تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد20
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

اهل ایمان تسلیم ظلم نمی شوند!

این آیات ادامه بحثی است که در آیات گذشته درباره پاداش الهی نسبت به مؤمنان متوکل آمده بود.

به این ترتیب که بعد از وصف ایمان و توکل که هر دو جنبه قلبی دارد به هفت قسمت از ((برنامه های عملی آنها )) چه در جنبه نفی، چه در جنبه اثبات، چه از نظر فردی، و چه اجتماعی، چه مادی و چه معنوی، اشاره می کند، برنامه ای که بیانگر ارکان یک جامعه سالم با حکومت صالح و قدرتمند است.

جالب اینکه این آیات ظاهرا در مکه نازل شده است، در آن روزی که هنوز جامعه اسلامی شکل نگرفته بود، و حکومت اسلامی وجود نداشت ولی این آیات نشان می دهد که از همان روز، بینش صحیح اسلامی در این زمینه ها توسط این آیات به مسلمانان داده می شد، چرا که آنها در دوران مکه تحت آموزش پیگیر و مستمر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به منظور آمادگی برای ساختن جامعه آینده اسلامی قرار داشتند.

نخستین وصف را از پاکسازی شروع می کند، می فرماید: ((پاداش ‍ الهی و آنچه نزد خدا است برای کسانی بهتر و پایدارتر است که از گناهان بزرگ و اعمال زشت و ننگین اجتناب می ورزند )) (و الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش ).**(الذین یجتنبون) به اعتقاد غالب مفسرین عطف بر (للذین آمنوا) در آیه قبل می باشد، هر چند بعضی احتمال داده اند مبتدائی است که خبر آن محذوف شده (و در تقدیر چنین است و الذین یجتنبون... لهم مثل ذلک من الثواب) ولی معنی اول مناسبتر به نظر می رسد.***

((کبائر )) جمع ((کبیره )) به معنی گناهان بزرگ است، اما اینکه معیار

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 459@@@

کبیره بودن چیست؟ بعضی آن را به گناهانی تفسیر کرده اند که در متن قرآن وعده عذاب الهی نسبت به آن داده شده، و گاه به گناهانی که موجب حد شرعی است.

بعضی نیز احتمال داده اند که اشاره به بدعتها و ایجاد شبهات اعتقادی در اذهان مردم بوده باشد.

ولی چنانکه قبلا هم گفته ایم اگر به معنی لغوی کبیره باز گردیم ((کبیره )) هر گناهی است که از نظر اسلام بزرگ و پر اهمیت است، یکی از نشانه های اهمیت آن این است که در قرآن مجید در مورد آن وعده عذاب آمده و به همین جهت در روایات اهل بیت (علیه السلام ) نیز کبائر به این صورت تفسیر شده: التی اوجب الله عز و جل علیه النار: ((گناهان کبیره گناهانی است که خداوند مجازات آتش برای آن مقرر داشته است )).**نور الثقلین جلد اول صفحه 473.***

روی این حساب اگر اهمیت و عظمت گناهی از طرق دیگر نیز کشف شود، عنوان گناه کبیره به خود می گیرد.

((فواحش )) جمع ((فاحشه )) به معنی اعمال بسیار زشت و ناپسند است، ذکر این تعبیر بعد از ((کبائر )) به اصطلاح از قبیل ذکر خاص بعد از عام می باشد، و در حقیقت بعد از بیان اجتناب مؤمنان راستین از همه گناهان کبیره، روی گناهان زشت و ننگین تکیه بیشتری شده است تا اهمیت آن را آشکار سازد.

به این ترتیب نخستین نشانه های ایمان و توکل پرهیز و اجتناب از گناهان کبیره است، چگونه ممکن است انسان دعوی ایمان و توکل بر خدا کند در حالی که آلوده انواع گناهان است و قلب او لانه ای از لانه های شیطان؟!

در توصیف دوم که آن نیز جنبه پاکسازی دارد درباره تسلط بر نفس به هنگام خشم و غضب که بحرانیترین حال انسان است سخن می گوید، و می فرماید:

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 460@@@

((آنها کسانی هستند که به هنگام غضب عفو می کنند )) (و اذا ما غضبوا هم یغفرون ).

