تربیت
Tarbiat.Org

پرتوی از اسرار نماز
حاج شیخ محسن قرائتی

نشانه‏های اخلاص‏

بسیارند کسانی که خود را در نیّت و عمل «مخلص» می‏دانند، ولی اگر خوب بررسی کنند، نیّت‏های غیرالهی را در کارهایشان خواهند شناخت. از این رو به بعضی نشانه‏های اخلاص، بر مبنای قرآن و حدیث اشاره می‏کنیم:
1- بی‏توقعی از دیگران‏
نمونه‏ای را که در قرآن کریم در این باره یاد می‏کند، افطاری دادن حضرت علی و فاطمه علیها السلام است. امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در کودکی بیمار شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و جمعی از اصحاب به عیادت رفتند و به علی علیه السلام پیشنهاد کردند که برای شفای آن دو، نذر کنند. نذر کردند که اگر شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. خداوند آن دو فرزند را شفا داد. علی و فاطمه علیها السلام در وفای به نذر، روزه گرفتند. آن بزرگواران، خود به زحمت نانی برای خویش در خانه می‏پختند. هنگام افطار در اولین روز، بینوایی به در خانه آمد. آنان غذا و نان خود را به او دادند و خود، با آب افطار کردند. روز دوّم و سوّم هم این ماجرا تکرار شد. خانواده که سه روز، بی غذا روزه گرفته بودند، با رنگ پریده خدمت پیامبر رسیدند.
سوره دهر درباره آنان نازل شد که اشاره به این عمل خالصانه دارد: «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَآءً وَلَا شُکُوراً»**انسان، آیه 9.*** ما شما را بخاطر خدا، اطعام می‏دهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسی نمی‏خواهیم.
آنان، با اخلاص و بخاطر خدا، اطعام کردند، اطعام و بخششی که جزء خصلت و روحیه آنان بود، غذای مورد علاقه خود را دادند، از تکرار مهمان یا سائل، خسته و ناراحت نشدند و هیچ توقع و چشمداشت تشکّر هم از آنان نداشتند.
انسان ممکن است گاهی بدون پول، کار کند ولی مایل باشد کارش در جامعه مطرح باشد.
گاهی با زبان می‏گوید که توقّع پاداش ندارد ولی در دل، می‏خواهد.
گاهی اگر از کار خوب و فعالیت هایش قدردانی نمی‏شود، دلسرد و ناراحت می‏شود و اگر به تناسب مقامش از او احترام به عمل نمی‏آید، دلگیر می‏گردد.
این‏ها نشانه‏های عدم اخلاص است. مخلص، کسی است که انتقاد یا تمجید مردم در عمل به تکلیف او، بی تأثیر باشد و انسان به وظیفه عمل کند، چه بدانند و تشکّر کنند، یا بی خبر باشند و ناسپاس.
2- توجّه به تکلیف، نه عنوان‏
نشانه دیگر اخلاص، آنست که انسان در عمل، دنبال کاری برود که ضروری و تکلیف است و بر زمین مانده، هر چند پول و عنوان و شهرت در آن نباشد و برای انسان، رفاه و درآمد و اعتبار اجتماعی فراهم نیاورد. مثل خدمت در مناطق محروم یا روستاها و محیطهای کوچک و دور دست و بد آب و هوا، یا پرداختن به کارهای لازمی که نمود اجتماعی چندانی ندارد، ولی وظیفه است.
زمانی در جوانی دو کلاس برای کودکان و جوانان داشتم. در مسیر راه، اگر جوانان به من ملحق می‏شدند، احساس غرور می‏کردم، ولی وقتی کودکان به دنبالم می‏افتادند، کمی احساس کوچکی می‏کردم. از بازارچه‏ای عبور می‏کردیم. پیرمرد بیسوادی از یک مغازه بیرون آمد و به من گفت: آیا برای خدا درس می‏دهی؟ من هم به اطمینان این که پول نمی‏گیرم، گفتم: آری. گفت: اگر برای خدا درس می‏دهی، خدای بچه‏ها با خدای بزرگسالان و جوانان یکی است و اگر به تو می‏گویند معلّم بچه‏ها و قصّه گوی کودکان، نباید ناراحت شوی.
کلام آن پیرمرد را، یک ارشاد الهی می‏دانستم که به من الهام می‏داد: خدای بزرگان و گمنامان، یکی است. کاش به جایی برسیم که شرکت در جلسات معروف و غیر معروف، تحصیل نزد افراد مشهور یا گمنام، خدمت در مراکز با نمود و بی نمود، تدریس مراحل ساده و ابتدایی یا سطوح عالی و نهایی برای ما یکسان باشد و عزّت را از خدا بخواهیم، نه از پول و شهرت و لباس و کفش و کلاه و مقام...!
