تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد27
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

سجده کن و تقرب جوی !

به دنبال بحثی که در آیات گذشته پیرامون طغیانگران کافر و مزاحمت آنها نسبت به پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) و نمازگزاران آمده بود، در این آیات آنها را زیر رگبار شدیدترین تهدیدها گرفته می فرماید :

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 170@@@

چنان نیست که او می پندارد (گمان می کند می تواند پا بر گردن پیغمبر به هنگام سجده بگذارد و او را از این برنامه الهی باز دارد) (کلا) .

اگر دست از این جهل و غرور خود برندارد، موی جلو سر او را گرفته و به سوی عذاب می کشانیم (لئن لم ینته لنسفعا بالناصیة) .

همان پیش سر دروغگوی خطا کار ! (ناصیة کاذبة خاطئة) .

لنسفعا از ماده سفع (بر وزن عفو) به گفته بعضی از مفسران معانی مختلفی دارد : گرفتن و به شدت کشیدن، سیلی به صورت زدن، چهره را سیاه کردن (آن سه قطعه سنگی را که به هنگام گذاردن دیگ بر روی آتش پایه های دیگ را تشکیل می دهد نیز سفع می نامند چرا که سیاه و دود آلوده است) و بالاخره علامت گذاردن و خوار کردن .**(فخر رازی) جلد 32 صفحه 23***

و از همه مناسب تر در اینجا همان معنی اول است، هر چند در آیه مورد بحث معانی دیگر نیز احتمال دارد .

به هر حال آیا منظور این است که این ماجرا در قیامت واقع می شود که موی پیش سر امثال ابوجهل را می گیرند و به سوی آتش دوزخ می کشانند، یا در دنیا تحقق می یابد، و یا هر دو ؟ ! بعید نیست هر دو باشد، و شاهدش روایت زیر است .

در روایتی می خوانیم : هنگامی که سوره الرحمن نازل شد پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) به یارانش فرمود : چه کسی از شما این سوره را بر رؤسای قریش می خواند ؟ حاضران در پاسخ کمی سکوت کردند، چرا که از آزار سران قریش بیمناک بودند .

عبدالله بن مسعود برخاست و گفت : ای رسول خدا ! من این کار را

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 171@@@

می کنم . . . ابن مسعود که جثه ای کوچک داشت و از نظر جسمانی ضعیف بود برخاست و نزد سران قریش آمد، آنها را در گرد کعبه جمع دید، تلاوت سوره الرحمن را آغاز کرد .

ابوجهل برخاست و چنان سیلی به صورت او زد که گوش او پاره شد، و خون جاری گشت !

ابن مسعود گریان به خدمت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد، هنگامی که چشم پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بر او افتاد، ناراحت شد، سر را به زیر انداخت و در غم و اندوه عمیقی فرو رفت .

ناگهان جبرئیل نازل شد در حالی که خندان و مسرور بود، فرمود : ای جبرئیل چرا می خندی در حالی که ابن مسعود گریان است ؟ عرض کرد به زودی دلیل آن را خواهی دانست .

این ماجرا گذشت، هنگامی که مسلمانان روز جنگ بدر پیروز شدند ابن مسعود در میان کشته های مشرکان گردش می کرد، چشمش به ابوجهل افتاد، در حالی که آخرین نفسهای خود را می کشید، ابن مسعود روی سینه او قرار گرفت هنگامی که چشمش به او افتاد، گفت : ای چوپان ناچیز ! بر جایگاه بلندی قرار گرفته ای ! ابن مسعود گفت الاسلام یعلو و لا یعلی علیه : اسلام برتری می گیرد و چیزی بر اسلام برتری نخواهد گرفت .

ابوجهل به او گفت به دوستت محمد بگو : احدی در زندگی در نظر من از او مبغوضتر نبود و حتی در حال مرگم !

هنگامی که این سخن به گوش پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) رسید فرمود : فرعون زمان من، از فرعون موسی بدتر بود، چرا که او در واپسین لحظات عمر گفت : من ایمان آوردم، ولی این طغیانش بیشتر شد !

