شکی نیست که انسان برای رسیدن به کمال و هدف باید از پیش آن را بشناسد و بدون شناخت آن، نه امکان دست یابی به آن میسور میگردد و نه انگیزهای برای این کار در انسان پدید میآید. چنان که وقتی دانش آموزی را میخواهند به درس خواندن تشویق کنند، به او میگویند درس بخوان تا مهندس شوی. با این توصیه آن دانش آموز با شناخت حصولی که از موقعیت و شأن اجتماعی یک مهندس دارد، مشکلات تحصیل را بر خود هموار میکند تا به آن هدف دست یابد. بدیهی است که قبل از رسیدن به کمال حقیقی، شناخت کمال حقیقی به معنای درک وجدانی و علم شهودی نمیتواند باشد. این شناخت برای کسانی میسر است که به آن کمال نایل شده باشند و حقیقت آن را در خویش بیابند، نظیر کسی که محبت، کینه و دشمنی و یا گرسنگی و تشنگی را با علم حضوری در خود مییابد و چون آن حقایق و معلومات را در خود مییابد به آنها علم وجدانی و حضوری دارد. از سوی دیگر، چون رسیدن به کمالات اختیاری متوقف بر علم و آگاهی میباشد، لازم است این گونه کمالات قبلا از طریق علم حصولی و از طریق علایم و آثار شناخته شوند تا مورد علاقه و اراده قرار گیرند و با انتخاب و
﴿ صفحه 52﴾
اختیار به دست آیند و اگر راه شناخت آنها منحصر به یافتن میبود هرگز تحصیل آنها امکان نمیداشت.
پس شناخت پیشین کمال از قبیل معرفت شهودی نیست، بلکه همان شناخت ذهنی و به اصطلاح علم حصولی است که از راه برهان و استنتاج از مقدمات عقلی و یا استنباط از اصول مسلّم نقلی به دست میآید. اساساً این بحث برای پژوهشگرانی است که در صدد شناختن کمال و یافتن راهی برای رسیدن به آن میباشند و کسی که به کمال حقیقی نایل شده باشد دیگر نیازی به این گونه بحث ها ندارد.
بنابراین، توقع اینکه ما حقیقت کمال انسانی را قبل از رسیدن به آن چنان بشناسیم که مدرکات وجدانی خویش را میشناسیم کاملا بی جاست، و چارهای جز این نداریم که از راه استدلال، معرفتی ذهنی و غیر شهودی به کمال انسانی پیدا کنیم و مشخصاتش را به کمک عقل و نقل تعیین کنیم. البته میکوشیم که مقدمات استدلال را از ساده ترین و روشن ترین معلومات یقینی و وجدانی انتخاب کنیم، تا هم نتیجه روشنتر و اطمینان بخشتر و هم فایده همگانیتر باشد؛ ولی ضمناً به پارهای از ادله نقلی یا براهین پیچیدهتر عقلی نیز اشارهای خوهیم داشت.