3- پشیمان نشدن از کار
کسی که برای خدا کار می‏کند و از دیگران انتظاری ندارد، هرگز از کارش پشیمان نمی‏شود، زیرا چون برای خداوند کار کرده، اجر خود را برده است، چه نتیجه دنیایی و مطلوب بدهد یا نه.
اگر بخاطر خدا برای دیدار مؤمنی یا عیادت بیماری رفتید، و در منزل نبود یا امکان دیدار فراهم نشد، پشیمان نمی‏شوید، چون ثواب خویش را برده‏اید.
اگر ما هر روز، از احترام‏ها، پذیرایی‏ها، خدمت‏ها و همکاری‏ها پشیمان می‏شویم، باید در «قصد قربت» خود، تجدید نظر کنیم.
4- یکسانی استقبال یا بی‏اعتنایی مردم‏
در انجام وظیفه، برای اهل اخلاص، تفاوتی نمی‏کند که مردم از او استقبال کنند یا با بی اعتنایی برخورد نمایند. ستایش و انتقاد در نظر آنان یکسان می‏باشد. اگر کسی از استقبال مردم شاد شود و از بی اعتنایی شان دلسرد گردد، نشان ضعف اخلاص است. البته ممکن است کسی توجیه کند که خوشحالی من از آن جهت است که مردم دور حق جمع می‏شوند و ناراحتی‏ام از سردی مردم نسبت به دین و ایمان است، ولی گذشته از این توجیه، باید دید در دل چه می‏گذرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است:
«للمرائی ثلاثُ عَلامات: یَکْسَلُ اذا کانَ وَحْدَهُ وَ یَنْشَطُ اِذا کانَ فیِ النّاسِ، وَ یزیدُ فی العَمَل اِذا اُثِنَی عَلیِه وَ یَنْقُصُ اِذا ذُمَّ»**محجةالبیضاء، ج 6، ص 144.*** ریاکار، سه نشان دارد: وقتی تنهاست، با کسالت و بی حالی است، وقتی با مردم است، نشاط (در عبادت و عمل) پیدا می‏کند، اگر تعریفش کنند، کار بیشتری می‏کند، و اگر بدگویی کنند، کم کاری می‏کند.
خداوند، مارا از این بیماری خطرناک، مصون دارد و همچون پزشکانی نباشیم که با مرضی از دنیا می‏روند که خود، متخصّص درمانِ آنند! و چنین مباد که ما درباره اخلاص بنویسیم ولی خود، با ریا و شرک از دنیا برویم.
5 - تداوم انگیزه و عمل‏
انسان مخلص، ساخته وظیفه و تکلیف الهی است، نه ساخته جوّ و شرایط و صرف این و آن. بنابراین آنچه را که تکلیف اوست، به طور مستمر و یکنواخت انجام می‏دهد و از تکرار آن عمل، حتی برای هزارمین بار، خسته نمی‏شود. ممکن است بخاطر ضعف جسم یا پیری، کمتر کار کند، ولی نشاطش و انگیزه‏اش تغییر نمی‏کند.
6- مانع نبودن مال و مقام‏
برای افراد با اخلاص، مال و مقام، مانع انجام وظیفه نیست. حتی «خود» را هم فدای تکلیف می‏کند و در این مسیر، از خواسته‏های خود نیز می‏گذرد. اگر دلبستگی به مال و مقام و خویشان و دوستان مانع انجام وظیفه باشد، اخلاص رخت برمی‏بندد. قرآن می‏گوید:
اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشاوندان و اموال و تجارت و خانه‏های دلپسند، در نظر شما از خدا و پیامبر و جهاد در راه خدا، محبوب‏تر باشد، منتظر قهر و عذاب الهی باشید.**توبه، آیه 23.***
انسان مخلص، اسیر مکان و زمان و قیافه و همسر و مسکن و خود نیست و فقط رضای الهی را می‏بیند.
می‏گویند: اسب سواری به جوی آبی رسید. هر کاری کرد و هر چه شلاّق زد، اسب قدم در آب نگذاشت. خود وارد آب شد و افسار اسب را کشید، باز هم نیامد، حکیمی آنجا بود، گفت: سوار بر اسب شو با چوب و بیلی که داری آب را گل آلود کن تا اسب عبور کند. او چنان کرد و اسب به راحتی از آب گذشت.
اسب سوار دلیل آنرا پرسید. آن مرد حکیم گفت: اسب که عکس خود را در آب زلال جوی می‏دید، حاضر نبود پا روی خودش بگذارد. ولی چون گل آلود شد، عبور کرد...!
آری... کسانی که خودبین باشند و علاقه به مال و مقام و فرزند و شغل برایشان مطرح باشد، نمی‏توانند مخلص باشند، چون در مسیر اخلاص، باید از همه چیز گذشت.
