تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد27
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

فتح مکه بزرگترین پیروزی اسلام

فتح مکه همانگونه که اشاره کردیم فصل جدیدی در تاریخ اسلام گشود، و مقاومتهای دشمن را بعد از حدود بیست سال درهم شکست، در حقیقت با فتح مکه بساط شرک و بت پرستی از جزیره عربستان برچیده شد، و اسلام آماده برای جهش به کشورهای دیگر جهان گشت .

خلاصه این ماجرا چنین بود : بعد از پیمان و صلح حدیبیه مشرکان مکه دست به پیمان شکنی زدند، و آن صلح نامه را نادیده گرفتند، و بعضی از هم پیمانان پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) را تحت فشار قرار دادند، هم پیمانهای رسول الله (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) به آن حضرت شکایت کردند رسول الله (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) تصمیم گرفت هم پیمانان خود را یاری کند .

از سوی دیگر تمام شرائط برای برچیدن این کانون بتپرستی و شرک و نفاق که در مکه به وجود آمده بود فراهم می شد، و این کاری بود که می بایست به هر حال انجام گیرد، لذا پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) به فرمان خدا آماده حرکت به سوی مکه شد .

فتح مکه در سه مرحله انجام گرفت : نخست مرحله مقدماتی یعنی فراهم کردن قوا و نیروی لازم، و انتخاب شرائط زمانی مساعد، و جمع آوری اطلاعات کافی از موقعیت دشمن و کم و کیف نیروی جسمانی و روحیه آنها بود، مرحله دوم مرحله انجام بسیار ماهرانه و خالی از ضایعات فتح بود و بالاخره مرحله نهائی مرحله پی آمدها و آثار آن بود .

1 - این مرحله با کمال دقت و ظرافت انجام گرفت، و مخصوصا رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) چنان جاده مکه و مدینه را قرق کرد که خبر این آمادگی بزرگ

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 404@@@

به هیچوجه به مکیان نرسید، لذا به هیچگونه آمادگی دست نزدند، و کاملا غافلگیر شدند، و همین امر سبب شد که در آن سرزمین مقدس در این هجوم عظیم و فتح بزرگ تقریبا هیچ خونی نریزد .

حتی یک نفر از مسلمانان ضعیف الایمان بنام ((حاطب بن ابی بلتعه)) که نامه ای برای قریش نوشت و با زنی از طائف ((مزینه)) بنام ((کفود)) یا ((ساره)) مخفیانه به سوی مکه فرستاد، با طریق اعجازآمیزی بر پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آشکار شد، و علی (علیه السلام) با بعضی دیگر به سرعت به سراغ او اعزام فرمود و آنها زن را در یکی از منزلگاه های میان مکه و مدینه یافتند، و نامه را از او گرفته و خودش را به مدینه بازگرداندند که داستانش در ذیل آیه اول سوره ممتحنه مشروحا بیان شد .**به جلد 24 تفسیر نمونه صفحه 8 مراجعه شود***

به هر حال پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) جانشینی از خود بر مدینه گمارد و روز دهم ماه رمضان سال هشتم هجری به سوی مکه حرکت کرد، و پس از ده روز به مکه رسید .

پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) در وسط راه عباس عمویش را دید که از مکه به عنوان مهاجرت به سوی او می آید، حضرت به او فرمود اثاث خود را به مدینه بفرست و خودت با ما بیا، و تو آخرین مهاجری .

2 - سرانجام مسلمانان به نزدیکی مکه رسیدند و در بیرون شهر در بیابانهای اطراف در جائی که ((مرّالظهران)) نامیده می شد و چند کیلومتر بیشتر با مکه فاصله نداشت اردو زدند، و شبانه آتشهای زیادی برای آماده کردن غذا (و شاید برای اثبات حضور گسترده خود) در آن مکان افروختند جمعی از اهل مکه این

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 405@@@

منظره را دیده در حیرت فرو رفتند .

هنوز اخبار حرکت پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) و لشگر اسلام بر قریش پنهان بود، در آن شب ابوسفیان سرکرده مکیان و بعضی دیگر از سران شرک برای پیگیری اخبار از مکه بیرون آمدند در این هنگام عباس عموی پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) فکر کرد که اگر رسول الله (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) به طور قهرآمیز وارد مکه شود کسی از قریش زنده نمی ماند، از پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) اجازه گرفت و بر مرکب آن حضرت سوار شد، و گفت می روم شاید کسی را ببینم به او بگویم اهل مکه را از ماجرا با خبر کند تا بیایند و امان بگیرند .

