تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه ، جلد25
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

آن روز که هیچ دوست صمیمی سراغ دوستش را نمی گیرد

در این آیات ، بحثهای گذشته درباره قیامت با شرح و توضیح بیشتری ادامه می یابد ، می فرماید :

((همان روزی که آسمان همچون فلز گداخته می شود)) (یوم تکون السماء کالمهل ) .**در محل اعراب (یوم) احتمالات متعددی داده شده ولی بهتر از همه این است که بدل از (قریبا) در آیه قبل یا متعلق به فعل محذوفی مانند (اذکر)***

((و کوهها مانند پشم رنگین زده شده خواهد بود)) (و تکون الجبال کالعهن ) .

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 21@@@

((مهل )) (بر وزن قفل ) به معنی فلز گداخته است ، و گاه به معنی درد خاصی است که در روغن زیتون تهنشین می شود ، و در اینجا مناسب همان معنی اول است ، هر چند در مقام تشبیه تفاوت چندانی با هم ندارند .

((عهن )) به معنی پشم زده شده ای است که رنگین باشد .

آری در آن روز آسمانها از هم متلاشی و ذوب می شود ، و کوهها درهم کوبیده و خرد و سپس با تند بادی در فضا پراکنده می گردد ، همچون پشمی که تند باد آن را با خود ببرد و چون کوهها رنگهای مختلفی دارند تشبیه به پشمهای رنگین شده اند ، و بعد از این ویرانی ، جهانی نوین ایجاد می گردد ، و انسانها حیات نوین خود را از سر می گیرند .

هنگامی که رستاخیز در آن جهان نو بر پا می شود آنچنان وضع حساب و رسیدگی به اعمال وحشتناک است که همه در فکر خویشند ، احدی به دیگری نمی پردازد و هیچ دوست گرم و صمیمی سراغ دوستش را نمی گیرد (و لا یسئل حمیم حمیما) .**(حمیم) چنانکه قبلا اشاره کرده ایم در اصل به معنی آب داغ و سوزان است سپس به دوستان گرم و بسیار صمیمی نیز اطلاق شده است***

همه به خود مشغولند ، و هر کس در فکر نجات خویش است همانگونه که در آیه 37 عبس آمده است : لکل امری ء منهم یومئذ شان یغنیه : ((هر یک از آنها آن روز چنان گرفتاری دارد که تمام فکر او را به خود مشغول می کند)) .**برای آیه فوق تفسیرهای دیگری نیز ذکر شده از جمله اینکه هیچکس از حال دیگری سوال نمی کند زیرا وضع همه از چهره هایشان روشن است و آنجا که عیان است چه حاجتی به بیان است؟ دیگر اینکه هیچکس از دیگری نمی خواهد که او مسئولیت اعمالش را بپذیرد چرا که امکان پذیر نیست ولی صحیح همان تفسیر بالا است***

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 22@@@

نه اینکه دوستان صمیمی خود را در آنجا نشناسند ، بلکه دوستانشان را به آنها نشان می دهند در عین حال هر کس گرفتار کار خویشتن است (یبصرونهم ) .**با اینکه (حمیم) در هر دو مرحله به صورت مفرد است دو ضمیر موجود در (یبصرونهم) به صورت جمع آمده زیرا معنی جنسی دارد***

مساءله این است که هول و وحشت بیش از آن است که بتواند به دیگری بیندیشد .

و در ادامه همین سخن و ترسیم آن صحنه وحشتناک می افزاید : وضع چنان است که ((گنهکار دوست می دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند)) (یود المجرم لو یفتدی من عذاب یومئذ ببنیه ) .

نه تنها فرزندانش بلکه دوست دارد ((همسر و برادرش را نیز بدهد)) (و صاحبته و اخیه ) .

و همچنین فامیل و قبیله ای که به آن تعلق داشت و از او حمایت می کرد (و فصیلته التی تؤیه ) .

((بلکه تمام کسانی را که در روی زمین هستند همگی را فدا کند تا مایه نجاتش شود)) (و من فی الارض جمیعا ثم ینجیه ) .

