تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد27
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

او یکتا و بی همتا است

نخستین آیه از این سوره در پاسخ سؤالات مکرری که از ناحیه اقوا

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 432@@@

افراد مختلف در زمینه اوصاف پروردگار شده بود می فرماید : ((بگو او خداوند یکتا و یگانه است)) (قل هو الله احد)**جمعی هو را در اینجا (ضمیر شان) گرفته اند بنابراین معنی چنین می شود مطلب چنین است که خداوند یگانه می باشد ولی بهتر آن است که (هو) اشاره به ذات پاک خداوند که برای سوال کنندگان نامعلوم و مبهم بوده است باشد بنابراین (هو) مبتدا (الله) خبر و (احد) خبر بعد از خبر خواهد بود***

آغاز جمله با ضمیر ((هو)) که ضمیر مفرد غائب است و از مفهوم مبهمی حکایت می کند، در واقع رمز و اشاره ای به این واقعیت است که ذات مقدس او در نهایت خفاء است، و از دسترس افکار محدود انسانها بیرون، هر چند آثار او آنچنان جهان را پر کرده که از همه چیز ظاهرتر و آشکارتر است، چنانکه در آیه 53 سوره فصلت می خوانیم : سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق : به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان می دهیم تا آشکار گردد که او حق است .

سپس از این حقیقت ناشناخته پرده برمی دارد و می گوید : او خداوند یگانه و یکتا است .

ضمنا معنی ((قل)) (بگو) در اینجا این است که این حقیقت را ابراز و اظهار کن .

در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) آمده است که بعد از ذکر این سخن فرمود : کفار و بت پرستان با اسم اشاره به بتهای خود اشاره کرده، می گفتند : این خدایان ما است ای محمد ! تو نیز خدایت را توصیف کن تا او را ببینیم و درک کنیم خداوند این آیات را نازل کرد : قل هو الله احد . . . ((ها)) در ((هو)) اشاره به تثبیت و توجه دادن به مطلب است، ((واو)) ضمیر غائب است و اشاره

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 433@@@

به غائب از دید چشمها و دور از لمس حواس .**(بحارالانوار) جلد 3 صفحه 221 حدیث 12 (باتلخیص)***

در حدیث دیگری از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می خوانیم که فرمود : در شب جنگ بدر خضر را در خواب دیدم، از او خواستم چیزی به من یاد دهد که به کمک آن بر دشمنان پیروز شوم گفت : بگو : یا هو، یا من لا هو الا هو، هنگامی که صبح شد جریان را خدمت رسول الله (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) عرض کردم، فرمود : یا علی ! علمت الاسم الاعظم : ای علی (علیه السلام) اسم اعظم به تو تعلیم شده سپس این جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود . . . .**(بحارالانوار) جلد 3 صفحه 222***

((عمار یاسر)) هنگامی که شنید حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) این ذکر را روز صفین به هنگام پیکار می خواند، عرض کرد این کنایات چیست ؟ فرمود : اسم اعظم خدا و ستون توحید است ! .**همان***

((الله)) اسم خاص برای خداوند است، و مفهوم سخن امام (علیه السلام) این است که در همین یک کلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده است، و به همین جهت آن اسم اعظم الهی نامیده شده .

این نام جز بر خدا اطلاق نمی شود، در حالی که نامهای دیگر خداوند معمولا اشاره به یکی از صفات جمال و جلال او است مانند عالم و خالق و رازق و غالبا به غیر او نیز اطلاق می شود (مانند رحیم و کریم و عالم و قادر و . . .)

با این حال ریشه آن معنی وصفی دارد، و در اصل مشتق از ((وله)) به معنی تحیر است، چرا که عقلها در ذات پاک او حیران است، چنانکه در حدیثی از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) آمده است : الله معناه المعبود الذی یاله فیه

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 434@@@

الخلق، و یؤله الیه، و الله هو المستور عن درک الابصار، المحجوب عن الاوهام و الخطرات :
الله مفهومش، معبودی است که خلق در او حیرانند و به او عشق می ورزند، الله همان کسی است که از درک چشمها، مستور است، و از افکار و عقول خلق محجوب .**همان***

گاه نیز آن را از ریشه ((الاهة)) (بر وزن و به معنی عبادت) دانسته اند، و در اصل ((الاله)) است، به معنی تنها معبود به حق .