عباس حرکت کرد و نزدیکتر آمد اتفاقا در این هنگام صدای ((ابوسفیان)) را شنید که به یکی از دوستانش بنام ((بدیل)) می گوید من هرگز آتشی افزونتر از این ندیدم ! بدیل گفت : فکر می کنم این آتشها مربوط به قبیله ((خزاعه)) باشد، ابوسفیان گفت : قبیله خزاعه از این خوارترند که این همه آتش برافروزند ! در اینجا عباس ابوسفیان را صدا زد، ابوسفیان عباس را شناخت گفت راستی چه خبر ؟ عباس پاسخ داد این رسول الله (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) است که با ده هزار نفر سربازان اسلام به سراغ شما آمده اند ! ابوسفیان سخت دستپاچه شد و گفت : به من چه دستوری می دهی .

عباس گفت همراه من بیا و از رسول الله (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) امان بگیر، زیرا در غیر این صورت کشته خواهی شد ! و به این ترتیب عباس ابوسفیان را همراه خود سوار بر مرکب رسول الله (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) کرد و با سرعت به سوی پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) برگشت، از کنار هر گروهی و آتشی از آتشها می گذشت می گفتند این عموی پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) است که بر مرکب

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 406@@@

او سوار شده، شخص بیگانهای نیست، تا بجائی رسید که عمر بن خطاب بود هنگامی که چشم عمر به ابوسفیان افتاد، گفت : شکر خدا را که مرا بر تو (ابوسفیان) مسلط کرد در حالی که هیچ امانی نداری ! فورا خدمت پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آمده و اجازه خواست تا گردن ابوسفیان را بزند .

ولی عباس فرا رسید عرض کرد ای رسول خدا ! من به او پناه داده ام .

پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود : من نیز فعلا به او امان می دهم تا فردا که او را نزد من آوری .

فردا که عباس او را به خدمت پیغمبر خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آورد رسول الله (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) به او فرمود : وای بر تو ای ابوسفیان ! آیا وقت آن نرسیده است که ایمان به خدای یگانه بیاوری ؟ عرض کرد آری، پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا ! من شهادت می دهم که خداوند یگانه است و همتائی ندارد، اگر کاری از بتها ساخته بود من به این روز نمی افتادم ! فرمود : آیا موقع آن نرسیده است که بدانی من رسول خدایم ؟ ! عرض کرد پدر و مادرم فدایت باد هنوز شک و شبه های در دل من وجود دارد، ولی سرانجام ابوسفیان و دو نفر از همراهانش مسلمان شدند .

پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) به عباس فرمود : ابوسفیان را در تنگه ای که گذرگاه مکه است ببر تا لشگریان الهی از آنجا بگذرند و او ببیند .

عباس عرض کرد : ابوسفیان مرد جاه طلبی است، امتیازی برای او قائل شوید، پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود : هر کس داخل خانه ابوسفیان شود در امان است، و هر کس به مسجد الحرام پناه ببرد در امان است، و هر کس در خانه خود بماند و در را به روی خود ببندد او نیز در امان است .

به هر حال هنگامی که ابوسفیان این لشگر عظیم را دید یقین پیدا کرد

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 407@@@

که هیچ راهی برای مقابله باقی نمانده است، رو به عباس کرد و گفت : سلطنت فرزند برادرت بسیار عظیم شده ! عباس گفت : وای بر تو، سلطنت نیست، نبوت است .

سپس عباس به او گفت با سرعت به سراغ مردم مکه برو و آنها را از مقابله با لشگر اسلام بر حذر دار ! ابوسفیان وارد مسجد الحرام شد و فریاد زد ای جمعیت قریش ! محمد با جمعیتی به سراغ شما آمده که هیچ قدرت مقابله با آن را ندارید، سپس افزود : هر کس وارد خانه من شود در امان است، هر کس در مسجد الحرام برود نیز در امان است، و هر کس در خانه را به روی خود ببندد در امان خواهد بود .

سپس فریاد زد ای جمعیت قریش ! اسلام بیاورید تا سالم بمانید، همسرش هند ریش او را گرفت و فریاد زد این پیرمرد احمق را بکشید ! ابوسفیان گفت : رها کن، به خدا اگر اسلام نیاوری تو هم کشته خواهی شد، برو داخل خانه باش .

سپس پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) با صفوف لشگریان اسلام حرکت کرد تا به نقطه ذی طوی رسید، همان نقطه مرتفعی که از آنجا خانه های مکه نمایان است، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) به یاد روزی افتاد که به اجبار از مکه مخفیانه بیرون آمد، ولی می بیند امروز با این عظمت وارد مکه می شود، لذا پیشانی مبارک را به فراز جهاز شتر گذاشت و سجده شکر بجا آورد .

سپس پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) در ((حجون)) (یکی از محلات مرتفع مکه که قبر خدیجه در آن است) فرود آمد و غسل کرد، و با لباس رزم و اسلحه بر مرکب نشست، در حالی که سوره ((فتح)) را قرائت می فرمود وارد مسجدالحرام شد و تکبیر گفت، سپاه اسلام نیز همه تکبیر گفتند، به گونه ای که صدایشان همه دشت و کوه را پر کرد .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 408@@@

سپس از شتر خود فرود آمد، و برای نابودی بتها نزدیک خانه کعبه آمد، بتها را یکی پس از دیگری سرنگون می کرد و می فرمود : جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا : حق آمد و باطل زایل شد و باطل زایل شدنی است .

