تربیت
Tarbiat.Org

خودشناسی برای خودسازی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

نتیجه گیری از بحث‌های گذشته

تلاش‌های زندگی در زمینه‌های گوناگون علمی و عملی و فردی و اجتماعی، در صورتی تلاش‌های انسانی خواهد بود که در جهت رسیدن به کمال حقیقیِ انسان انجام گیرد. به عبارت دیگر، این حرکت‌ها و جنبش‌ها که ناچار دارای جهت خواهد بود، در صورتی از فعالیت‌های انسان از آن نظر که انسان است، به شمار می‌روند، که به سوی کمال انسانی جهت گیری شده باشند. و جهت انسانی بخشیدن به آن‌ها در صورتی امکان پذیر است که نقطه نهاییِ سیر تکاملیِ بشر شناخته شود؛ زیرا حرکت استکمالیِ او، حرکت علمی و ارادی است و نیاز به شناختن هدف و مسیر دارد. و شناختن هدف، به معنای یافتن و ادراک وجدانی و شهودی، قبل از رسیدن به آن ممکن نیست. پس ناچار به صورت ایده و تصور ذهنی خواهد بود. و هر قدر این شناخت، روشن تر و آگاهانه تر باشد، امکان تکامل ارادی و اختیاری بیش تر است.
سیر تکاملی بشر، بدون شک، به کمک نیروهای درونی و انگیزه‌های روانی که در نهاد او قرار داده شده، انجام می‌گیرد. بنابراین، جهت یابیِ امیال فطری، بهترین راه برای شناختن مقصد نهایی و کمال حقیقیِ انسان است و نتیجه تأمل در جهتی که هر یک از این امیال نشان می‌دهند، این است که همه آن‌ها انسان را به سوی بی نهایت سوق می‌دهند و تأمین خواسته‌های آن‌ها به طور موقت و محدود، بشر را کاملا اقناع نمی‌کند. ارضای کامل آن‌ها جز با ارتباط با سرچشمه علم و قدرت و پیوستن به معدن جمال و کمال بی نهایت، امکان پذیر نیست. تنها در مقام قرب الهی و تعلق به نور عظمت ربانی است که انسان حقیقت خود و همه عوالم هستی را قائم به ذات اقدس الهی مشاهده می‌کند:
﴿ صفحه 71﴾
«وَ اَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِه اِلی جَلالی وَ عَظَمَتی فَلا اُخْفی عَلَیْهِ عِلْمَ خاصَّةِ خَلْقی.»
و میل حقیقت جوییِ او اشباع می‌گردد. هم چنین به نفوذ قدرت بی نهایت الهی از مجرای اراده خویش پی می‌برد و هر چه را بخواهد، به اذن پروردگار ایجاد می‌کند:
«اَجْعَلُکَ تَقُولُ لِلْشَّیءِ کُنْ فَیَکُونُ.»
و میل به قدرت شکست ناپذیر داشتن وی ارضا می‌شود. و در این مقام است که به وصال محبوبی که دارای جمال و کمال نامتناهی است، نایل می‌شود و خود را در آغوش لطف و عنایت بی پایان او مشاهده می‌کند و همه نیازهایش به دست وی مرتفع می‌گردد. راستی چه لذت بخش است رفع نیازی که به دست معشوق و توأم با لطف و محبت بی اندازه او انجام گیرد:
«فَاِذا اَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ...»
و در این حال، جز به وصل او به چیزی نمی‌پردازد و جز رضایت او به چیزی نمی‌اندیشد:
«فَاَنْتَ لا غَیْرُکَ مُرادی» «وَ وَصْلُکَ مُنی نَفْسی... وَ رِضاکَ بُغْیَتی.» «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ اَکْبَرُ.»
و الی الابد میان او و محبوبش جدایی نمی‌افتد و به فراق و هجران وی دچار نمی‌گردد.
«ثُمَّ اَرْفَعُ الْحُجُبَ بَیْنی وَ بَیْنَهُ فَاُنْعِمُهُ بِکَلامی وَاُلَذِذُهُ بِالنَّظَرِ اِلَیَّ.» «وَ اَعَذْتَهُ مِنْ هِجْرِکَ وَ قَلاکَ.»
و سرانجام، در این مقام است که وجود خود را در حالی که واجد کمال نهایی و قائم به اضافه کننده هستی است، مشاهده می‌کند و به عالی ترین لذت نایل می‌شود. و چون در این مشاهده، برای خود، استقلالی نمی‌بیند، حب ذاتش نیز استقلال خود را از دست می‌دهد و محبت اصیل
﴿ صفحه 72﴾
مستقل به آفریدگار تعلق می‌گیرد و به جای این که خدا را برای خود بخواهد، خود را برای خدا خواهد خواست، بلکه دیگر توجهی به خودش هم نخواهد داشت و یک سره غرق جمال محبوب خواهد گشت:
«وَلاََسْتَغْرِقَنَّ عَقْلَهُ بِمَعْرِفَتی وَ لاََقُومَنَّ لَهُ مَقامَ عَقْلِهِ.»
بنابراین، مطلوب حقیقی و محبوب ذاتیِ انسان، پروردگار متعال و کمال حقیقیِ انسان در ارتباط و قرب به او است و دیگر کمالات مادی و معنوی باید در راه رسیدن به این کمال، مورد بهره برداری قرار گیرند. همه نیروها باید در راه رسیدن به این هدف بسیج شوند و هر قدمی که در غیر این راه بردارد، او را از مقصد دور می‌کند و هر نیرویی که در غیر راه رضای الهی صرف کند، به زیانش تمام می‌شود:
«وَاَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّة بِغَیْرِ ذِکْرِکَ وَ مِنْ کُلِّ راحَة بِغَیْرِ اُنْسِکَ وَ مِنْ کُلِّ سُرُور بِغَیْرِ قُرْبِکَ وَ مِنْ کُلِّ شُغْل بِغَیْرِ طاعَتِکَ.»
﴿ صفحه 73﴾