ولی همانگونه که گفتیم ریشه آن هر چه باشد بعدا به صورت اسم خاص درآمده، و به آن ذات جامع جمیع اوصاف کمالیه، و خالی از هر گونه عیب و نقص اشاره می کند .

این نام مقدس قریب هزار بار در قرآن مجید تکرار شده، و هیچ اسمی از اسماء مقدس او این اندازه در قرآن نیامده است، نامی است که قلب را روشن می کند، به انسان نیرو و آرامش می بخشد، و او را در جهانی از نور و صفا مستغرق می سازد .

اما واژه احد از همان ماده وحدت است، و لذا بعضی احد و واحد را به یک معنی تفسیر کرده اند و معتقدند هر دو اشاره به آن ذاتی است که از هر نظر بی نظیر و منفرد می باشد، در علم یگانه است، در قدرت بی مثال است، در رحمانیت و رحیمیت یکتا است، و خلاصه از هر نظر بی نظیر است .

ولی بعضی عقیده دارند که میان احد و ((واحد)) فرق است ((احد)) به ذاتی گفته می شود که قبول کثرت نمی کند، نه در خارج و نه در ذهن، و لذا قابل شماره نیست و هرگز داخل عدد نمی شود، به خلاف واحد که برای او دوم

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 435@@@

و سوم تصور می شود، یا در خارج، یا در ذهن، و لذا گاه می گوئیم احدی از آن جمعیت نیامد، یعنی هیچکس نیامد، ولی هنگامی که می گوئیم، واحدی نیامد ممکن است دو یا چند نفر آمده باشند .**(المیزان) جلد 20 صفحه 543***

ولی این تفاوت با موارد استعمال آن در قرآن مجید و احادیث چندان سازگار نیست .

بعضی نیز معتقدند : احد اشاره به بساطت ذات خداوند در مقابل اجزاء ترکیبیه خارجیه یا عقلیه (جنس و فصل، و ماهیت و وجود) است، در حالی که واحد اشاره به یگانگی ذات او در برابر کثرات خارجیه می باشد .

در حدیثی از امام محمد باقر (علیه السلام) می خوانیم : ((اءحد)) فردی است یگانه و ((احد)) و ((واحد)) یک مفهوم دارد، و آن ذات منفردی است که نظیر و شبیهی برای او نیست، و توحید اقرار به یگانگی و وحدت و انفراد او است .

در ذیل همین حدیث می خوانیم : ((واحد از عدد نیست، بلکه واحد پایه اعداد است، عدد از دو شروع می شود، بنابراین معنی ((الله احد)) یعنی معبودی که انسانها از ادراک ذات او عاجزند، و از احاطه به کیفیتش ناتوان، او در الهیت فرد است و از صفات مخلوقات برتر .**(بحارالانوار) جلد 3 ص 222***

در قرآن مجید نیز ((واحد)) و ((احد)) هر دو به ذات پاک خداوند اطلاق شده است .

جالب اینکه در توحید صدوق آمده است که مردی اعرابی در روز جنگ جمل برخاست عرض کرد : ای امیر مؤمنان ! آیا می گوئی خداوند واحد است ؟ واحد به چه معنی ؟ ناگهان مردم از هر طرف به او حمله کردند، و گفتند : ای اعرابی ! این

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 436@@@

چه سؤالی است ؟ مگر نمی بینی فکر امیر مؤمنان تا چه حد مشغول مساءله جنگ است ؟ هر سخن جائی و هر نکته مقامی دارد !

امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود : او را به حال خود بگذارید، زیرا آنچه را که او می خواهد همان چیزی است که ما از این گروه دشمن می خواهیم (او از توحید سؤال می کند، ما هم مخالفان خود را به توحید کلمه دعوت می کنیم) .

سپس فرمود : ای اعرابی ! اینکه می گوئیم خدا ((واحد)) است چهار معنی می تواند داشته باشد که دو معنی آن در باره خدا صحیح نیست، و دو معنی آن صحیح است .

اما آن دو که صحیح نیست : وحدت عددی است این برای خدا جائز نمی باشد (بگوئیم او یکی است و دو تا نیست، زیرا مفهوم این سخن آن است که دومی برای او تصور می شود ولی وجود ندارد، در حالی که مسلما برای ذات بی نهایت حق دومی تصور نمی شود) چرا که چیزی که ثانی ندارد داخل در باب اعداد نمی شود، آیا نمی بینی که خداوند کسانی را که گفتند : ((ان الله ثالث ثلاثة)) (خدا سومی از سه نفر است) تکفیر کرده ؟

دیگر از معانی واحد که بر خدا روا نیست این است که به معنی واحد نوعی باشد، مثل اینکه می گوئیم فلانکس یکی از مردم است، این نیز بر خدا روا نیست (چرا که خدا نوع و جنسی ندارد) مفهوم این سخن تشبیه است و خدا از هر گونه شبیه و نظیر برتر و بالاتر است .