چند بت بزرگ بر فراز کعبه نصب شده بود که دست پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) به آنها نمی رسید امیر مؤمنان علی (علیه السلام) را امر کرد پای بر دوش مبارکش نهد و بالا رود، و بتها را به زمین افکنده بشکند، علی (علیه السلام) این امر را اطاعت کرد .

سپس کلید خانه کعبه را گرفت و در را بگشود و عکسهای پیغمبران را که بر در و دیوار داخل خانه کعبه ترسیم شده بود محو کرد .

3 - بعد از این پیروزی درخشان و سریع پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) دست در حلقه در خانه کعبه کرد و رو به اهل مکه که در آنجا جمع بودند فرمود و گفت : شما چه می گوئید ؟ و چه گمان دارید ؟ ! در باره شما چه دستوری بدهم ؟ عرض کردند : ما جز خیر و نیکی از تو انتظار نداریم، تو برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار مائی ! و امروز به قدرت رسیده ای، ما را ببخش، اشک در چشمان پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) حلقه زد، صدای گریه مردم مکه نیز بلند شد .

پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود : من در باره شما همان می گویم که برادرم یوسف گفت، امروز هیچگونه سرزنش و توبیخی بر شما نخواهد بود، خداوند شما را می بخشد و او ارحم الراحمین است**سوره یوسف آیه 92*** و به این ترتیب همه را عفو کرد و فرمود : همه آزادید، هر جا می خواهید بروید .

در ضمن پیغمبر خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) دستور داده بود که لشگریانش مزاحم هیچکس

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 409@@@

نشوند، و خونی مطلقا ریخته نشود، تنها مطابق روایتی شش نفر را که افرادی بسیار بد زبان و خطرناک بودند استثنا کرده بود

حتی هنگامی که شنید سعد بن عباده پرچمدار لشگر شعار انتقام را سر داده، و می گوید : الیوم یوم الملحمة امروز روز انتقام است ! پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) به علی (علیه السلام) فرمود بشتاب پرچم را از او بگیر و تو پرچمدار باش و شعار دهید الیوم یوم المرحمة امروز روز عفو و رحمت است ! و به این ترتیب مکه بدون خونریزی فتح شد و جاذبه این عفو و رحمت اسلامی که هرگز انتظار آن را نداشتند چنان در دلها اثر کرد که مردم گروه گروه آمدند و مسلمان شدند و صدای این فتح عظیم در تمام جزایر عربستان پیچید و آوازه اسلام همه جا را فرا گرفت .

و موقعیت اسلام و مسلمین از هر جهت تثبیت شد .**تلخیص از (کامل ابن اثیر) جلد 2 و (تفسیر مجمع البیان) ذیل آیات مورد بحث و کتب دیگر***

در بعضی از تواریخ آمده است هنگامی که پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) در کنار در خانه کعبه ایستاده بود فرمود : لا اله الا الله وحده وحده، انجز وعده، و نصر عبده، و هزم الاحزاب وحده، الا ان کل مال او ماثرة او دم تدعی فهو تحت قدمی هاتین ! . . . معبودی جز خدا نیست، یگانه است، یگانه، سرانجام به وعده خود وفا کرد، و بنده اش را یاری نمود، و خودش به تنهائی تمام احزاب را درهم شکست، ای مردم ! بدانید هر مالی، هر امتیازی، هر خونی مربوط به گذشته و زمان جاهلیت است همه در زیر پاهای من قرار گرفته (یعنی دیگر گفتگوئی از خونهائی که در زمان جاهلیت ریخته شد، یا اموالی که به غارت رفت .

نکنید، و همه امتیازات عصر جاهلیت نیز باطل شده است، و به این ترتیب تمام

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 410@@@

پرونده های گذشته بسته شد) .

این یک طرح بسیار مهم و عجیب بود که به ضمیمه فرمان عفو عمومی، مردم حجاز را از گذشته تاریک و پرماجرای خود برید، و در پرتو اسلام زندگی نوینی به آنها بخشید که از کشمکشها و جنجالهای مربوط به گذشته کاملا خالی، بود .

و این کار فوق العاده به پیشرفت اسلام کمک کرد و سرمشقی است برای امروز و فردای ما .

خداوندا ! تو قادری که بار دیگر آن عظمت دیرین را در پرتو اقتدا به سنت آن حضرت به مسلمانان بازگردانی .

پروردگارا ! ما را در زمره یاران راستین پیغمبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) قرار ده .

بار الها ! به ما توفیقی مرحمت کن که حکومت عدل اسلامی را آنچنان در دنیا بگسترانیم که مردم جهان فوج فوج آن را از دل و جان بپذیرند .

آمین یا رب العالمین

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 411@@@