تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد27
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

انفاق و دوری از آتش دوزخ

در تعقیب آیات گذشته که مردم را به دو گروه مؤمن سخاوتمند و گروه بی ایمان بخیل تقسیم کرده، و سرنوشت هر کدام را بیان می نمود در آیات مورد بحث نخست به سراغ این مطلب می رود که کار ما هدایت است نه اجبار و الزام، این وظیفه شما است که تصمیم بگیرید و مرد راه باشید، بعلاوه پیمودن این راه به سود خود شما است، و هیچ نیازی ما به آن نداریم .

می فرماید : مسلما هدایت کردن بر عهده ما است (ان علینا للهدی) . چه هدایت از طریق تکوین (فطرت و عقل) و چه از طریق تشریع (کتاب و سنت) ما آنچه در این زمینه لازم بوده گفته ایم و حق آن را ادا کرده ایم .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 80@@@

و مسلما آخرت و دنیا همه از آن ما است (و ان لنا للاخرة و الاولی) .**(لام) در (للاخرة) و همچنین در (للهدی) (آیه قبل) ظاهرا لام تاکید است که در اینجا بر سر (اسم ان) آمده هرچند غالبا بر سر خبر می آید این به خاطر آن است که طبق تصریح بعضی از کتب ادبی هروقت خبر ان مقدم شود لام بر سر اسم می آید***
هیچ نیازی به ایمان و طاعت شما نداریم، نه اطاعت شما به سودی می رساند، و نه معصیت شما زیانی، و تمام این برنامه ها به سود شما و برای خود شما است . مطابق این تفسیر هدایت در اینجا به معنی ((ارائه طریق)) است، این احتمال نیز دارد که هدف از این دو آیه تشویق مؤمنان سخاوتمند و تاءکید بر این مطلب باشد که ما آنها را مشمول هدایت بیشتر خواهیم ساخت، و در این جهان و جهان دیگر راه را بر آنها آسان می کنیم، و چون دنیا و آخرت از آن ما است بر انجام این امر قادریم .

درست است که دنیا از نظر زمان بر آخرت مقدم است، ولی از نظر اهمیت و هدف نهائی مقصود اصلی آخرت است، و به همین دلیل مقدم داشته شده است .

و از آنجا که یکی از شعب هدایت هشدار و انذار است در آیه بعد می افزاید : حال که چنین است من شما را از آتشی که زبانه می کشد بیم می دهم ! (فانذرتکم نارا تلظی) .

((تلظی)) از ماده ((لظی)) (بر وزن قضا) به معنی شعله خالص است، و می دانیم شعله های خالص و خالی از هر گونه دود گرما و حرارت بیشتری دارد، و گاه واژه ((لظی)) به خود جهنم نیز اطلاق شده است .**(تلظی) در اصل (تتلظی) بوده که یکی از دو (تا) برای تخفیف افتاده است***

@@پپتفسیر نمونه جلد 27 صفحه 81@@@

سپس به گروهی که وارد این آتش بر افروخته و سوزان می شوند اشاره کرده می فرماید : کسی جز بدبخت ترین مردم وارد آن نمی شود (لا یصلها الا الاشقی) .

و در توصیف اشقی می فرماید : همان کسی که آیات خدا را تکذیب کرد و به آن پشت نمود (الذی کذب و تولی) .

بنابراین معیار خوشبختی و بدبختی همان کفر و ایمان است با پیامدهای عملی که این دو دارد، و به راستی کسی که آن همه نشانه های هدایت و امکانات برای ایمان و تقوی را نادیده بگیرد مصداق روشن ((اشقی)) و بدبخت ترین مردم است .

در جمله ((الذی کذب و تولی)) ممکن است تکذیب اشاره به کفر و تولی اشاره به ترک اعمال صالح بوده باشد، چرا که لازمه کفر همین است . و نیز ممکن است هر دو اشاره به ترک ایمان باشد به این ترتیب که اول پیامبر خدا را تکذیب می کند، و بعد پشت کرده برای همیشه از او دور می شود . بسیاری از مفسران در اینجا اشکالی را مطرح کرده، و به پاسخ آن پرداخته اند، و آن اینکه : آیات فوق نشان می دهد که آتش دوزخ مخصوص کفار است، و این مخالف چیزی است که از آیات دیگر قرآن و مجموعه روایات اسلامی استفاده می شود که مؤمنان گنهکار نیز سهمی از آتش دوزخ دارند، و لذا بعضی از گروه های منحرف که معتقدند با وجود ایمان هیچ گناهی ضرر نمی زند به این آیات برای مقصود خود استدلال کرده اند (این گروه ((مرجئه)) نام دارند) .

در پاسخ به و نکته باید توجه کرد : نخست اینکه منظور از ورود در آتش در اینجا همان خلود است و می دانیم خلود مخصوص کفار می باشد، قرینه این سخن آیاتی است که نشان می دهد غیر کفار نیز وارد دوزخ می شوند .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 82@@@

دیگر اینکه آیات فوق و آیات بعد که می گوید : برکناری از آتش دوزخ مخصوص اتقی است (باتقویترین مردم) یعنی در مجموع می خواهد فقط حال دو گروه را بیان کند : گروه بی ایمان بخیل، و گروه مؤمنان سخاوتمند و بسیار با تقوی، از این دو گروه فقط دسته اول وارد جهنم می شوند و دسته دوم وارد بهشت، و به این ترتیب اصلا از گروه سوم یعنی مؤمنان گنهکار سخنی به میان نیامده است .