اما آن دو مفهومی که در باره خدا صادق است نخست اینکه گفته شود خداوند واحد است یعنی در اشیاء عالم شبیهی برای او نیست، آری پروردگار ما چنین است .

دیگر اینکه گفته شود پروردگار ما احدی المعنی است یعنی ذات او تقسیم پذیر نیست، نه در خارج و نه در عقل، و نه در وهم، آری خداوند بزرگ

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 437@@@

چنین است**(بحارالانوار) جلد 3 صفحه 206 حدیث 1***
کوتاه سخن اینکه خداوند احد و واحد است و یگانه و یکتا است نه به معنی واحد عددی، یا نوعی و جنسی، بلکه به معنی وحدت ذاتی، و به عبارت روشن تر وحدانیت او به معنی عدم وجود مثل و مانند و شبیه و نظیر برای او است .

دلیل این سخن نیز روشن است : او ذاتی است بی نهایت از هر جهت، و مسلم است که دو ذات بی نهایت از هر جهت غیر قابل تصور است، چون اگر دو ذات شد هر دو محدود می شود، این کمالات آن را ندارد، و آن کمالات این را (دقت کنید) .

در آیه بعد در توصیف دیگری از آن ذات مقدس یکتا می فرماید : او خداوندی است که همه نیازمندان قصد او می کنند (الله الصمد) .

برای ((صمد)) در روایات و کلمات مفسران و ارباب لغت معانی زیادی ذکر شده است :

((راغب)) در مفردات می گوید : صمد به معنی آقا و بزرگی است که برای انجام کارها به سوی او می روند، و بعضی گفته اند : صمد به معنی چیزی است که تو خالی نیست بلکه پر است .

در ((مقاییس اللغة)) آمده است که ((صمد)) دو ریشه اصلی دارد : یکی به معنی ((قصد)) است، و دیگری به معنی ((صلابت و استحکام)) و اینکه به خداوند متعال صمد گفته می شود به خاطر این است که بندگانش قصد درگاه او می کنند .

و شاید به همین مناسبت است که معانی متعدد زیر نیز در کتب لغت برای

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 438@@@

صمد ذکر شده است : شخص بزرگی که در منتهای عظمت است، و کسی که مردم در حوائج خویش به سوی او می روند کسی که برتر از او چیزی نیست، کسی که دائم و باقی بعد از فنای خلق است .

لذا امام حسین بن علی (علیهماالسلام) در حدیثی برای صمد پنج معنی بیان فرموده : صمد کسی است که در منتهای سیادت و آقائی است .

((صمد)) کسی است که در منتهای سیادت و آقائی است .

((صمد)) ذاتی است دائم ازلی و جاودانی .

((صمد)) وجودی است که جوف ندارد .

((صمد)) کسی است که نمی خورد و نمی آشامد .

((صمد)) کسی است که نمی خوابد .**بحارالانوار) جلد 3 صفحه 223***

در عبارت دیگری آمده است ((صمد کسی است که قائم به نفس است و بی نیاز از غیر .))

((صمد)) کسی است که تغییرات و کون و فساد ندارد .

از امام علی بن الحسین (علیهماالسلام) نقل شده است که فرمود صمد کسی است که شریک ندارد، و حفظ چیزی برای او مشکل نیست، و چیزی از او مخفی نمی ماند .**همان مدارک***

بعضی نیز گفته اند : صمد کسی است که هر وقت چیزی را اراده کند می گوید موجود باش، آن هم فورا موجود می شود .

