثر، علم باشد، همان چیزى است كه پیامبر مأمور به خواستنش بود. «قل ربّ زدنى علماً»
اگر مراد از كوثر اخلاق نیك باشد، پیامبر داراى خلق عظیم بود. «انّك لعلى خلق عظیم»** قلم، 4.***
اگر مراد از كوثر عبادت باشد، حضرتش به قدرى عبادت مىكرد كه آیه نازل شد: ما قرآن را نفرستادیم تا این گونه خود را به مشقّت اندازى. «ما انزلنا علیك القرآن لتشقى»**طه، 2.***
اگر مراد از كوثر نسل كثیر باشد كه امروزه بیشترین نسل از اوست.
اگر مراد از كوثر امّت كثیر باشد، طبق وعده الهى اسلام بر تمام جهان غالب خواهد شد. «لیظهره على الدین كلّه»** توبه، 33.***
اگر مراد از كوثر شفاعت باشد، خداوند تا جایى كه پیامبر راضى شود از امّت او مىبخشد. «و لسوف یعطیك ربّك فترضى»**ضحى، 5 .***
هر كثیرى كوثر نیست. قرآن مىفرماید: اموال و اولاد مخالفان، شما را به تعجب واندارد، زیرا كه خداوند اراده كرده آنان را در دنیا از طریق همان اموال و اولاد عذاب كند. «فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم انما یرید اللّه لیعذّبهم بها فى الحیاة الدنیا»** توبه، 55 .***
در قرآن سورهاى به نام كوثر داریم و سورهاى به نام تكاثر. امّا كوثر ارزش است و تكاثر ضدّ ارزش، زیرا اولى عطیّه الهى است كه دنبالهاش ذكر خداست: «اعطیناك الكوثر فصلّ» و دومى یك رقابت منفى كه دنبالهاش غفلت از خداست. «الهاكم التكاثر»
كوثر ما را به مسجد مىبرد براى نماز: «فصلّ لربّك» و تكاثر ما را به گورستان مىبرد براى سرشمارى مردگان. «حتى زُرتم المقابر»
در عطاى كوثر بشارت است: «انّا اعطیناك الكوثر» و در تكاثر تهدیدهاى پى در پى. «كلاّ سوف تعلمون ثمّ كلاّ سوف تعلمون»
كوثر، عامل رابطه با خالق است: «اعطیناك الكوثر فصل» و تكاثر، وسیلهاى براى سرگرمى با مخلوق. «الهاكم التّكاثر»
كوثر كه بزرگترین هدیه الهى است در كوچك ترین سوره قرآن مطرح شده است.
هدیه اشرف معبود به اشرف مخلوق چیزى جز كوثر نمىتواند باشد. «انّا اعطیناك الكوثر»
در ماجراى فتح مكّه كه مشركان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد مىشدند، خداوند تنها دستور تسبیح مىدهد: «رَأیتَ النَّاس یَدخلون فى دینِ اللَّه أفواجا فَسَبّح» ولى براى عطا كردن كوثر مىفرماید: «فصلِّ لربّك» نماز بگزار. گویا اهمیّت كوثر از اسلام آوردن مشركان بیشتر است.
عطاى استثنایى در سوره استثنایى با الفاظ استثنایى:
عطا بىنظیر است، چون كوثر است؛ سوره بىنظیر است، چون كوچكترین سوره قرآن است و الفاظ بىنظیرند، چون كلمات «اعطینا»، «الكوثر»، «صلِّ»، «انحر»، «شانئك» و «ابتر» تنها در این سوره به كار رفته و در هیچ كجاى قرآن شبیه ندارد.
هر زخم زبان و كلامى وزنى دارد. به شخص پیامبر اكرم توهینها شد، كلماتى از قبیل مجنون، شاعر، كاهن و ساحر به او گفتند و به یاران او نیز توهینها شد تا آنجا كه گفتند: این بیچارگان را از خود دور كن تا ما دور تو جمع شویم. براى هیچ كدام سوره اى مستقل نازل نشد، امّا در نسبت ابتر دادن یك سوره نازل شد كه خیر كثیر به تو عطا كردیم و دشمن تو ابتر است و این به خاطر آن است كه جسارت به شخص و یاران قابل تحمّل است، امّا جسارت به راه و مكتب كه او ابتر و راه او گذرا و بىآینده است، قابل تحمّل نیست.
گاهى جسارت برخاسته از لغوگویى است كه باید با كرامت از كنارش گذشت. «اذا مرّوا باللغو مرّوا كراما»
گاهى جسارت به خاطر جوّ فاسد و دوستان ناباب است، كه باید از آنان اعراض كرد. «اذا رأیت الّذین یخوضون فى آیاتنا فاعرض عنهم»**انعام، 68.***
امّا گاهى جسارت به مكتب و رهبر است، آن هم از سوى افراد سرشناس و سیاسى كه باید جواب سخت به آن داده شود. «انّ شانئك هو الابتر» همان گونه كه منافقان از روى غرور مىگفتند: آیا ما مثل افراد بى خرد به پیامبر ایمان بیاوریم. «أنُومن كما آمن السفهاء» قرآن، جسارت اینگونه افراد را چنین پاسخ مىدهد: «الا انّهم هم السّفهاء و لكن لا یعلمون»** بقره، 13.*** آنان خود بىخردند ولى نمىدانند!