به تعبیر دیگر ((حصر)) در اینجا ((حصر اضافی)) است، گوئی بهشت فقط برای گروه دوم و جهنم تنها برای گروه اول آفریده شده است با این بیان پاسخ اشکال دیگری که در ارتباط با تضاد آیات مورد بحث، و آیات آینده که نجات را مخصوص اتقی می کند نیز روشن می شود .

سپس سخن از گروهی می گوید که از این آتش شعله ور سوزان برکنارند، می فرماید : به زودی با تقواترین مردم از این آتش سوزان دور داشته می شود (و سیجنبها الاتقی) .

همان کسی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کند، و منظورش جلب رضای خدا، و تزکیه نفس و پاکی اموال می باشد (الذی یؤتی ماله یتزکی) .

تعبیر به ((یتزکی)) در حقیقت اشاره به قصد قربت و نیت خالص است خواه این جمله به معنی کسب نمو معنوی و روحانی باشد، یا به دست آوردن پاکی اموال، چون ((تزکیة)) هم به معنی نمو دادن آمده و هم پاک کردن در آیه 103 توبه نیز می خوانیم : خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها وصل علیهم ان صلاتک سکن لهم : از اموال آنها زکاتی بگیر تا به وسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی و (هنگام گرفتن زکات) به آنها دعا کن که دعای تو مایه آرامش آنها است .

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 83@@@

سپس برای تاءکید بر مساءله خلوص نیت آنها در انفاقهائی که دارند، می افزاید : هیچ کس را نزد او حق نعمتی نیست تا به وسیله این انفاق جزا داده شود (و ما لاحد عنده من نعمة تجزی) .

بلکه تنها هدفش جلب رضای پروردگار بزرگ او است (الا ابتغاء وجه ربه الاعلی) .

و به تعبیر دیگر : بسیاری از انفاقها در میان مردم پاسخی است به انفاق مشابهی که از ناحیه طرف مقابل قبلا شده است، البته حق شناسی و پاسخ احسان به احسان کار خوبی است، ولی حسابش از انفاقهای خالصانه پرهیزگاران جدا است، آیات فوق می گوید : انفاق مؤمنان پرهیزگار به دیگران نه از روی ریا است و نه به خاطر جواب گوئی خدمات سابق آنها است، بلکه انگیزه آن تنها و تنها جلب رضای خداوند است، و همین است که به آن انفاقها ارزش فوق العادهای می دهد .

تعبیر به ((وجه)) در اینجا به معنی ذات است، و منظور رضایت و خشنودی ذات پاک او است .

تعبیر به ((ربه الاعلی)) نشان می دهد که این انفاق با معرفت کامل صورت می گیرد، و در حالی است که هم به ربوبیت پروردگار آشنا است و هم از مقام اعلای او با خبر است .

در ضمن این استثناء هر گونه نیتهای انحرافی را نیز نفی می کند، مانند انفاق کردن برای خوشنامی و جلب توجه مردم و کسب موقعیت اجتماعی و مانند آن، زیرا مفهوم آن منحصر ساختن انگیزه انفاقهای آنها در جلب خشنودی

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 84@@@

پروردگار است .**(استثناء) در جمله (الا ابتغاء وجه ربه الاعلی) استثناء منقطع است منتها آیه قبل تقدیری دارد که چنین است و ما لاحد عنده من نعمة تجزی فلا ینفق ماله لنعمة الا ابتغاء وجه ربه الاعلی احتمال نیز دارد که استثناء متصل باشد با در نظر گرقتن محذوفی و در تقدیر چنین است: لا ینفق لنعمة عنده و لالغیر ذلک الا ابتغاء وجه ربه الاعلی (دقت کنید)***

و سرانجام در آخرین آیه این سوره به ذکر پاداش عظیم و بی نظیر این گروه پرداخته و در یک جمله کوتاه، می گوید : و چنین شخصی به زودی راضی و خشنود می شود (و لسوف یرضی) .

آری همانگونه که او برای رضای خدا کار می کرد خدا نیز او را راضی می سازد، رضایتی مطلق و بی قید و شرط، رضایتی گسترده و نامحدود، رضایتی پر معنی که تمام نعمتها در آن جمع است رضایتی که حتی تصورش امروز برای ما غیرممکن است و چه نعمتی از این برتر و بالاتر تصور می شود .

آری پروردگار اعلی، پاداش و جزای او نیز اعلی است، و چیزی برتر از رضایت و خشنودی مطلق بندگان تصور نمی شود .

بعضی از مفسران نیز احتمال داده اند که ضمیر در ((یرضی)) به خداوند باز می گردد، یعنی به زودی خداوند از این گروه راضی می شود که آن نیز موهبتی است عظیم و بی نظیر که خداوند بزرگ و پروردگار اعلی از چنین بندهای راضی و خشنود شود، آن هم رضایتی مطلق و بی قید و شرط، و مسلما به دنبال این رضای الهی، رضا و خشنودی آن بنده با ایمان با تقوا است که این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، همانگونه که در آیه 8 بینه می خوانیم رضی الله

@@تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 85@@@

عنهم و رضوا عنه و یا در آیه 28 فجر آمده است راضیة مرضیة ولی تفسیر اول مناسب تر است .