تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد21
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

عقاید دهریین

در این آیات بحث دیگری پیرامون منکران توحید است، منتها در اینجا تنها از گروه خاصی از آنها یعنی ((دهریین )) نام می برد که مطلقا وجود صانع حکیم را در عالم هستی انکار می کردند، در حالی که اکثر مشرکان ظاهرا به خدا ایمان داشتند و بتها را شفیعان درگاه او می دانستند، می فرماید: ((آنها گفتند

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 270@@@

همین زندگی ما در دنیا در کار نیست، گروهی از ما می میرند و گروهی زنده می شوند)) و جای آنها را می گیرند، و نسل بشر همچنین تداوم می یابد (و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا).

((و چیزی جز دهر و گذشت روزگار ما را هلاک نمی کند)) (و ما یهلکنا الا الدهر).

و به این ترتیب هم ((معاد)) را انکار می کردند و هم ((مبداء)) را، جمله نخست ناظر به انکار معاد است و جمله بعد ناظر به انکار مبداء.

قابل توجه اینکه شبیه این تعبیر در دو آیه دیگر قرآن نیز آمده است، در سوره انعام آیه 29 می خوانیم : و قالوا ان هی الا حیاتنا الدنیا و ما نحن بمبعوثین و در سوره مؤمنون آیه 37 آمده : ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین، ولی در هر دو مورد تکیه بر انکار معاد است تنها در آیه مورد بحث هم معاد انکار شده و هم مبداء.

روشن است اینکه آنها روی معاد بیشتر تکیه می کردند به خاطر وحشتی بود که از آن داشتند، و تاءثیری که ممکن بود در تغییر مسیر زندگی هوس آلود آنها داشته باشد.

مفسران برای جمله ((نموت و نحیا)) (می میریم و زنده می شویم ) چند تفسیر ذکر کرده اند: نخست همان که در بالا گفتیم : بزرگسالان می روند، و نوزادان قدم به عرصه حیات می گذارند و جای آنها را می گیرند.

دیگر اینکه : جمله از قبیل تاخیر و تقدیم است، و در معنی چنین است ما زنده می شویم و سپس می میریم و جز این حیات و مرگ چیز دیگری در کار نیست !

سوم اینکه : بعضی می میرند و بعضی زنده می مانند (هر چند سرانجام همه خواهند مرد).

چهارم اینکه : ما در آغاز مرده و بیجان بودیم، سپس لباس حیات برم

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 271@@@

پوشیده شد اما از همه مناسبتر همان تفسیر اول است .

به هر حال این اعتقاد که فاعل حوادث این عالم دهر و روزگار است، و یا به تعبیر جمعی دیگر گردش افلاک و اوضاع کواکب می باشد عقیده جمعی از مادیین در اعصار گذشته بود که سلسله حوادث را منتهی به افلاک می کردند، و معتقد بودند هر چه در جهان ما رخ می دهد به سبب آنهاست**بعضی احتمال پنجمی در تفسیر این جمله داده اند و آن اینکه اشاره به عقیده تناسخ است که جمعی از بت پرستان آن را قبول داشتند و می گفتند ما پیوسته می میریم سپس در کالبدهای دیگر در همین جهان زنده می شویم ولی این تفسیر با جمله و ما یهلکنا الا الدهر که تنها سخن از هلاکت می گوید سازگار نیست(دقت کنید)*** حتی گروهی از فلاسفه دهری و مانند آنها معتقد به ثبوت عقل برای افلاک بودند، و تدبیر این جهان را به دست آنها می دانستند.

این اعتقادات خرافی با گذشت زمان تدریجا از میان رفت، مخصوصا با پیشرفت علم هیئت ثابت شد چیزی بنام افلاک (کرات تو بر توی پوست پیازی بلورین ) اصلا وجود خارجی ندارد، و ستارگان عالم بالا نیز کم و بیش ساختمانی مانند کره زمین دارند، منتها بعضی خاموشند و کسب نور از کرات دیگر می کنند، و بعضی در حال اشتعال و نور افشانی هستند.

دهریین گاه در حوادث تلخ و ناگوار به دهر بدگوئی می کردند و آن را سب و دشنام می دادند و عجب اینکه بقایای آن نیز در ادبیات امروز دیده می شود که بعضی از شاعران خداپرست به ((دهر غدار)) و ((چرخ کج مدار)) بد می گویند و بر روزگار نفرین می فرستند که چرا چنین و چنان کرده است .

در شعر معروف آمده است :

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد

تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس !

دیگری می گوید:

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 272@@@

روزگار است اینکه گه عزت دهد گه خار دارد

چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد!

در مورد دهر نیز گفته اند:

دهر چون نیرنگ سازد چرخ چون دستان کند

مغز را آشفته سازد عقل را حیران کند!

ولی در احادیث اسلامی از پیغمبر گرامی اسلام نقل شده : لا تسبوا الدهر فان الله هو الدهر: ((روزگار را دشنام ندهید چرا که خداوند روزگار است )).**تفسیر (مجمع البیان) جلد 9 صفحه 78***

اشاره به اینکه روزگار لفظی بیش نیست، کسی که مدبر این جهان و گرداننده این عالم است خدا است، اگر به مدبر و گرداننده این جهان بدگوئی کنید بدون توجه به خداوند قادر متعال بدگوئی کرده اید!

