بدون شک، دستورهای خدا و احکام شرع، دارای فلسفه و دلیل است، ولی لازم نیست در تمام احکام و فرمانهای الهی، در پی یافتن دلیل اقتصادی، بهداشتی و علمی آن باشیم. مسلمان، باید در برابر فرمانِ وحی، تسلیم باشد و این روحیه تسلیم و پذیرش، کمال آدمی است و برخی از دستورها برای آزمودن روح تسلیم و بندگی است.
فرمان خداوند به ابراهیم، برای قربانی کردن اسماعیل، نمونهای از آنست و نشانه کمال بندگی است.
آنگونه که همیشه در راه رفتن، مقصود ما رسیدن به جایی نیست، گاهی خودِ «راه رفتن» هدف است، مثل راهپیمایی یا پیادهروی برای ورزش یا دویدن در مسابقه که هدف، دویدن است نهرسیدن بهجایی.
در دستورهای عبادی و احکام الهی هم، گاهی هدف، تسلیم و پذیرش دستور و تمرین برای جلب رضایت معبود و اطاعت محض از آفریدگار است. هدف عبادات، پرورش روح انسان است، آنگونه که حرکات ورزشی برای تربیت جسم است.
امام سجّاد علیه السلام وامام علی علیه السلام میگویند: «کفی بی فخراً اَنْ اَکُون لَکَ عَبداً»
خدایا افتخارم همین بس که بنده تو هستم.
در مناجات شعبانیه میخوانیم: «لَئِنْ اَدْخَلْتَنِی النّارَ اَعْلَنتُ اَهْلَها اَنّی اُحِبُکَّ»
خدایا اگر مرا به دوزخ افکنی، به دوزخیان اعلام خواهم کرد که من تورا دوست دارم...!
«علی علیه السلام اعلام میدارد که خدایا، عبادت من، نه از روی طمع به بهشت یا ترس از دوزخ است، بلکه تو را شایسته عبادت یافتهام و میپرستم». اولیاء خدا از عبادت او لذّت میبرند و گناهکاران از شیرینی عبادت و یاد خدا محرومند.
گاهی کسی علاقه دارد خدمتگزاری کسی را بکند. بدون آنکه چشمداشتِ مالی و هدف اقتصادی داشته باشد. خود خدمت به آن شخصیّت والا، برایش هدف و ارزشمند است، و نه حتّی کسب دانش یا کسب وجهه و رسیدن به موقعیّت اجتماعی.
بسیارند کسانی که از نشستن در کنار یک شخصیّت یا داشتن عکس با او، خوشحال میشوند، هر چند نفعی برایشان نداشته باشد. خود این نزدیکی برایشان محبوب است. وقتی برای انسانها در این دنیا، اینگونه امور، گرانبهاست، بندگی خدا و در محضر الهی بودن مایه افتخار نیست؟