نه تنها در موقع غضب زمام اختیار از کفشان ربوده نمی شود، و دست به اعمال زشت و جنایات نمی زنند، بلکه با آب عفو و غفران قلب خود و دیگران را از کینه ها شستشو می دهند.

و این صفتی است که جز در پرتو ایمان راستین و توکل بر حق پیدا نمی شود.

جالب اینکه: نمی گوید آنها غضب نمی کنند، چرا که این جزء طبیعت انسان است و در بعضی موارد، یعنی در آنجا که برای خدا، و در راه احقاق حق مظلومان باشد، ضرورت دارد، بلکه می گوید آنها به هنگام غضب آلوده گناه نمی شوند، سهل است به سراغ عفو و غفران می روند، و باید هم چنین باشد، چگونه انسان می تواند در انتظار عفو الهی به سر برد در حالی که خود کینه توز و انتقامجو است، و به هنگام غضب هیچ قانونی را به رسمیت نمی شناسد!

و اگر می بینیم در اینجا مخصوصا روی مسأله ((غضب )) تکیه شده به خاطر آن است که این حالت آتش سوزانی است که در درون جان انسان شعله ور می شود، و بسیارند کسانی که قادر بر مهار کردن نفس در آن حالت نیستند، ولی مؤمنان راستین هرگز تسلیم خشم و غضب نمی شوند.

در حدیثی از امام باقر (علیه السلام ) می خوانیم: من ملک نفسه اذا رغب، و اذا رهب، و اذا غضب، حرم الله جسده علی النار: کسی که به هنگام شوق و علاقه، و به هنگام ترس و وحشت، و هنگام خشم و غضب مالک نفس خویشتن باشد خداوند بدن او را بر آتش دوزخ حرام می کند.**تفسیر علی بن ابراهیم مطابق نقل نور الثقلین جلد 4 صفحه 583.***

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 461@@@

آیه بعد به سومین تا ششمین اوصاف آنها اشاره کرده، می فرماید:

((آنها که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده، و فرمانهای او را از جان و دل پذیرفته اند )) (و الذین استجابوا لربهم ).

((و نماز را برپا داشته اند )) (و اقاموا الصلاة ).

((و کار آنها به طریق شوری و مشورت در میان آنها صورت می گیرد )) (و امرهم شوری بینهم ).**(شوری) هرگاه مصدر و به معنی مشاورت بوده باشد باید در آیه فوق کلمه (ذو) در تقدیر گرفته شود (امرهم ذو شوری بینهم) آنگونه که بعضی از مفسران گفته اند، و یا حمل بر مبالغه و تأکید شود، زیرا ذکر (مصدر) بجای (وصف) معمولا همین معنی را می رساند، ولی اگر شوری به معنی کاری که در آن مشورت می شود بوده باشد آنچنانکه راغب در مفردات گفته (الامر الذی یتشاورفیه) دیگر نیازی به تقدیر نیست (دقت کنید).***

((و از آنچه به آنها روزی داده ایم، در راه خداوند انفاق می کنند(و مما رزقناهم ینفقون ).

در آیه گذشته سخن از پاکسازی وجودشان از گناهان و غلبه بر خشم و غضب بود، اما در آیه مورد بحث سخن از بازسازی وجودشان در جنبه های مختلف است که از همه مهمتر اجابت دعوت پروردگار و تسلیم در برابر فرمان او است مطلبی که همه نیکیها و خوبیها و اطاعت اوامر الهی در آن جمع است، آنها با تمام وجود در برابر فرمانش ‍ تسلیمند، و در مقابل اراده او از خود اراده ای ندارند، و باید چنین باشد چرا که بعد از پاکسازی قلب و جان از آثار گناه که موانع راه حقند تسلیم و اجابت قطعی است.

ولی از آنجا که در میان اوامر الهی مسائل بسیار مهمی وجود دارد که بالخصوص باید انگشت روی آن گذاشت چند موضوع مهم را به دنبال آن یادآور می شود که مهمترین آنها ((نماز )) است، نمازی که ستون دین، پیوند خلق و خالق،

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 462@@@

مربی نفوس، معراج مؤمن و نهی کننده از فحشاء و منکر است.

