تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد21
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

آیه 29 - 32

آیه و ترجمه

وَ إِذْ صرَفْنَا إِلَیْک نَفَراً مِّنَ الْجِنِّ یَستَمِعُونَ الْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضیَ وَلَّوْا إِلی قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ(29)

قَالُوا یَقَوْمَنَا إِنَّا سمِعْنَا کتَباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسی مُصدِّقاً لِّمَا بَینَ یَدَیْهِ یهْدِی إِلی الْحَقِّ وَ إِلی طرِیقٍ مُّستَقِیمٍ(30)

یَقَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَ ءَامِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکم مِّن ذُنُوبِکمْ وَ یجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ(31)

وَ مَن لا یجِب دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْس ‍ بِمُعْجِزٍ فی الاَرْضِ وَ لَیْس لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءُ أُولَئک فی ضلَلٍ مُّبِینٍ(32)

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 365@@@

ترجمه :

29 - به یاد آور هنگامی که گروهی از جن را به سوی تو متوجه ساختیم که قرآن را استماع کنند، وقتی حضور یافتند به یکدیگر گفتند خاموش باشید و بشنوید، و هنگامی که پایان گرفت به سوی قوم خود بازگشتند و آنها را انذار کردند.

30 - گفتند: ای قوم ! ما کتابی را استماع کردیم که بعد از موسی نازل شده، هماهنگ با نشانه های کتب قبل از آن، که به سوی حق هدایت می کند و به سوی راه راست .

31 - ای قوم ما! دعوت کننده الهی را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذاب الیم پناه دهد.

32 - و هر کس به دعوت کننده الهی پاسخ نگوید هرگز نمی تواند از چنگال عذاب الهی در زمین فرار کند، و غیر از خدا یار و یاوری برای او نیست، و چنین کسان در گمراهی آشکارند.

شان نزول :

در شاءن نزول این آیات روایات مختلفی آمده است، از جمله اینکه :

رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) از مکه به سوی بازار عکاظ در طائف آمد، و ((زید بن حارثه )) با او بود، به این منظور که مردم را به سوی اسلام دعوت کند، اما احدی به دعوت او پاسخ نگفت، ناچار به سوی مکه بازگشت تا به محلی رسید که آنجا را وادی جن می نامیدند، در دل شب به تلاوت قرآن پرداخت، جمعی از طائفه جن از آنجا می گذشتند هنگامی که قرائت قرآن پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) را شنیدند گوش ‍ فرا دادند، و به یکدیگر گفتند: ساکت باشید، هنگامی که تلاوت حضرت پایان یافت آنها ایمان آوردند، و به عنوان مبلغانی به سوی قوم خود آمدند، و آنان را به سوی اسلام دعوت کردند، گروهی از آنها ایمان آوردند و با هم به محضر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) رسیدند، و پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) تعلیمات اسلام را به آنها یاد داد، اینجا بود که آیات فوق و آیات سوره جن نازل گردید.**تفسیر (علی بن ابراهیم) مطابق نقل (نورالثقلین) جلد 5 صفحه 19 (با کمی تلخیص)***

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 366@@@

بعضی دیگر شاءن نزولی از ابن عباس نقل کرده اند که با شاءن نزول سابق شباهت دارد، با این تفاوت که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) مشغول نماز صبح بود، و در آن تلاوت قرآن می کرد، گروهی از جن که در حال تحقیق و جستجو بودند، و قطع اخبار آسمان آنان را به وحشت افکنده بود، صدای تلاوت قرآن پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) را شنیدند و گفتند: علت قطع اخبار آسمان از ما همین است، اینجا بود که سوی قوم خود بازگشتند و آنها را به اسلام دعوت کردند.**این حدیث را که ما به طور خلاصه آوردیم در صحیح (بخاری) و (مسلم) و مسند (احمد) مشروحا آمده است (مطابق نقل (فی ظلال) جلد 7 صفحه 429)***

مرحوم ((طبرسی )) در ((مجمع البیان )) شاءن نزول سومی در اینجا آورده که مساءله را با داستان سفر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به طائف مربوط می سازد و خلاصه آن چنین است :

((بعد از وفات ابوطالب کار بر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) سخت شد به سوی طائف رفت شاید یارانی پیدا کند، اشراف طائف شدیدا از در تکذیب درآمدند، و آنقدر از پشت سر به پیامبر سنگ زدند که خون از پاهای مبارکش جاری شد، خسته و ناراحت به کنار باغی آمد، و در سایه درخت نخلی نشست، در حالی که خون از پاهای مبارکش می ریخت .

باغ متعلق به ((عتبة بن ربیعه )) و ((شیبة بن ربیعة )) دو نفر از ثروتمندان قریش بود، پیامبر از مشاهده آنها ناراحت شد، چون دشمنی آنها را از قبل می دانست .

آن دو غلامشان ((عداس )) را که مردی مسیحی بود با طبقی از انگور خدمت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرستادند پیغمبر به ((عداس )) فرمود: از کجائی ؟ گفت : از نینوا! فرمود: از شهر بنده صالح خدا ((یونس ))؟ ((عداس )) گفت : شما از کجا یونس را می شناسید فرمود: من رسول خدایم، خداوند به من خبر داده، ((عداس )) به حقانیت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) پی برد، برای خدا سجده کرد و پای پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) را بوسه داد.

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 367@@@

هنگامی که برگشت ((عتبه )) و ((شیبه )) او را سرزنش ‍ کردند که چرا این کار را کردی ؟! گفت : این مرد صالحی است که مرا از اسرار ناشناخته مردم این سامان در مورد پیامبرمان یونس ‍ خبر داد، آنها خندیدند و گفتند: مبادا ترا از آئین نصرانیت فریب دهد که او مرد فریبکاری است !

پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به سوی مکه بازگشت (در حالی که محصول این سفر تنها یک مرد مؤمن بود) تا به نزدیکی نخلی در دل شب رسید مشغول نماز شد گروهی از جن از اهل ((نصیبین )) یا ((یمن )) از آنجا می گذشتند، صدای تلاوت قرآن او را در نماز صبح شنیدند و گوش فرا دادند و ایمان آوردند.**(مجمع البیان) جلد 9 صفحه 92-این داستان را (ابن هشام) نیز در تاریخ خود (السیرة النبویة) با کمی تفاوت آورده است(جلد 2 صفحه 62 و 63)***

تفسیر: