پرستش و اطاعت ظاهری، اگر بدون تسلیم و پذیرش قلبی باشد، بیارزش است. «بنده» باید تسلیم محض و بی قید و شرط امر «خدا» باشد و در برابر فرمان الهی و دین خدا، سلیقهها و خواستههای شخصی را کنار بگذارد و به نیش و نوش دیگران و خوش آمدن و بد آمدن مردم بی اعتنا باشد. این تسلیم محض و بی چون و چرا بودن، همان «عبودیت» است که فلسفه عبادت است.
ابلیس، با آن همه سابقه عبادت، چون روحیه عبودیت نداشت، در مقابل فرمان خدا درباره سجده بر آدم سرپیچی کرد و مطرود شد.
ریشه استکبار و اعراض مردم از دعوتهای انبیاء، آن بوده که حالت تسلیم و عبودیّت نداشتند و تابع خواسته دل بودند.
قرآن میفرماید: «أَفَکُلَّمَا جَآءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوی أَنفُسُکُمْ اسْتَکْبَرْتُمْ»**بقره، آیه 87.***
آیا هر گاه پیامبری از طرف خداوند، برای شما قانونی میآورد که مطابق دلخواهتان نبود، تکبّر میورزید؟
در جای دیگر میفرماید: «فَلَا وَرَبِّکَ لَایُؤْمِنُونَ بک حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَایَجِدُواْ فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجَاً مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیماً»**نساء، آیه 65.***
بخدا سوگند، ایمان واقعی به تو نمیآورند، مگر آنگاه که در مشاجرات و نزاعهایشان تورا به داوری بپذیرند و در برابر قضاوت تو، هیچ ناراحت نشوند و تسلیم بی چون و چرای حکم الهی باشند.
پس، عبادتی ارزشمند است که سرچشمه از عبودیّت و تسلیم و رضای انسان داشته باشد. عبادت، بندگی خدا کردن است، نه بنده خود و تابع هوس و تمایلات خویش بودن.
هر گاه برای مسلمانان صدر اسلام، حکم جهاد میآمد، گروهی میگفتند: چرا این فرمان، مدّتی به تأخیر نیفتاد و حالا فرا رسید؟
«لَوْلَآ أَخَّرْتَنَآ إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ»**نساء، آیه 77.***
در واقعه تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه، عدّهای گفتند: چرا؟ قرآن پاسخ میدهد: «لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ»**بقره، آیه 143.***
تا ببینیم چه کسی پیرو پیامبر است و چه کسی به عقب برمیگردد (و دهن کجی میکند).
نمونه کامل تسلیم و عبودیت را در داستان ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام میبینیم، که هم پدر، مطیع محض دستور خدا است و فرزند را به قربانگاه برده و کارد بر حلقومش میگذارد. و هم اسماعیل، میگوید: ای پدر، آنچه را که فرمان است انجام بده «یا اَبَتِ اِفْعَل ماتُوُمَر»**صافات، آیه 102.***
ابراهیم علیه السلام نمونه کامل یک بنده مطیع و تسلیم است، چه در قربانی کردن فرزند، چه در رها کردن هاجر و اسماعیل در بیابانهای خشک مکّه، چه در آمادگی برای افتادن در آتش نمرودیان.