7- یکی بودن ظاهر و باطن‏
انسان ممکن است در شرایطی یا نزد کسانی، نوعی تظاهر نشان دهد و کارهایی کند که مخالفِ وضع درونی و شخصی‏اش باشد. یا اگر تنها باشد و در خلوت، به گونه‏ای باشد که در حضور دیگران از آن پرهیز می‏کند. این نوعی ریا می‏باشد. البته رعایت ادب، مسئله دیگری است.
علی علیه السلام می‏فرماید: «مَنْ لَمْ یَخْتَلِف سِرُّهُ وَ عَلانیّتهُ وَ فِعلُه و مقالَتُه فَقَدْ اَدّی‏ الامانَةَ وَ اَخْلَصَ العِبادةَ»**نهج البلاغه، نامه 26.***
کسی که ظاهر و باطنش یکسان و گفته و عملش هماهنگ باشد، امانت الهی را ادا کرده و عبادت را خالص انجام داده است.
انسان با اخلاص، بدون در نظر گرفتن پسند و رضایت این و آن، به وظیفه عمل می‏کند و در راه خدا، از هیچ ملامتی هم نمی‏ترسد: «یُجَهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَا ئِمٍ»**مائده، آیه 54.***
8 - نداشتن تعصّب گروهی‏
اخلاص، انسان را به تلاش همیشگی و همه جایی و خستگی‏ناپذیر وامی‏دارد. ولی بدون اخلاص، گاهی گرایش‏های باندی و گروهی در کار است. اگر آن وابستگی و عضویّت در یک گروه باشد، فعّال و با نشاط است و اگر از آن مدار خارج شد، نشاط قبلی را از دست می‏دهد، حتی ممکن است منزوی و گوشه گیر یا حتّی مخالف شود و کار شکنی کند. انسان با اخلاص، در انحصار باند و تشکیلات خاصّ نیست و تعصّب گروهی نمی‏ورزد و اگر گروهی را باطل تشخیص داد، از آنان کناره می‏گیرد و از گروه پرستی و تعصّبات شرک‏آمیز قومی، قبیلگی و منطقه‏ای و حزبی (که با ورح اخلاص ناسازگار است) دور می‏شود.
قرآن می‏فرماید: وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَرَی‏ عَلَی‏ شَی‏ءٍ وقَالَتِ النَّصَرَی‏ لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَی‏ شَی‏ءٍ **بقره، آیه 113.***
یهود نژاد پرست، نصارا را بی ارزش می‏دانست و نصارای متعصّب، یهود را پوچ می‏دانست.
البته اگر حزب یا گروه و تشکیلاتی حق بود، باید از آن حمایت کرد.
منظور این است که نباید باطل خود را حق دید و حق دیگران را باطل پنداشت.
9- استقبال از کارهای انجام نشده‏
اگر اخلاص و دلسوزی در کار باشد، انسان دنبال کارهای لازم و زمین مانده می‏رود که خلاء آن محسوس است و کسی نیست که انجامش دهد، چون نام و نانی ندارد یا مهمّ به حساب نمی‏آید.
برای ساختمان، شیشه و قفسه و پرده هم لازم است، حمام و دستشویی هم.
در یک سفره، هم غذا و گوشت و... لازم است، هم نمک. افراد با اخلاص، از انجام کارهای زمین مانده ابایی ندارند و به کوچکی و بزرگی آن هم نمی‏نگرند و معتقدند گاهی خداوند، به کارهای خوب کوچک، برکت و آثار بزرگی می‏بخشد.
علامه طباطبایی (ره) وقتی از حوزه علمیه نجف به قم آمد، دید که درس فقه و اصول بسیار است ولی درس تفسیر و فلسفه گفته نمی‏شود. شروع به تدریس این دو علم کرد. هر چند عدّه‏ای از روی خیرخواهی، اعتراض می‏کردند که این کار، با شأن مرجعیّت آینده سازگار نیست ولی او، بنا به تشخیص نیاز و مصلحت حوزه، به تفسیر و فلسفه پرداخت و «المیزان» را تألیف کرد.
آری... لطف خداوند، به اخلاص افراد است، نه عنوان.
10- انصراف از خطا
آنکه در کار اشتباه خود، سماجت و پافشاری می‏کند مخلص نیست. فرد با اخلاص، اگر تشخیص داد که کار و راه بهتری وجود دارد. از مسیر خطا منصرف می‏شود و یا کار را به کاردان‏تر وامی‏گذارد.
بسیارند کسانی که مدّتی راه خطا می‏روند، ولی وقتی برایشان خطای آن آشکار شد، حاضر نیستند دست بردارند و آنرا نوعی عقب‏گرد و شکست می‏پندارند. در حالی که اصرار بر خطا، شکست بزرگتری است. افراد مخلص، روح بلند و سعه صدر دارند و بزرگ منشی آنان، مانع تن دادن به پستی‏ها و حقارت‏ها می‏شود.