بعد از آن مهمترین مسأله اجتماعی همان اصل شوری است که بدون آن همه کارها ناقص است، یک انسان هر قدر از نظر فکری نیرومند باشد نسبت به مسائل مختلف تنها از یک یا چند بعد می نگرد، و لذا ابعاد دیگر بر او مجهول می ماند، اما هنگامی که مسائل در شوری مطرح گردد و عقلها و تجارب و دیدگاههای مختلف به کمک هم بشتابند مسائل کاملا پخته و کم عیب و نقص می گردد، و از لغزش دورتر است.

لذا در حدیث پر معنائی از پیغمبر گرامی اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) می خوانیم: انه ما من رجل یشاور احدا الا هدی الی الرشد: ((احدی در کارهای خود مشورت نمی کند مگر اینکه به راه راست و مطلوب هدایت می شود )).

قابل توجه اینکه: تعبیر در اینجا به صورتی است که آن را یک برنامه مستمر مؤمنان می شمرد، نه تنها در یک کار زودگذر و موقت، می گوید همه کارهای آنها در میانشان به صورت شوری است، و جالب اینکه خود پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) با اینکه عقل کل بود و با مبداء وحی ارتباط داشت در مسائل مختلف اجتماعی و اجرائی، در جنگ و صلح و امور مهم دیگر، به مشورت با یاران می نشست، و حتی گاه نظر آنها را ترجیح می داد با اینکه مشکلاتی از این ناحیه حاصل می شد، تا الگو و اسوه ای برای مردم باشد، چرا که برکات مشورت از زیانهای احتمالی آن به مراتب بیشتر است.

درباره اهمیت ((مشورت )) و ((شرائط شوری )) و ((اوصاف کسانی که باید مورد مشورت قرار گیرند )) و ((وظیفه مشاور )) بحثهای مشروحی در ذیل آیه 159 سوره آل عمران داشتیم (جلد 3 صفحه 142 به بعد ) که نیازی به تکرار آن نمی بینیم، اما چند موضوع را باید در اینجا اضافه کنیم:

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 463@@@

الف: شوری منحصرا در مورد کارهای اجرائی و شناسائی موضوعات است نه درباره احکام که تنها باید از مبداء وحی و از کتاب و سنت گرفته شود تعبیر به ((امرهم )) (کارهایشان ) نیز ناظر به همین معنی است چرا که احکام کار مردم نیست کار خدا است.

بنابراین اگر بعضی از مفسران مانند ((آلوسی )) دامنه آن را توسعه داده اند و احکام را در آنجا که نص خاصی در آن وارد نشده مشمول آن شمرده اند بی اساس است به خصوص اینکه ما معتقدیم هیچ امری در اسلام نیست مگر اینکه نص عام یا خاصی در مورد آن صادر شده است، و گرنه الیوم اکملت لکم دینکم (مائده - 3 ) صحیح نبود (شرح این معنی را باید در کتب اصول فقه در مورد بطلان اجتهاد به معنی قانونگذاری در اسلام مطالعه کرد ).

ب: بعضی از مفسران گفته اند که شان نزول جمله ((امرهم شوری بینهم )) در مورد انصار است، و این یا به خاطر آن است که آنها حتی قبل از اسلام کارهایشان بر اساس شوری بود، و یا اشاره به آن گروهی از انصار است که قبل از هجرت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) ایمان آوردند، و در ((عقبه )) با او بیعت کردند، و از حضرتش دعوت به مدینه نمودند (چون این سوره مکی است و آیات فوق نیز ظاهرا در مکه نازل شده ).

ولی به هر حال آیه مخصوص شان نزولش نیست و یک برنامه عمومی و همگانی را بیان می کند.