سپس ابوجهل رو به ابن مسعود کرد و گفت : سر مرا با این شمشیر قطع

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 172@@@

کن که تیزتر است، هنگامی که ابن مسعود سرش را جدا کرد نمی توانست آن را بردارد و به خدمت رسول خدا آورد (موی پیش سر او را گرفت و روی زمین کشید و خدمت پیامبر آورد، و مضمون آیه در این دنیا نیز تحقق یافت) .**(تفسیر فخررازی) جلد 32 صفحه 23***

((ناصیة)) موی پیش سر است، و گرفتن ناصیه در جائی گفته می شود که بخواهند کسی را با ذلت و خواری به سوی کاری برند، زیرا هنگامی که موی پیش سر کسی را می گیرند قدرت هر گونه حرکت از او سلب می شود، و چاره ای جز تسلیم ندارد .

البته کلمه ((ناصیه)) هم در مورد افراد، و هم اشیاء نفیس، به کار می رود، همانگونه که ما در فارسی تعبیر به پیشانی جمعیت یا پیشانی ساختمان می کنیم .

تعبیر به ((ناصیة کاذبة خاطئة)) اشاره به شخصی است که صاحب این ناصیه است که هم دروغگو بود و هم خطا کار، همچون ابوجهل .

در روایتی از ابن عباس آمده است که روزی ابوجهل نزد رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد در حالی که حضرت نزدیک مقام ابراهیم مشغول نماز بود، صدا زد مگر من تو را از این کار نهی نکردم ؟ حضرت (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بر او بانگ زد و او را از خود راند .

ابوجهل گفت : ای محمد ! بر من بانگ می زنی، و مرا میرانی ؟ تو نمی دانی قوم و عشیره من در این سرزمین از همه بیشتر است .**(فی ظلال القرآن) جلد 10 صفحه 624***

در اینجا آیه بعد نازل شد این جاهل مغرور تمام قوم و عشیره خود را صدا زند و از آنها یاری بطلبد (فلیدع نادیه) .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 173@@@

ما هم ماءموران دوزخ را صدا می زنیم (سندع الزبانیة) .

تا معلوم شود که این غافل بیخبر کاری از او ساخته نیست، و در چنگال ماءموران عذاب همچون پر کاهی در وسط یک طوفان سهمگین است !

((نادی)) از ماده ((ندا)) (صدا زدن) به معنی مجلس عمومی است، و گاه به مرکز تفریح نیز نادی گفته می شود، چون در آنجا افراد یکدیگر را صدا می زنند و ندا می کنند .

بعضی گفته اند : از ندا به معنی بخشش گرفته شده، چون در آنجا از یکدیگر پذیرائی می کنند .

((دارالندوة)) که به مجلس مشورتی معروف قریش گفته می شد نیز از همین معنی گرفته شده .

ولی در اینجا منظور از نادی جماعتی است که در آن مجلس جمع می شوند، یا به تعبیر دیگر قوم و عشیره و دوستانی است که امثال ابوجهل در کارهای خود بر نیروی آنها تکیه می کردند .

((زبانیة)) جمع زبنیه (به کسر زا) در اصل به معنی ماءمورین انتظامی، از ماده ((زبن)) (بر وزن متن) به معنی دفع کردن و صدمه زدن و دور ساختن است، و در اینجا به معنی فرشتگان عذاب و ماءموران دوزخ است .

در آخرین آیه این سوره که آیه سجده است می فرماید : چنان نیست که او می پندارد و اصرار بر ترک سجده تو دارد (کلا) .

((هرگز او را اطاعت مکن و به درگاه پروردگارت سجده کن و به او تقرب جوی)) (لا تطعه و اسجد و اقترب) .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 174@@@

ابوجهل ها کوچکتر از آنند که بتوانند مانع سجده تو شوند، و یا در راه پیشرفت آئینت سنگ بیندازند و مانع ایجاد کنند، تو با توکل بر پروردگار و نیایش و عبادت و سجده، در این مسیر گام بردار و هر روز به خدای خود نزدیک و نزدیک تر شو .

ضمنا از این آیه به خوبی استفاده می شود که ((سجده)) باعث قرب انسان در درگاه خدا است، و لذا در حدیثی از رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) می خوانیم که فرمود : اقرب ما یکون العبد من الله اذا کان ساجدا نزدیکترین حالت بنده به خداوند زمانی است که در سجده باشد .

البته می دانیم طبق روایات اهل بیت عصمت (علیهمالسلام) چهار سجده واجب در قرآن داریم ((الم سجده)) و ((فصلت)) و ((النجم)) و در اینجا (سوره علق) و بقیه سجده های قرآن مستحب است .

نکته :