تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه ، جلد25
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

سوگند به روز قیامت و وجدان ملامت گر ؟

این سوره با دو سوگند پر معنی آغاز شده ، می فرماید : ((سوگند به روز قیامت )) (لا اقسم بیوم القیامة ) .

((و سوگند به وجدان بیدار انسانها و نفس ملامت کننده )) (و لا اقسم بالنفس اللوامة ) .

در اینکه ((لا)) در این دو آیه ((زائده )) و برای تاءکید است ( بنابراین سوگند را نفی نمی کند ، بلکه آنرا مؤکدتر می کند) و یا اینکه ((لا)) نافیه است ، و هدف آن است که بگوید این موضوع به قدری مهم است که به آن سوگند یاد نمی کنم (مثل اینکه گاهی مردم به یکدیگر می گویند به جان تو قسم یاد نمی کنم که برتر از سوگند است ) در میان مفسران گفتگو است .

غالب مفسران احتمال اول را برگزیده اند در حالی که بعضی طرفدار تفسیر دوم هستند و معتقدند که ((لا)) زائده در آغاز کلام نمی آید ، بلکه باید در وسط کلام باشد .

ولی تفسیر اول صحیحتر به نظر می رسد ، زیرا قرآن به اموری مهمتر از قیامت ، مانند ذات پاک خدا سوگند یاد کرده بنابراین دلیلی ندارد که به روز قیامت در اینجا قسم یاد نشود ، و قرار گرفتن ((لا)) زائده در آغاز کلام نیز نمونه دارد چنانکه از اشعار امراء القیس نقل کرده اند که در آغاز بعضی از قصائدش لاء زائده را به کار برده است .**لا وابیک ابنة العامر لا یدعی القوم انی افر
(سوگند به پدرت ای دختر (عامر) قوم هرگز نمی تواند ادعا کند که من فرار می کنم)***
@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 275@@@

ولی به عقیده ما بحث پیرامون زائده بودن یا نافیه بودن ((لا)) چندان مهم نیست ، چرا که نتیجه نهائی هر دو یکی است ، و آن اهمیت موضوعی است که سوگند به خاطر آن یاد شده .

مهم این است که ببینیم در میان این دو سوگند (سوگند به روز قیامت و سوگند به وجدان بیدار) چه رابطه ای وجود دارد ؟

حقیقت این است که یکی از دلائل وجود ((معاد)) وجود ((محکمه وجدان )) در درون جان انسان است که به هنگام انجام کار نیک روح آدمی را مملو از شادی و نشاط می کند ، و از این طریق به او پاداش می دهد ، و به هنگام انجام کار زشت یا ارتکاب جنایت روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شکنجه می کند ، به حدی که گاه برای نجات از عذاب وجدان اقدام به خودکشی می کند .

یعنی در واقع وجدان حکم اعدام او را صادر کرده ، و به دست خودش ‍ اجرا می کند !

بازتاب ((نفس لوامه )) در وجود انسانها بسیار وسیع و گسترده ، و از هر نظر قابل دقت و مطالعه است ، و در بحث نکات اشاره بیشتری به آن خواهیم کرد .

وقتی ((عالم صغیر)) یعنی وجود انسان در دل خود محکمه و دادگاه کوچکی دارد ، چگونه ((عالم کبیر)) با آن عظمتش محکمه عدل عظیمی نخواهد داشت ؟ و از اینجا است که ما از وجود وجدان اخلاقی پی به وجود رستاخیز و قیامت میبریم و نیز از همینجا رابطه جالب این دو سوگند روشن می شود ، و به تعبیر دیگر سوگند دوم دلیلی است بر سوگند اول .

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 276@@@

در اینکه مراد از ((نفس لوامه ))**(لوامه) صیغه مبالغه است و به معنی (بسیار ملامت کننده) می باشد*** چیست ؟ مفسران تفسیرهای مختلفی برای آن ذکر کرده اند ، یک تفسیر معروف همان است که در بالا گفتیم ، یعنی وجدان اخلاقی که انسان را به هنگام اعمال خلاف در این دنیا ملامت می کند ، و به جبران و تجدید نظر وا می دارد .

