تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد24
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

آیه 3-1

آیه و ترجمه

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُم مِّنَ الْحَقِّ یخْرِجُونَ الرَّسولَ وَ إِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَداً فی سبِیلی وَ ابْتِغَاءَ مَرْضاتی تُسِرُّونَ إِلَیهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضلَّ سوَاءَ السبِیلِ(1)

إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاءً وَ یَبْسطوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیهُمْ وَ أَلْسِنَتهُم بِالسوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ(2)

لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکمْ وَ لا أَوْلَدُکُمْ یَوْمَ الْقِیَمَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ(3)

@@تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 8@@@

ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

1 - ای کسانی که ایمان آورده اید دشمن من و دشمن خویش را دوست خود قرار ندهید، شما نسبت به آنها اظهار محبت می کنید، در حالی که به آنچه از حق برای شما آمده کافر شده اند، و رسول خدا و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شما است از شهر و دیارتان بیرون می رانند، اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده اید پیوند دوستی با آنها برقرار نسازید، شما مخفیانه با آنها رابطه دوستی برقرار می کنید در حالی که من آنچه را پنهان یا آشکار می کنید از همه بهتر می دانم، و هر کس از شما چنین کاری کند از راه راست گمراه شده .

2 - اگر آنها بر شما مسلط شوند دشمنتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدی بر شما می گشایند و دوست دارند شما به کفر باز گردید .

3 - هرگز بستگان و اولاد شما سودی به حالتان نخواهند داشت، و در قیامت میان شما جدائی می افکند، و خداوند به آنچه انجام می دهید بینا است .

شان نزول :

غالب مفسران تصریح کرده اند که این آیات (یا آیه اول ) درباره ((حاطب ابن ابی بلتعه ))، نازل شده است (البته با تفاوتهای مختصری ) و ما ذیلا آنچه را مرحوم طبرسی در مجمع البیان آورده است، ذکر می کنیم : جریان چنین بود که زنی بنام ((ساره )) که وابسته به یکی از قبائل مکه بود از مکه به مدینه

@@تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 9@@@

خدمت رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) آمد، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به او فرمود : آیا مسلمان شده ای و به اینجا آمده ای ؟ عرض کرد نه، فرمود : به عنوان مهاجرت آمده ای ؟ گفت : نه .

فرمود : پس چرا آمدی ؟ عرض کرد : شما اصل و عشیره ما بودید، و سرپرستان من همه رفتند، و من شدیدا، محتاج شدم نزد شما آمده ام تا عطائی به من کنید و لباس و مرکبی ببخشید .

فرمود : پس جوانان مکه چه شدند ؟ (اشاره به اینکه آن زن خواننده بود و برای جوانان خوانندگی می کرد) .

گفت : بعد از واقعه بدر، هیچکس از من تقاضای خوانندگی نکرد، (و این نشان می دهد ضربه جنگ بدر تا چه حد در مشرکان مکه سنگین بود) .

حضرت (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به فرزندان عبدالمطلب، دستور داد، لباس و مرکب و خرج راهی به او دادند، و این در حالی بود که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) آماده فتح مکه می شد .

در این موقع ((حاطب بن ابی بلتعه )) (یکی از مسلمانان معروف که در جنگ بدر و بیعت رضوان شرکت کرده بود) نزد ((ساره )) آمد و نامه ای نوشت و گفت : آنرا به اهل مکه بده و ده دینار و بقولی ده درهم نیز به او داد، و پارچه بردی نیز به او بخشید .

((حاطب )) در نامه به اهل مکه چنین نوشته بود رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) قصد دارد به سوی شما آید، آماده دفاع از خویش ‍ باشید !

((ساره )) نامه را برداشت و از مدینه به سوی مکه حرکت کرد .

جبرئیل این ماجرا را به اطلاع پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) رسانید، رسول خدا، علی (علیه السلام ) و عمار و عمر و زبیر و طلحه و مقداد و ابومرثد را دستور داد که سوار بر مرکب شوند و به سوی مکه حرکت کنند و فرمود در یکی از منزلگاههای وسط راه به زنی می رسید که حامل نامه ای از ((حاطب )) به مشرکین مکه است، نامه

@@تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 10@@@

را از او بگیرید .

آنها حرکت کردند و در همان مکان که رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرموده بود به او رسیدند، او سوگند یاد کرد که هیچ نامه ای نزد او نیست، اثاث سفر او را تفتیش کردند و چیزی نیافتند، همگی تصمیم بر بازگشت گرفتند، ولی علی (علیه السلام ) فرمود : نه پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به ما دروغ گفته، و نه ما دروغ می گوئیم، شمشیر را کشید و فرمود نامه را بیرون بیاور، و الا به خدا سوگند گردنت را می زنم ! ((ساره )) هنگامی که مساءله را جدی یافت نامه را که در میان گیسوانش پنهان کرده بود بیرون آورد، آنها نامه را خدمت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) آوردند .

حضرت (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به سراغ ((حاطب )) فرستاد، فرمود این نامه را می شناسی ؟ ! عرض کرد : بلی، فرمود : چه چیز موجب شد به این کار اقدام کنی ؟ !

عرض کرد ای رسول خدا ! به خدا سوگند از آن روز که اسلام را پذیرفته ام لحظه ای کافر نشده ام، و هرگز به تو خیانت ننموده ام، و هیچگاه دعوت مشرکان را از آن زمان که از آنها جدا شدم اجابت نکردم، ولی مساءله این است که تمام مهاجران کسانی را در مکه دارند که از خانواده آنها در برابر مشرکان حمایت می کند، ولی من در میان آنها غریبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند، خواستم از این طریق حقی به گردن آنها داشته باشم تا مزاحم خانواده من نشوند، در حالی که می دانستم خداوند سرانجام آنها را گرفتار شکست می کند، و نامه من برای آنها سودی ندارد .

پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) عذرش را پذیرفت، ولی عمر برخاست و گفت : ای رسول خدا ! اجازه بده گردن این منافق را بزنم !

پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود : از جنگجویان بدر است، و خداوند نظر لطف خاصی به آنها دارد (اینجا بود که آیات فوق نازل شد و درسهای مهمی در زمینه

@@تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 11@@@

ترک هرگونه دوستی نسبت به مشرکان و دشمنان خدا به مسلمانان داد) . ** مجمع البیان جلد 9 صفحه 269 ( با کمی تلخیص ) این شان نزول را بخاری در صحیح خود ( جلد 6 صفحه185 و 186 ) و فخر رازی در تفسیر خود و همچنین در تفسیر روح المعانی و روح البیان و فی ظلال و قرطبی و مراغی و غیر اینها با تفاوتهایی نقل کرده اند . ***

تفسیر :