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 23@@@

آری به قدری عذاب خدا در آن روز هولناک است که انسان می خواهد عزیزترین عزیزان را که در چهار گروه در اینجا خلاصه شده اند (فرزندان ، همسران ، برادران ، و فامیل نزدیک که یار و یاور او هستند) همه را برای نجات خود فدا کند ، نه فقط آنها بلکه حاضر است تمام مردم روی زمین برای رهائی او از عذاب قربانی شوند !

((یود)) از ماده ((ود)) (بر وزن حب ) به معنی ((دوست داشتن )) تواءم با ((تمنی )) است ، و به گفته ((راغب )) در هر یک از این دو معنی (بلکه در هر دو معنی ) نیز به کار می رود .

((یفتدی )) از ماده ((فداء)) به معنی حفظ کردن خود از مصائب و مشکلات به وسیله پرداخت چیزی است .

((فصیلة )) به معنی ((عشیره )) و فامیل و قبیله ای است که انسان از آن منفصل و جدا شده است .

((تؤیه )) از ماده ((ایواء)) به معنی انضمام کردن چیزی به دیگری است سپس به معنی پناه دادن به کار رفته .

جمعی از مفسران گفته اند تعبیر به ((ثم )) در جمله ((ثم ینجیه )) نشان می دهد که آنها می دانند این فداها بعید است اثر کند (زیرا ثم معمولا برای بعد و فاصله و تراخی می آید) .

ولی در جواب همه این تمناها و آرزوها می فرماید : ((هرگز چنین نیست )) هیچ فدیه و فدائی پذیرفته نمی شود (کلا) .

((آن شعله های سوزان آتش است )) (انها لظی ) .

پیوسته زبانه می کشد ، و هر چیز را در کنار و مسیر خود می یابد می سوزاند .

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 24@@@

دست و پا و پوست سر را می کند و با خود می برد (نزاعة للشوی ) .

((لظی )) به معنی شعله خالص آتش است ، و یکی از نامهای جهنم نیز می باشد ، و در آیات فوق هر دو معنی ممکن است .

((نزاعة )) به معنی چیزی است که پی درپی جدا می کند .

و ((شوی )) به معنی دست و پا و اطراف بدن است ، و گاه به معنی بریان کردن نیز آمده ، ولی در اینجا منظور همان معنی اول است ، زیرا هنگامی که آتش سوزان و شعله وری به چیزی می رسد اول اطراف و جوانب و شاخ و برگ آن را می سوزاند و جدا می کند .

بعضی از مفسران ((شوی )) را در اینجا به معنی پوست تن ، و بعضی به معنی پوست سر ، و بعضی به معنی گوشت ساق پا ، تفسیر کرده اند ، و همه اینها در آن مفهوم وسیعی که گفتیم جمع است ، و عجب اینکه با اینهمه مصیبت مرگ و میری در کار نیست !

سپس به کسانی اشاره می کند که طعمه چنان آتشی هستند ، می فرماید : ((این شعله سوزان کسانی را که پشت به فرمان خدا کردند و از اطاعت او روی گردان شدند صدا می زند و به سوی خود می خواند)) (تدعوا من ادبر و تولی ) .

((و آنها که اموال را جمع کردند و ذخیره نمودند و در راه خدا انفاق نکردند)) (و جمع فاوعی ) .

به این ترتیب این آتش سوزان با زبان حال و جاذبه مخصوصی که نسبت به

@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 25@@@

مجرمان دارد ، یا با زبان قال که خداوند به او داده ، پیوسته آنها را صدا می زند و به سوی خود فرا می خواند ، همانها که دارای این دو صفتند ((پشت به ایمان کرده و از طاعت خدا و رسول (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) سر برتافته )) و از سوی دیگر ((دائما در فکر جمع مال از حرام و حلال و ذخیره کردن آن بوده اند بی آنکه به حقوق مستمندان توجه کنند ، و یا اصلا فلسفه این نعمت الهی یعنی مال را بدانند)) .


@@تفسیر نمونه جلد 25 صفحه 26@@@