تربیت
Tarbiat.Org

به سوی خودسازی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

ضرورت خودسازی

خودسازی و تهذیب نفس از جمله مسایل مهمی است که فراوان مورد تأکید و توجه آیین
﴿ صفحه 30﴾
مقدّس اسلام قرار گرفته است و نقش محوری و اساسی در رسیدن به مدارج عالی انسانی و کمالات دارد. قرآن کریم تزکیه و تهذیب نفس را عامل رستگاری و راه وصول به سعادت معرفی کرده است و فساد اخلاق را منشأ رذالت ها و بدبختی ها و مایه زیان می‌شناسد و در سوره «الشمس»، پس از یازده قسم، استواری این ادعا را تبیین می‌سازد: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّیهَا * وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّیهَا؛ فلاح و رستگاری از آن کسی است که نفس خویش را تزکیه کند و ناامیدی و حرمان از آن کسی است که نفس خویش را آلوده سازد.
از این دو آیه نکته های زیادی استفاده می‌شود که با آن‌ها بسیاری از مشکلات و تنگناهایی که پیش روی علمای اخلاق وجود داشته است، حل می‌گردد. پس از نظر گاه قرآن نفس انسان قابلیت تزکیه و نیز آلودگی را دارد و این دو با انتخاب و اختیار انسان انجام می‌پذیرند: او اگر خواست نفس خویش را پاکیزه قرار می‌دهد و اگر نخواست، آن را آلوده می‌سازد.
بدیهی است که منظور از تزکیه نفس این نیست که از همان آغاز نفس آلوده است و باید آلودگی آن را برطرف ساخت، چون این برداشت با آیه قد خاب من دسّیها سازگار نیست. در ابتدا، نفس چون صفحه‌ای خالی و نانگاشته است که هم قابلیت تهذیب و دریافت کمالات و جلب عوامل خوشبختی و سعادت را دارد، و هم قابلیت آلوده گشتن به تیرگی ها و بی تردید تهذیب نفس و آلوده شدن آن به وسیله انسان انجام می‌پذیرد.
نسبت تزکیه به انسان، در آیه شریفه، از قبیل نسبتی است که در مثل معروف ضیّق فمّ الرّکیة به کار رفته است. یعنی از ابتدا که می‌خواهی چاهی حفر کنی، دهنه آن را تنگ قرار بده. نه این‌که اول چاهی با دهنه گشاد و فراخ حفر کن و سپس دهنه آن را تنگ گردان. هم چنین معنای جمله قد خاب من دسّیها این نیست که در ابتدا نفس انسان ویژگی تزکیه را دارد و سپس انسان آن را آلوده می‌سازد، بلکه بدین معناست که از ابتدا به گونه‌ای رفتار کند که نفسش آلوده گردد.
البته بنابر تفسیر دیگری نفس در ابتدا طهارت دارد. در این تفسیر، طهارت به معنای عدم آلودگی و عدم خباثت نفس است که کمال به شمار نمی‌آید؛ یعنی انسان در آغاز متصف به صفات آلاینده و آراسته به صفات نیک نیست و صفحه دل او از ویژگی های نیک و زشت
﴿ صفحه 31﴾
خالی است؛ اما این نوع طهارت با ویژگی تزکیه متفاوت است. مراد از تزکیه و طهارتی که از نظرگاه قرآن شریف، در آغاز نفس انسان از آن بی بهره است، آراسته گشتن به صفات نیک و مطلوب خداست که این مهم با اختیار و اراده انسان انجام می‌گیرد. این نوع طهارت نفس که صفت وجودی به شمار می‌آید و کمال نفس است، با طهارت به معنای عدمی که کمال به شمار نمی‌آید متفاوت است. توضیح این که: گاهی می‌گوییم نفس انسان طاهر است، یعنی آلوده نیست؛ در این تلقّی طهارت به عنوان صفت سلبی و عدمی برای نفس انسان معرفی شده است. اما یک وقت می‌گوییم نفس انسان طاهر است، یعنی به صفات پسندیده و نیک متصف گشته است. این نوع طهارت، یک ویژگی ممتازِ وجودی است که کمال نفس به شمار می‌آید و انسان قابلیت دریافت آن را دارد و با همّت و اراده در جهت کسب آن تلاش می‌کند، آن گاه پس از دست یابی به آن ویژگی، مصداق من زکّیها می‌گردد.
پس اولین نکته‌ای که از دو آیه مذکور استفاده می‌شود این است که نفس انسان در ابتدا، نه آلودگی ذاتی دارد و نه طهارت ذاتی که کمال نفس به شمار بیاید. نکته دیگری که از آن دو آیه استفاده می‌شود، این است که سعادت و رستگاری مطلوب ذاتی انسان است و از این رو نباید به دنبال دلیل پی جویی سعادت بود؛ چون ذاتی دلیل نمی‌خواهد. وقتی بپرسند که چرا انسان باید خود را تزکیه کند، باید دلیل ارائه داد و آن این‌که انسان با تزکیه به فلاح می‌رسد؛ اما جا ندارد که بپرسیم چرا انسان می‌خواهد به فلاح برسد؛ چون فلاح و رستگاری مطلوب ذاتی اوست. بنابراین، نباید انسان را به فلاح و سعادت فرا خواند و او را بر این امر تحریص و تحریک کرد؛ چون فطرت و سرشت او به سوی سعادت و فلاح جهت گیری شده است و او از پیش خود این طریق را می‌پوید؛ بلکه باید طریق سعادت را به او نُمود. هم چنین انسان ذاتاً از شقاوت و محرومیّت از سعادت گریزان است و وقتی خود از شقاوت نفرت داشت، لازم نیست او را از شقاوت ترساند و به دوری از گرایش به حرمان از سعادت فرمان داد. در واقع، مطلوب بودن سعادت ملازم با گریز از شقاوت است.
بنابراین، داعی انسان بیدار و هشیار در پرداختن به تزکیه و تهذیب نفس، راه یابی به فلاح و
﴿ صفحه 32﴾
رستگاری، و نجات از شقاوت است و چنان که گفته شد، سعادت خواهی و گریز از شقاوت فطری است: ممکن نیست کسی بگوید من طالب شقاوتم و یا من خواهان سعادت نیستم. بله برخی راهی را برمی گزینند که آن‌ها را از سعادت دور می‌سازد و به انحطاط و شقاوت گرفتارشان می‌گرداند. در واقع، آن‌ها در پی سراب سعادت و توهّم آن، بیراهه‌ای را می‌گزینند که به شقاوت می‌انجامد؛ گرچه انگیزه آن‌ها در گزینش آن بیراهه رسیدن به سعادت می‌باشد.
﴿ صفحه 33﴾