از قرآن مجید به خوبی استفاده می شود که روح و نفس انسانی دارای سه مرحله است :
@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 281@@@
1 - ((نفس اماره )) یعنی روح سرکش که پیوسته انسان را به زشتیها و بدیها دعوت می کند ، و شهوات و فجور را در برابر او زینت می بخشد ، این همان چیزی است که همسر عزیز مصر ، آن زن هوسباز هنگامی که پایان شوم کار خود را مشاهده کرد به آن اشاره نمود و گفت : و ما ابری ء نفسی ان النفس لامارة بالسوء : ((من هرگز نفس خود را تبرئه نمی کنم ، چرا که نفس سرکش همواره به بدیها فرمان می دهد)) (سوره یوسف آیه 53) .
2 - ((نفس لوامه )) که در آیات مورد بحث به آن اشاره شده ، روحی است بیدار و نسبتا آگاه ، هر چند هنوز در برابر گناه مصونیت نیافته گاه لغزش پیدا می کند .
و در دامان گناه می افتد اما کمی بعد بیدار می شود توبه می کند و به مسیر سعادت باز می گردد ، انحراف درباره او کاملا ممکن است ، ولی موقتی است نه دائم ، گناه از او سر می زند ، اما چیزی نمی گذرد که جای خود را به ملامت و سرزنش و توبه می دهد .
این همان چیزی است که از آن به عنوان ((وجدان اخلاقی )) یاد می کنند ، در بعضی از انسانها بسیار قوی و نیرومند است و بعضی بسیار ضعیف و ناتوان ولی به هر حال در هر انسانی وجود دارد دیگر اینکه با کثرت گناه آن را به کلی از کار بیندازد .
3 - ((نفس مطمئنه )) یعنی روح تکامل یافته ای که به مرحله اطمینان رسیده ، نفس سرکش را رام کرده ، و به مقام تقوای کامل و احساس مسؤولیت رسیده که دیگر به آسانی لغزش برای او امکان پذیر نیست .
این همان است که در سوره والفجر آیه 27 و 28 می فرماید : یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة : ((ای نفس مطمئنه ! به
@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 282@@@
سوی پروردگارت باز گرد ، در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو))
به هر حال این ((نفس لوامه )) چنانکه گفتیم رستاخیز کوچکی است در درون جان هر انسان که بعد از انجام یک کار نیک یا بد ، بلافاصله محکمه آن در درون جان تشکیل می گردد و به حساب و کتاب او می رسد .
لذا گاه در برابر یک کار نیک و مهم چنان احساس آرامش درونی می کند و روح او لبریز از شادی و نشاط می شود ، که لذت و شکوه و زیبائی آن با هیچ بیان و قلمی قابل توصیف نیست .
و به عکس ، گاهی به دنبال یک خلاف و جنایت بزرگ چنان گرفتار کابوس وحشتناک ، و طوفانی از غم و اندوه می گردد ، و از درون می سوزد ، که از زندگی به کلی سیر می شود ، و حتی گاه برای رهائی از چنگال این ناراحتی خود را آگاهانه به مقامات قضائی معرفی و به چوبه دار تسلیم می کند .
این دادگاه عجیب درونی شباهت عجیبی به دادگاه رستاخیز دارد :
1 - قاضی و شاهد و مجری حکم در حقیقت در اینجا یکی است همانطور که در قیامت چنین است : عالم الغیب و الشهادة انت تحکم بین عبادک خداوندا تو از اسرار پنهان و آشکار آگاهی و تو در میان بندگانت قضاوت خواهی کرد (زمر - آیه 46) .
2 - این دادگاه وجدان توصیه و رشوه و پارتی و پرونده سازی رائج بشری را نمی پذیرد ، همانطور که درباره دادگاه قیامت نیز می خوانیم : و اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون : ((از آن روز بترسید که هیچکس بجای دیگری مجازات نمی شود ، و نه شفاعتی پذیرفته می گردد ، و نه فدیه و رشوه ای ، و نه یاری می شوند)) (سوره بقره - آیه 48) .
3 - محکمه وجدان مهمترین و قطورترین پرونده ها را در کوتاهترین
@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 283@@@
مدت رسیدگی کرده ، حکم نهائی خود را به سرعت صادر می کند ، نه استیناف در آن هست ، و نه تجدید نظر ، و نه ماهها و سالها سرگردانی همانطور که در دادگاه رستاخیز نیز می خوانیم : و الله یحکم لا معقب لحکمه و هو سریع الحساب . ((خداوند حکم می کند و حکم او رد و نقض نمی شود و حساب او سریع است )) (سوره رعد - آیه 41) .
4 - مجازات و کیفرش بر خلاف مجازاتهای دادگاههای رسمی این جهان نخستین جرقه هایش در اعماق دل و جان افروخته می شود ، و از آنجا به بیرون سرایت می کند ، نخست روح انسان را می آزارد ، سپس آثارش در جسم ، و چهره و دگرگون شدن خواب و خوراک او آشکار می شود ، همانطور که درباره دادگاه قیامت نیز می خوانیم : نار الله الموقدة التی تطلع علی الافئدة ، ((آتش بر افروخته الهی که از قلبها زبانه می کشد)) ! (سوره همزه - آیه 6 - 7) .
5 - این دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد ، بلکه معلومات و آگاهیهای خود انسان متهم را به عنوان ((شهود)) به نفع یا بر ضد او می پذیرد ! همانطور که در دادگاه رستاخیز نیز ذرات وجود انسان حتی دست و پا و پوست تن او گواهان بر اعمال او هستند چنانکه می فرماید :
حتی اذا ما جاءوها شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم : ((چون به کنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضد آنها گواهی می دهد)) (سوره فصلت - آیه 20) .
این شباهت عجیب در میان این دو دادگاه نشانه دیگری بر فطری بودن مساءله معاد است ، زیرا چگونه می توان باور کرد در وجود یک انسان که قطره کوچکی از این اقیانوس عظیم هستی است ، چنان حساب و کتاب و دادگاه مرموز و اسرارآمیزی وجود داشته باشد ، اما در درون این عالم بزرگ مطلقا حساب
@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 284@@@
و کتاب و دادگاه و محکمه ای وجود نداشته باشد ، این باور کردنی نیست .**برای توضیح بیشتر پیرامون محکمه وجدان به کتاب (رهبران بزرگ) (بحث وجدان) و کتاب (معاد و عالم پس از مرگ) (بحث دلائل معاد) مراجعه فرمائید***