منظور از قرب خدای متعال، که مطلوب نهاییِ انسان است و باید در اثر حرکت اختیاریِ خود به آن نایل گردد، کم شدن فاصله زمانی و مکانی نیست؛ زیرا پروردگار متعال، آفریننده زمان و مکان، و محیط بر همه زمانها و مکانها است و با هیچ موجودی نسبت زمانی و مکانی ندارد:
«هُوَ الاَوَّلُ وَالاخِرُ وَالظّاهِرُ وَالْباطِنُ.»**حدید/ 3. ***او است اول و آخر و ظاهر و باطن.
«هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتُمْ.»**حدید/ 4. *** هر جا باشید او با شما است.
«فَاَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ.»**بقره/ 115. *** به هر سو روی آورید، همان جا روی خدا است.
به علاوه، کم شدن فاصله زمانی و مکانی به خودیِ خود، کمالی محسوب نمیشود. پس منظور از این قرب چیست؟
البته خدای متعال بر همه بندگان و آفریدگان، احاطه وجودی دارد:
«اَلا اِنَّهُ بِکُلِّ شَیء مُحیطٌ.»**فصلت/ 54.***هان، تحقیقاً خدا بر هر چیز احاطه دارد.
و هستی و همه شؤون وجودیِ موجودات در قبضه قدرت و وابسته به اراده و مشیت او است، بلکه هستیِ هر چیز، عین ارتباط و تعلق به او است. بنابراین، او به هر چیز، از هر چیز، نزدیک تر است:
﴿ صفحه 78﴾
«وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ.»**ق/ 16. *** ما از رگ گردن به او نزدیک تریم.
«وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ.»**واقعه/ 85. ***
ما به او از شما نزدیک تریم؛ ولی نمیبینید.
این یک قرب وجودیِ حقیقی است؛ ولی اکتسابی نیست. از این رو، نمیتوان آن را غایت و مقصد سیر تکاملیِ انسان دانست. برای قرب، معنایی میتوان تصور کرد که اکتسابی و قابل انطباق بر کمال نهاییِ انسان باشد و آن، قرب اعتباری و تشریفی است؛ یعنی انسان مورد عنایت خاص الهی قرار گیرد، به طوری که همه درخواست هایش به اجابت برسد:
«اِنْ دَعانی اَجَبْتُهُ وَ اِنْ سَأَلَنی اَعْطَیْتُهُ.»
و بندهای که به چنین مقامی برسد، به مطلوب خود نایل میشود. در عرف نیز چنین استعمالی شایع است و فردی را که مورد علاقه شخص بزرگی است، «مقرَّب» مینامند و در قرآن شریف هم عنوان «مقربین» بر پیشروان مسیر تکاملیِ انسانی، اطلاق شده است:
«وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ اُوْلئِکَ الْمُقرَّبُونَ.»**واقعه/ 10 ـ 11.***ایشان مقربین هستند.
ولی بحث ما در این جا بحث لفظی و منظور ما یافتن معنای مناسبی برای لفظ «قرب» نیست، بلکه منظور، دقت بیش تری در هدف نهاییِ انسان است تا در پرتو آن، راه کلی و مسیر اصلیِ تکامل را بشناسیم. پس باید توجه را به حقیقتی که ورای این تشریف و اعتبار نهفته است، معطوف داریم.
حقیقتی که کمال نهاییِ انسان محسوب میشود و آن را «قرب خدا» مینامیم، مرتبهای است از وجود، که در آن، استعدادهای ذاتیِ شخص با سیر و حرکت اختیاری خودش به فعلیت میرسد، خواه حرکتی سریع و
﴿ صفحه 79﴾
برق آسا باشد (مانند بعضی از انبیا و اولیا خدا که از نخستین لحظات دمیده شدن روح در کالبد، شروع به سیر تکاملی میکردند و در اندک مدتی به کمالات بزرگی نایل میشدند؛ چنان که عیسی بن مریم(ع) در گهواره فرمود:
«اِنّی عَبْدُ اللّهِ آتانی الْکِتابَ وَجَعَلَنی نَبِیّاً...»**مریم/ 30.***
من بنده خدایم که به من کتاب داد و مرا پیامبر قرار داد.
و به حسب روایات شیعه، پیشوایان اهل بیت(علیهم السلام) در شکم مادر هم تسبیح خدا میگفتند و به حال سجده متولد میشدند، و ایشان «سابقون» هستند و خواه حرکتی متوسط یا کُند باشد، مانند دیگر مؤمنان، در مقابل حرکت سقوطی و سیر قهقراییِ کافران و منافقان.
کمالی که در اثر این سیر اختیاری حاصل میشود، تابع موقعیت زمانی و مکانی و اوضاع مادی و جسمانی نیست، بلکه مربوط به روح و دل آدمی است و شرایط مادی، فقط نقش فراهم کردن زمینه سیر و سلوک را به عهده دارند، وگرنه حرکت کمّی و کیفیِ بدن یا انتقال از مکانی به مکان دیگر، تأثیری در تکامل انسان ندارد، مگر این که به سیر روحی و معنوی او کمک کند و غیر مستقیم، در سیر تکاملی، مؤثر باشد.
پس تکامل حقیقیِ انسان، عبارت است از سیر علمی، که روح در درون ذات خود به سوی خدا میکند تا به مقامی برسد که خود را عین تعلق و ارتباط به او بیابد و برای خود و هیچ موجود دیگر، استقلالی در ذات و صفات و افعال نبیند، و هیچ پیشامدی او را از این مشاهده باز ندارد. علوم و مشاهداتی که در این مسیر برای انسان حاصل میشود بر مرتبه وجودی اش میافزاید و تدریجاً جوهر ذاتش را کامل تر میسازد.
بنابراین، هر قدر انسان نیاز خود را به خدا کم تر احساس کند و در
﴿ صفحه 80﴾
تدبیر امور و فراهم کردن اسباب و وسایل زندگی و انجام دادن کارهای بدنی و فکری، خود را مستقل تر بداند، و هم چنین هر چه برای اشیای دیگر، تأثیر استقلالیِ بیش تری قائل باشد، نادان تر و ناقص تر و از خدا دورتر است، و هر قدر خود را نیازمندتر به خدا ببیند و پردههای اسباب را بالاتر بزند و حجابهای ظلمانی و نورانی از جلوی چشم دلش بیش تر برداشته شود، داناتر و کامل تر و به خدا نزدیک تر میشود، تا جایی که نه تنها در افعال و تأثیرات، موحد میگردد، بلکه برای صفات و ذوات هم استقلالی نمیبیند و آن، مقامی است که بندگان شایسته و مخلص و دوستان برگزیده خدا به آن نایل میشوند و میان ایشان و معبودشان حجابی باقی نمیماند. پس قرب حقیقی به خدا این است که انسان بیابد که با خدا همه چیز دارد و بی خدا هیچ.