در این آیات در ادامه رسالت و ماءموریت نوح برای دعوت قومش سخنانی از زبان خود او ، هنگامی که به پیشگاه پروردگار شکایت می برد ، نقل شده که بسیار آموزنده است .
سخنان نوح در این زمینه سخنانی است که می تواند راهگشا برای همه مبلغان دینی باشد ، می فرماید : ((نوح گفت پروردگارا ! من قوم خود را شب و روز به سوی تو دعوت کردم )) (قال رب انی دعوت قومی لیلا و نهارا)
و لحظه ای در ارشاد و تبلیغ آنها کوتاهی نکردم .
((اما این دعوت و ارشاد من چیزی جز فرار از حق بر آنها نیفزود)) (فلم یزدهم دعائی الا فرارا)
و این عجیب است که دعوت به سوی چیزی سبب فرار از آن شود ، اما با توجه به اینکه تاءثیر دعوتهای نیاز به یک نوع آمادگی و سنخیت و جاذبه متقابل دارد جای تعجب نیست که در دلهای تا آماده اثر معکوس و منفی ببخشد ، و به تعبیر دیگر افراد لجوج و دشمن حق هنگامی که دعوت مردان خدا را می شنوند در مقابل آن مقاومت به خرج می دهند ، و همین مقاومت آنها را از خدا دورتر می کند و کفر و نفاق را راسختر می سازد .
این درست همانند چیزی است که در آیه 80 سوره اسراء آمده است : و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا ((ما در قرآن آیاتی نازل کرده ایم که مایه شفاء و رحمت برای مؤمنان است اما ظالمان را جز خسران و زیان نمی افزاید)) !
@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 63@@@
و اینکه در آیات قرآن می خوانیم این کتاب آسمانی مایه هدایت پرهیزگاران است ((هدی للمتقین )) (بقره - 2) به خاطر همین است که باید مرحله ای از تقوا هر چند ضعیف ، در وجود انسان باشد ، تا آماده پذیرش حق گردد ، این مرحله همان ((روح حقیقت جوئی )) و آمادگی برای پذیرش گفتار حق است .
سپس نوح در ادامه این سخن می افزاید : ((خداوندا ! من هر زمان آنها را دعوت کردم که ایمان بیاورند تا تو آنها را مشمول آمرزش خود قرار دهی ، آنها انگشتان خویش را در گوشهای خود قرار داده ، و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت و عدم ایمان اصرار ورزیدند و شدیدا استکبار کردند)) (و انی کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی آذانهم و استغشوا ثیابهم و اصروا و استکبروا استکبارا) .
گذاشتن انگشت در گوشها برای این بوده که صدای حق را نشنوند و پیچیدن لباس بر خویشتن یا به این معنی است که لباس بر سر می انداختند تا پشتوانه ای برای انگشتان فرو کرده در گوش باشد و کمترین امواج صوتی به پرده صماخ آنها نرسد ، و از آنجا که پیامی به مغز منتقل نگردد ! و یا می خواستند صورت خود را بپوشانند مبادا چشمانشان بر قیافه ملکوتی نوح این پیامبر بزرگ بیفتد ، در واقع اصرار داشتند هم گوش از شنیدن باز ماند و هم چشم از دیدن !
این راستی حیرت انگیز است که انسان به این مرحله از عداوت و دشمنی با حق برسد که حتی اجازه دیدن و شنیدن و اندیشیدن را به خود ندهد .
در بعضی از تفاسیر اسلامی آمده است که بعضی از آن قوم منحرف دست فرزندان خویش را گرفته و نزد ((نوح )) می بردند ، و به فرزند خود چنین می گفتند :
@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 64@@@
از این مرد بترس مبادا تو را گمراه کند این وصیتی است که پدرم به من کرده ، و من الان همان سفارش را به تو می کنم (تا حق وصیت و خیر خواهی را ادا کرده باشم ) .**(مجمع البیان) جلد 10 صفحه 361***
این آیه نشان می دهد که نوح با عمر طولانی خود در طی چند نسل همچنان به دعوت الهی خویش ادامه می داد و هرگز خسته نمی شد .
و ضمنا نشان می دهد که یکی از عوامل مهم بدبختی آنها استکبار و غرور بود ، زیرا خود را بالاتر از این می دیدند که در برابر انسانی مانند خود هر چند نماینده خدا باشد و قلبش کانون علم و دانش و تقوا سر تسلیم فرود آورند ، این کبر و و غرور همیشه یکی از موانع مهم راه حق بوده و ثمره شوم آنرا در تمام طول تاریخ بشر در زندگی افراد بی ایمان مشاهده می کنیم .
نوح همچنان به سخنان خود در پیشگاه پروردگار ادامه داده ، می گوید : ((خداوندا !
سپس آنها را آشکارا به توحید و عبادت تو دعوت کردم )) (ثم انی دعوتهم جهارا) .
در جلسات عمومی و با صدای بلند آنها را به سوی ایمان فرا خواندم .
به این نیز قناعت نکردم ((آشکارا و نهان ، حقیقت توحید و ایمان را برای آنها بیان داشتم )) (ثم انی اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا) .
به گفته بعضی از مفسران ، نوح برای نفوذ در این جمعیت لجوج و خود خواه دعوت خود را از سه طریق مختلف دنبال کرد : گاه تنها دعوت مخفیانه
@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 65@@@
می نمود که مواجه با عکس العملهای چهارگانه شد (انگشتها را در گوش گذاشته لباسها را به خود پیچیدند ، و در کفر اصرار ورزیدند ، و استکبار نمودند) و گاه تنها دعوت علنی و آشکار داشت ، و گاه نیز از روش آمیختن دعوت آشکار و نهان استفاده می کرد ولی هیچ یک از اینها نیفتاد .**تفسیر (فخر رازی) جلد 30 صفحه 136***
اصولا ساختمان انسان چنین است که اگر در مسیر باطل آن قدر پیش برود که ریشه های فساد در وجود او مستحکم گردد ، و در اعماق وجودش نفوذ کرده به صورت طبیعت ثانوی در آید نه دعوت مردان خدا در او اثر می بخشد ، و نه پیامهای رسای الهی فایده ای می دهد .
نکته ها :