شاهد گویای این سخن حدیث دیگری است که به عنوان حدیث قدسی نقل شده است خداوند می فرماید: یؤذینی ابن آدم یسب الدهر، و انا الدهر! بیدی الامر، اقلب اللیل و النهار!: ((این سخن فرزندان آدم مرا آزار می دهد که به دهر دشنام می گویند، در حالی که دهر منم ! همه چیز به دست من است و شب و روز را من دگرگون می سازم )).**تفسیر (قرطبی) جلد 9 صفحه 5991***

ولی در بعضی از تعبیرات دهر به معنی ((ابناء روزگار)) و ((مردم زمانه )) به کار رفته که بزرگان از بی وفائی آنها شکوه کرده اند، شبیه شعر معروفی که از امام حسین (علیه السلام ) در شب عاشورا نقل شده که فرمود:

یا دهر اف لک من خلیل

کم لک بالاشراق و الاصیل

من صاحب و طالب قتیل

و الدهر لا یقنع بالبدیل

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 273@@@

ای روزگار اف بر تو باد که دوست خوبی نبودی

چه اندازه صبحگاهان و شامگاهان

از دوستان و طالبان ما را به قتل رساندی

و روزگار هرگز قانع به گرفتن بدل و عوضی نمی شود

و به این ترتیب برای دهر دو معنی وجود دارد: دهر به معنی ((افلاک و روزگار)) که مورد توجه دهریین بوده و آنرا حاکم بر نظام هستی و زندگی انسانها می پنداشتند، و دهر به معنی ((مردم عصر و زمان و ابناء روزگار)).

مسلما دهر به معنی اول پنداری بیش نیست، و اگر باشد اشتباه در تعبیر است که بجای نام خداوند متعال که حاکمیت بر تمام عالم وجود دارد نام دهر را می برند، ولی دهر به معنی دوم چیزی است که بسیاری از پیشوایان و بزرگان آن را مذمت کرده اند، چرا که مردم عصر خود را فریبکار، بی وفا، و متلون می دانستند.

به هر حال قرآن مجید در پاسخ این بیهوده گویان جمله کوتاه و پرمحتوائی بیان کرده که در مورد دیگری از قرآن نیز به چشم می خورد، می فرماید: ((آنها به این سخن که می گویند معادی نیست و مبداء جهان نیز دهر است یقین ندارند، بلکه تنها گمان بی پایه ای دارند)) (و ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون ).

شبیه این معنی در آیه 28 سوره نجم در مورد کسانی که فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند آمده است : و ما لهم به من علم ان یتبعون الا الظن و ان الظن لا یغنی من الحق شیئا: ((آنها به این سخن یقین ندارند آنها تنها از گمان بی اساس خود پیروی می کنند، و گمان به هیچوجه بی نیاز از حق نمی کند)).

همین معنی در مورد نسبت قتل به حضرت مسیح (نساء - 157) و اعتقاد مشرکان عرب درباره بتها (یونس - 66) نیز آمده است .

و این سهل ترین دلیلی است که در مقابل اینگونه افراد ذکر می شود که شما هیچ شاهد و گواه منطقی برای اثبات مدعای خویشتن ندارید تنها بر گمان

@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 274@@@

و تخمین پندارها تکیه می کنید.

در آیه بعد به یکی از بهانه جوئیهای بی اساس این گروه در مورد معاد اشاره کرده، می گوید: هنگامی که آیات بینات و آشکار ما بر آنها خوانده می شود تنها دلیلی که در برابر آن دارند این است که می گویند: اگر راست می گوئید پدران ما را زنده کنید و بیاورید تا بر صدق گفتار شما گواهی دهند (و اذا تتلی علیهم آیاتنا بینات ما کان حجتهم الا ان قالوا ائتوا بایاتنا ان کنتم صادقین ).**(حجتهم) در آیه فوق خبر (کان) وان قالوا...اسم آن است***

آنها مدعی بودند اگر زنده شدن مردگان حق است به عنوان نمونه نیاکان ما را زنده کنید تا ببینیم و باور کنیم، و از آنها سؤال کنیم که بعد از مرگ چه خبر است ؟ آیا گفته شما را تصدیق می کنند؟!

آری این تنها دلیل آنها بود، دلیلی سست و واهی، چرا که خداوند قدرت خویش را بر احیای مردگان از طرق مختلف به انسانها نشان داده است : پیدایش نخستین انسان از خاک، تحولهای عجیب نطفه در رحم، آفرینش آسمان و زمین پهناور، زنده شدن زمینهای مرده بعد از نزول باران که در آیات قرآن به عنوان اسناد زنده ای بر امکان رستاخیز آمده، بهترین دلیل بر این معنی است، چه نیازی به مطلب دیگری در این زمینه است ؟

از این گذشته، آنها عملا نشان داده بودند که جز بهانه جوئی هدفی ندارند و به فرض که چنین صحنه ای مقابل چشمشان انجام می گرفت بلافاصله می گفتند این سحر است، همانگونه که در موارد مشابه آن گفتند.

تعبیر به ((حجت )) (دلیل ) در مورد این گفتار بی اساس آنها در حقیقت کنایه از این است که آنها دلیلی جز بیدلیلی ندارند.



@@تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 275@@@