تفسیر دیگر اینکه منظور ملامت کردن همه انسانها در قیامت نسبت به خویشتن است ، مؤمنان به این جهت خود را ملامت می کنند که چرا اعمال صالح کم بجا آورده اند ؟ و کافران از این جهت که چرا راه کفر و شرک و گناه پیموده اند ؟

دیگر اینکه منظور تنها نفس کافران است که در قیامت آنها را به خاطر اعمال سوءشان بسیار ملامت و سرزنش می کند .

ولی مناسب با آیه قبل و بعد همان تفسیر اول است

آری این دادگاه وجدان آنقدر عظمت و احترام دارد که خداوند به آن سوگند یاد می کند ، و آن را بزرگ می شمرد ، و به راستی بزرگ است ، چرا که یکی از عوامل مهم نجات انسان محسوب می شود ، به شرط آنکه وجدان بیدار باشد و بر اثر کثرت گناه ضعیف و ناتوان نگردد .

این نکته نیز قابل توجه است که به دنبال این دو سوگند پراهمیت و پرمعنی بیان نشده است که برای چه چیز سوگند یاد شده ؟ و به اصطلاح ((مقسم له )) محذوف است ، این به خاطر آن است که از سیاق آیات بعد مطلب روشن است ، بنابراین ، آیات فوق چنین معنی می دهد ((سوگند به روز قیامت ، و نفس لوامه که همه شما در قیامت برانگیخته می شوید و به سزای اعمالتان می رسید)) .**در تقدیر (لتبعثن یوم القیامة) یا (انکم تبعثون) می باشد***

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 277@@@

جالب اینکه به روز قیامت سوگند یاد شده که قیامت و رستاخیزی هست ، این به خاطر آن است که مساءله رستاخیز آنچنان مسلم شمرده شده که حتی در برابر منکران می توان به آن سوگند یاد کرد .

سپس در آیه بعد به عنوان یک استفهام انکاری می افزاید : ((آیا انسان می پندارد که ما استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد)) ؟ (ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه ) .

آری ما قادریم که حتی انگشتان (خطوط سر انگشتان ) او را دوباره به صورت اول موزون و مرتب کنیم (بلی قادرین علی ان نسوی بنانه ) .

در روایتی آمده است که یکی از مشرکان که در همسایگی پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) زندگی می کرد به نام ((علی بن ابی ربیعه )) خدمت حضرت (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) آمد و از روز قیامت سؤال کرد که چگونه است ؟ و کی خواهد بود ؟ سپس افزود : اگر آن روز را من با چشم خودم . ببینم باز تصدیق تو نمی کنم ، و به تو ایمان نمی آورم ! آیا ممکن است خداوند این استخوانها را جمع آوری کند ؟ این باور کردنی نیست !

اینجا بود که آیات فوق نازل شد و به او پاسخ گفت و لذا پیغمبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) درباره این مرد لجوج معاند می فرمود : اللهم اکفنی شر جاری السوء ((خداوندا شر این همسایه بد را از من دور کن )) .**این روایات را (مراغی) همچنین (روح المعانی) و تفسیر (صافی) با مختصر تفاوتی نقل کرده اند***

نظیر این معنی در آیات دیگر قرآن نیز به چشم می خورد ، از جمله در آیه 78 سوره یس می خوانیم : یکی از منکران معاد قطعه استخوان پوسیده ای

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 278@@@

را به دست گرفته بود و به پیغمبر می گفت من یحیی العظام و هی رمیم : ((چه کسی این استخوانها را زنده می کند در حالی که پوسیده است )) ؟

ضمنا تعبیر به ((یحسب )) (از ماده ((حسبان )) به معنی گمان ) اشاره به این است که این منکران هرگز به گفته خود ایمان نداشتند بلکه تنها بر پندار و گمانهای واهی و بی اساس تکیه می کردند .

اما ببینیم چرا مخصوصا روی استخوانها تکیه شده است ؟ این به خاطر آن است که اولا دوام استخوان بیش از سایر اعضا می باشد ، و لذا هنگامی که بپوسد و خاک شود و ذرات غبارش پراکنده گردد امید بازگشت آن در نظر افراد سطحی کمتر است .

ثانیا استخوان مهمترین رکن بدن انسان می باشد ، چرا که ستونهای بدن را استخوانها تشکیل می دهند ، و تمام حرکات و جابجائی و فعالیتهای مهم بدن به وسیله استخوانها انجام می گیرد ، کثرت و تنوع و اشکال و اندازه های مختلف استخوانها در بدن انسان از عجایب خلقت خداوند محسوب می شود ، و ارزش یک مهره کوچک پشت انسان هنگامی ظاهر می شود که از کار بیفتد و می بینیم که تمام بدن را فلج می کند .

((بنان )) در لغت هم به معنی ((انگشتان )) آمده ، و هم به معنی ((سر انگشتان )) و در هر دو صورت اشاره به این نکته است که نه تنها خداوند استخوانها را جمع آوری می کند ، و به حال اول باز می گرداند ، بلکه استخوانهای کوچک و ظریف و دقیق انگشتان را همه در سر جای خود قرار می دهد ، و از آن بالاتر خداوند حتی سر انگشتان او را به طور موزون به صورت نخست باز می گرداند .

این تعبیر می تواند اشاره لطیفی به خطوط سر انگشت انسانها باشد که می گویند کمتر انسانی در روی زمین پیدا می شود که خطوط سر انگشت او با

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 279@@@

دیگری یکسان باشد ، یا به تعبیر دیگر خطوط ظریف و پیچیده ای که بر سر انگشتان هر انسانی نقش است معرف شخص او است ، و لذا در عصر ما مساءله ((انگشت نگاری )) به صورت علمی در آمده ، و به وسیله آن بسیاری از مجرمان شناخته شده ، و جرمها کشف گردیده است ، همینقدر کافی است که مثلا یک سارق هنگامی که وارد اتاق یا منزلی می شود دست خود را بر دستگیره در ، یا شیشه اطاق یا قفل و صندوق بگذارد و اثر خطوط انگشتانش روی آن بماند ، فورا از آن نمونه برداری کرده ، با سوابقی که از سارقان و مجرمان دارند مطابقه نموده و مجرم را پیدا می کنند .



در آیه بعد به یکی از علل حقیقی انکار معاد اشاره کرده می فرماید : چنین نیست که انسان در قدرت خداوند بر جمع استخوانها و زنده کردن مردگان تردید داشته باشد ، بلکه هدفش از انکار این است که مادام العمر گناه کند (بل یرید الانسان لیفجر امامه ) .

او می خواهد از طریق انکار معاد ، کسب آزادی برای هر گونه هوسرانی و ظلم و بیدارگری و گناه بنماید ، هم وجدان خود را از این طریق اشباع کاذب کند ، و هم در برابر خلق خدا مسؤولیتی برای خود قائل نباشد چرا که ایمان به معاد و رستاخیز و دادگاه عدل خدا سد عظیمی است در مقابل هر گونه عصیان و گناه ، او می خواهد این لجام را بر گیرد و این سد را در هم بشکند و آزادانه هر عملی را خواست انجام دهد .

این منحصر به زمانهای گذشته نبوده است ، امروز هم یکی از علل گرایش به مادیگری و انکار مبدء و معاد ، کسب آزادی برای فجور و گریز از مسؤولیتها ، و شکستن هر گونه قانون الهی است ، و گرنه دلائل مبدء و معاد آشکار است .

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 280@@@

در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که در توضیح معنی این آیه فرمود : یقدم الذنب و یؤخر التوبة و یقول سوف اتوب : آیه اشاره به کسی است که گناه را مقدم می دارد و توبه را به تاخیر می اندازد و می گوید بعدا توبه خواهم کرد .

بعضی نیز گفته اند منظور از ((فجور)) در آیه ((تکذیب )) است ، بنابراین معنی آیه چنین می شود : انسان می خواهد قیامت و رستاخیز را که در پیش روی او قرار دارد تکذیب کند ، ولی تفسیر اول مناسبتر است .

و به دنبال آن می افزاید : لذا ((می پرسد قیامت کی خواهد بود)) ؟ ! (یسئل ایان یوم القیامة ) .

آری او برای گریز از مسؤلیتها استفهام انکاری درباره وقت قیام قیامت می کند ، تا راه را برای فجور خود بگشاید .

این نکته لازم به یادآوری است که سؤال آنها از وقت بر پا شدن قیامت نه به این معنی است که اصل آن را قبول داشتند و از وقت آن سؤال می کردند ، بلکه این سؤال مقدمه ای است برای انکار اصل قیامت ، درست مثل اینکه کسی می گوید فلان شخص از سفر می آید و هنگامی که طول کشید و نیامد دیگری که منکر آمدن آن مسافر است می گوید : پس این مسافر کی خواهد آمد ؟