در حدیثی آمده است که اهل ((بصره)) نامه ای به محضر امام حسین (علیه السلام) نوشتند، و از معنی ((صمد)) سؤال کردند، امام (علیه السلام) در پاسخ آنها فرمود :

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 439@@@

بسم الله الرحمن الرحیم

اما بعد در قرآن مجادله و گفتگو بدون آگاهی نکنید، چرا که من از جدم رسول الله شنیدم می فرمود : هر کس بدون علم سخن بگوید باید در محلی از آتش که برای او تعیین شده جای گیرد، خداوند خودش ((صمد)) را تفسیر فرموده است : ((لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد)) : نه زاد، و نه زاده شد و احدی مانند او نیست، . . .آری خداوند صمد کسی است که از چیزی به وجود نیامده، و در چیزی وجود ندارد، و بر چیزی قرار نگرفته، آفریننده اشیاء و خالق آنها است، همه چیز را به قدرتش به وجود آورده، آنچه را برای فنا آفریده به اراده اش از هم متلاشی می شود، و آنچه را برای بقاء خلق کرده به علمش باقی می ماند، این است خداوند صمد . . . .**(مجمع البیان) جلد 10 صفحه 565***

و بالاخره در حدیث دیگری می خوانیم که محمد بن حنفیه از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در باره صمد سؤال کرد حضرت (علیه السلام) فرمود : تاویل صمد آن است که او نه اسم است و نه جسم، نه مانند و نه شبیه دارد، و نه صورت و نه تمثال نه حد و حدود، نه محل و نه مکان، نه کیف و نه این نه اینجا و نه آنجا، نه پر است و نه خالی، نه ایستاده است و نه نشسته، نه سکون دارد و نه حرکت، نه ظلمانی است نه نورانی، نه روحانی است و نه نفسانی، و در عین حال هیچ محلی از او خالی نیست، و هیچ مکانی گنجایش او را ندارد، نه رنگ دارد و نه بر قلب انسانی خطور کرده، و نه بو برای او موجود است، همه اینها از ذات پاکش منتفی است .**(بحارالانوار) جلد 3 صفحه 230 حدیث 21***

این حدیث به خوبی نشان می دهد که صمد مفهوم بسیار جامع و وسیعی دارد که هر گونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفی می کند، چرا که

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 440@@@

اسمهای مشخص و محدود، و همچنین جسمیت و رنگ و بو و مکان و سکون و حرکت و کیفیت و حد و حدود و مانند اینها، همه از صفات ممکنات و مخلوقات است، بلکه غالبا اوصاف جهان ماده است، و می دانیم خداوند از همه اینها برتر و بالاتر است .

در اکتشافات اخیر آمده است که تمام اشیاء جهان ماده، از ذرات بسیار کوچکی بنام ((اتم)) تشکیل یافته، و اتم خود نیز مرکب از دو قسمت عمده است : هسته مرکزی، و الکترونهائی که به دور آن در گردش است، و عجب اینکه در میان آن هسته و الکترونها فاصله زیادی وجود دارد (البته زیاد در مقایسه با حجم اتم) به طوری که اگر این فاصله برداشته شود اجسام به قدری کوچک می شوند که برای ما حیرت آور است .

مثلا اگر فاصله های اتمی ذرات وجود یک انسان را بردارند و او را کاملا فشرده کنند ممکن است به صورت ذره ای درآید که دیدنش با چشم مشکل باشد ولی با این حال تمام وزن بدن یک انسان را دارا است (مثلا همین ذره ناچیز 60 کیلو وزن دارد) .

بعضی با استفاده از این اکتشاف علمی و با توجه به اینکه یکی از معانی صمد وجودی است که تو خالی و اجوف نیست، چنین نتیجه گرفته اند که قرآن می خواهد با این تعبیر هر گونه جسمانیتی را از خدا نفی کند، چرا که تمام اجسام از اتم تشکیل یافته اند، و اتم تو خالی است، و به این ترتیب آیه می تواند یکی از معجزات علمی قرآن باشد .

ولی نباید فراموش کرد که ((صمد)) در اصل لغت به معنی شخص بزرگی است که همه نیازمندان به سوی او می روند و از هر نظر پر و کامل است، و ظاهرا بقیه معانی و تفسیرهای دیگری که برای آن ذکر شده، به همین ریشه باز می گردد .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 441@@@

سپس در آیه بعد به رد عقائد ((نصاری)) و ((یهود)) و ((مشرکان عرب)) که برای خداوند فرزندی، یا پدری قائل بودند، پرداخته، می فرماید : نزاد و زاده نشده (لم یلد و لم یولد) .

در مقابل این بیان، سخن کسانی است که معتقد به تثلیث (خدایان سه گانه) بودند، خدای پدر، و خدای پسر، و روح القدس !