شتر در قرآن، هم در بحث توحید مطرح شده است: «أفلا ینظرون الى الابل كیف خلقت»**غاشیه، 17.*** هم در مورد مقدّمات قیامت نام آن آمده است، «و اذا العشار عطّلت»**تكویر، 4.*** هم در احكام و شعائر حج مطرح شده است، «و البُدن جعلناها»** حج، 36.***و هم مورد قربانى و كمكرسانى به جامعه قرار گرفته است. «وانحر»
بر اساس روایات، مراد از «وانحر» آن است كه به هنگام گفتن تكبیرها در نماز، دستان تا مقابل گودى زیر گلو كه محلّ نحر است، بالا آورده شود كه این زینت نماز است.**تفسیر مجمعالبیان.***
بر اساس روایات، آن دشمن كینهتوزى كه به پیامبر اكرم جسارت كرد و او را ابتر خواند، پدر عمرو عاص بود.
خداوند هم سبب ساز است هم سبب سوز. او مىتواند از یك فاطمه كوثر بیافریند و مىتواند افرادى را كه پسران رشید دارند به فراموشى بسپارد.
او مىتواند دریا را با زدن عصاى موسى خشك، «اِضرب بعصاك البحر فانفلق»**شعراء، 63.*** و با زدن همان عصا به سنگ، دوازده چشمه جارى سازد. «و اضرب بعصاك الحجر فانفجرت»**بقره، 60.***
پیام ها
1- خداوند به وعدههاى خود عمل مىكند. در سوره ضحى، خداوند وعدهى عطا به پیامبر داده بود: «و لسوف یعطیك ربّك فترضى»**ضحى، 5 .*** پروردگارت در آینده عطائى خواهد كرد كه تو راضى شوى. در این سوره مىفرماید: ما به آن وعده عمل كردیم. «انّا اعطیناك الكوثر»
2- فرزند و نسل عطیّه الهى است. «انّا اعطیناك الكوثر»
3- نعمتها حتّى براى پیامبر اسلام مسئولیّتآور است. «اعطیناك... فَصلِّ»
4- در قرآن به نماز یا سجده شكر سفارش شده است. «فَصلِّ»
5 - تشكّر باید فورى باشد. «فَصلِّ» (حرف فاء براى تسریع است)
6- نوع تشكّر را باید از خدا بیاموزیم. «فَصلِّ»
7- در نعمتها و شادىها خداوند را فراموش نكنیم. «اعطیناك الكوثر فصلّ»
8 - آنچه مىتواند به عنوان تشكّر از كوثر قرار گیرد، نماز است. «فَصلِّ»
(نماز جامعترین و كاملترین نوع عبادت است كه در آن هم قلب باید حضور داشته باشد با قصد قربت و هم زبان با تلاوت حمد و سوره و هم بدن با ركوع و سجود. مسح سر و پا نیز شاید اشاره به آن باشد كه انسان از سر تا پا بنده اوست. در نماز بلندترین نقطه بدن كه پیشانى است، روزى سى و چهار بار بر زمین ساییده مىشود تا در انسان تكبّرى باقى نماند. حضرت زهراعلیها السلام در خطبه معروف خود فرمود: فلسفه و دلیل نماز پاك شدن روح از تكبر است. «تنزیهاً لكم من الكبر»)
9- دستورات دینى، مطابق عقل و فطرت است. عقل تشكّر از نعمت را لازم مىداند، دین هم به همان فرمان مىدهد. «فصلّ لربّك»
10- چون عطا از اوست: «انّا اعطینا» تشكّر هم باید براى او باشد. «فصلّ لربّك»
11- قربانى كردن، یكى از راههاى تشكّر از نعمتهاى الهى است. (زیرا محرومان به نوایى مىرسند.) «و انحر»
12- هر كه بامش بیش برفش بیشتر. كسى كه كوثر دارد، ذبح گوسفند كافى نیست باید شتر نحر كند و بزرگترین حیوان اهلى را فدا كند. «و انحر»
13- رابطه با خداوند بر رابطه با خلق مقدّم است. «فصلّ... و انحر»
14- انفاقى ارزش دارد كه در كنار ایمان و عبادت باشد. «فصلّ لربّك وانحر»
15- شكرِ عطا گرفتن از خدا، عطا كردن به مردم است. «اعطیناك الكوثر... وانحر»
16- نمازى ارزش دارد كه خالصانه باشد، «لربّك» و انفاقى ارزش دارد كه سخاوتمندانه باشد. «وانحر»
17- دشمنان پیامبر و مكتب او ناكام هستند. (كلمه شانِئ اسم فاعل است و شامل هر دشمنى در گذشته و حال و آینده مىشود. اگر مىگفت: «من شانك هو الابتر» تنها كسانى را كه در گذشته دشمنى كردهاند شامل مىشد و اگر مىگفت: «من یشونك هو الابتر» تنها دشمنان آینده را در برمىگرفت. «انّ شانئك هو الابتر».)
18- توهین به مقدّسات، توبیخ و تهدید سخت دارد. «انّ شانئك هو الابتر»
19- از متلكها و توهینها نهراسیم كه خداوند طرفداران خود را حفظ مىكند. «انّ شانئك هو الابتر»
20- زود قضاوت نكنیم و تنها به آمار و محاسبات تكیه نكنیم كه همه چیز به اراده خداوند است. (مخالفان، با مرگ پسر پیامبر و داشتن پسران متعدّد براى خود، قضاوت كردند كه پیامبر ابتر است، ولى همه چیز برعكس شد.) «انّا اعطیناك الكوثر... انّ شانئك هو الابتر»
توضیحات