نصاری ((مسیح)) را پسر خدا، و یهود ((عزیر)) را پسر او می دانستند و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم یضاهئون قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله انی یؤفکون : یهود گفتند عزیر پسر خدا است ! و نصاری گفتند مسیح پسر خدا است ! این سخنی است که با زبان خود می گویند که همانند گفتار کافران پیشین است، لعنت خدا بر آنها باد چگونه از حق منحرف می شوند ؟ ! (توبه - 30) .

مشرکان عرب نیز معتقد بودند که ملائکه دختران خدا هستند ! و خرقوا له بنین و بنات بغیر علم : آنها برای خدا پسران و دخترانی به دروغ و از روی جهل ساختند ! (انعام - 100) .

از بعضی روایات استفاده می شود که تولد در آیه ((لم یلد و لم یولد)) معنی وسیعتری دارد، و هر گونه خروج اشیاء مادی و لطیف را از او، و یا خروج آن ذات مقدس از اشیاء مادی و لطیف دیگر را نفی می کند .

چنانکه در همان نامه ای که امام حسین (علیه السلام) در پاسخ اهل ((بصره)) در تفسیر صمد مرقوم فرمود، جمله ((لم یلد و لم یولد)) چنین تفسیر شده : ((لم یلد)) یعنی چیزی از او خارج نشد، نه اشیاء مادی مانند فرزند، و سایر اشیائی که از مخلوقین خارج می شود (مانند شیر از پستان مادر) و نه چیز لطیف، مانند نفس، و نه عوارض گوناگون، مانند خواب و خیال و اندوه و حزن و خوشحالی و خنده

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 442@@@

و گریه و خوف و رجاء و شوق و ملالت و گرسنگی و سیری، خداوند برتر از این است که چیزی از او خارج شود .

و نیز برتر از آن است که او متولد از شی ء مادی و لطیف گردد . . .

مانند خارج شدن موجوده زنده ای از موجود دیگر، و گیاه از زمین، و آب از چشمه و میوه از درختان، و خارج شدن اشیاء لطیف از منابعش، مانند دیدن از چشم، و شنیدن از گوش، و استشمام از بینی، و چشیدن از دهان، و سخن از زبان، و معرفت و تشخیص از دل، و جرقه آتش از سنگ .**(بحارالانوار) جلد 3 صفحه 224***

مطابق این حدیث تولد معنی گسترده ای دارد که هر گونه خروج و نتیجه - گیری چیزی از چیزی را شامل می شود، و این در حقیقت معنی دوم آیه است و معنی اول و ظاهر آن همان بود که در آغاز گفته شد، بعلاوه معنی دوم با تحلیل روی معنی اول کاملا قابل درک است، زیرا اگر خداوند فرزند ندارد به دلیل آن است که از عوارض ماده بر کنار می باشد .

همین معنی در باره سایر عوارض ماده صادق است (دقت کنید) .

و بالاخره در آخرین آیه این سوره مطلب را در باره اوصاف خدا به مرحله کمال رسانده، می فرماید : و برای او هرگز احدی شبیه و مانند نبوده است (و لم یکن له کفوا احد) .**(احد) اسم (کان) و (کفو) خبر آن است***

((کفو)) در اصل به معنی همطراز در مقام و منزلت و قدر است، و سپس به هر گونه شبیه و مانند اطلاق می شده است .

مطابق این آیه تمام عوارض مخلوقین، و صفات موجودات، و هر گونه

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 443@@@

نقص و محدودیت، از ذات پاک او منتفی است، این همان توحید ذاتی و صفاتی است، در مقابل توحید عددی و نوعی که در آغاز تفسیر این سوره به آن اشاره شد .

بنابراین او نه شبیهی در ذات دارد، نه مانندی در صفات، و نه مثلی در افعال، و از هر نظر بی نظیر و بی مانند است .

امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در یکی از خطبه های نهج البلاغه می فرماید : ((لم یلد)) فیکون مولودا، ((ولم یولد)) فیصیر محدودا . . . و لا ((کف ء)) له فیکافئه، و لا نظیر له فیساویه ((او کسی را نزاد که خود نیز مولود باشد، و از کسی زاده نشد تا محدود گردد، . . .

مانندی ندارد تا با او همتا گردد، و شبیهی برای او تصور نمی شود تا با او مساوی باشد)) .**(نهج البلاغه) خطبه 186***

و این تفسیر جالبی است که عالی ترین دقایق توحید را بازگو می کند (سلام الله علیک یا امیر المؤمنین .

نکته ها :