این سخن را با حدیثی از امیر مؤمنان علی (علیه السلام ) پایان می دهیم، آنجا که فرمود: لا ظهیر کالمشاورة و الاستشارة عین الهدایة: ((هیچ پشتیبان و تکیه گاهی همچون مشورت نیست و مشورت عین هدایت است )).**وسائل الشیعه جلد 8 صفحه 425 (باب 21 از ابواب احکام العشرة).***

این نکته نیز قابل توجه است که آخرین توصیفی که در این آیه مطرح شده

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 464@@@

تنها انفاق در مسائل مالی را بیان نمی کند بلکه انفاق از تمام آنچه خداوند روزی داده است از مال از علم از عقل و هوش و تجربه از نفوذ اجتماعی و خلاصه از همه چیز.

در توصیف دیگر که هفتمین توصیف مؤمنان راستین است می فرماید: ((و کسانی که هر گاه ستمی به آنان رسد تسلیم ظلم نمی شوند و از دیگران یاری می طلبند )) (و الذین اذا اصابهم البغی هم ینتصرون ).

ناگفته پیداست که در برابر وظیفه انتصار در مقابل ستم، دیگران نیز وظیفه یاری کردن دارند، چرا که یاری طلبیدن بدون یاری کردن لغو و بیهوده است، در حقیقت هم مظلوم موظف به مقاومت در برابر ظالم و فریاد بر آوردن است، و هم مؤمنان دیگر موظف به پاسخگوئی او هستند، همانگونه که در آیه 72 سوره انفال می خوانیم: و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر: ((هر گاه آنها از شما برای حفظ دین خود یاری بطلبند بر شما است که آنها را یاری کنید )).

این برنامه مثبت و سازنده به ظالمان هشدار می دهد که اگر دست به ستم بیالایند مؤمنان ساکت نمی نشینند، و در برابر آنها بپا می خیزند، و هم به مظلومان اعتماد می بخشد که اگر استغاثه کنند دیگران بیاری آنها می شتابند.

((ینتصرون )) از ماده ((انتصار )) به معنی یاری طلبیدن است، ولی بعضی آن را به معنی ((تناصر )) (به یاری یکدیگر شتافتن ) تفسیر کرده اند، ولی نتیجه هر دو با توجه به توضیحی که دادیم یکی است.

به هر حال وظیفه هر مظلومی این است که اگر به تنهائی قادر بر دفع ظلم و ستم نیست سکوت نکند، و با استفاده از نیروی دیگران به مقابله با ظلم قیام نماید، و وظیفه همه مسلمانان است که به ندای او پاسخ مثبت دهند.

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 465@@@

ولی از آنجا که یاری کردن یکدیگر نباید از مسیر عدالت خارج شود، و به انتقامجوئی، و کینه توزی، و تجاوز از حد منتهی گردد، در آیه بعد فورا آن را مشروط ساخته، می افزاید: توجه داشته باشید ((کیفر بدی مجازاتی همانند آن است )) (و جزاء سیئة سیئة مثلها ).

مبادا به خاطر اینکه بعضی از دوستان شما مورد ستم واقع شده اند از حد بگذرانید، و خود مبدل به افراد ظالمی شوید، به خصوص اینکه در جوامعی همچون جامعه عرب در آغاز اسلام احتمال تجاوز از حد به هنگام پاسخ گفتن به ظلم احتمال قابل توجهی بوده، و می بایست حساب یاری مظلوم از انتقامجوئی جدا شود.

البته کار ظالم باید ((سیئه )) و بدی نامیده شود، اما کیفر او مسلما ((سیئه )) نیست، و اگر در آیه از آن تعبیر به ((سیئه )) شده، در واقع به خاطر قرینه مقابله است، یا اینکه از دیدگاه ظالم که مجازات می شود ((سیئه )) می باشد، این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر از آن به سیئه به خاطر این است که مجازات آزار و ایذاء است و آزار و ایذاء ذاتا بد است، هر چند به هنگام قصاص و کیفر ظالم کار خوبی محسوب می شود.

این شبیه تعبیری است که در آیه 194 سوره بقره آمده است: فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم و اتقوا الله: هر کس به شما تعدی کند به مانند آن بر او تعدی کنید، و از خدا بپرهیزید (و زیاده روی نکنید ).

ولی به هر حال این تعبیر می تواند مقدمه ای باشد برای دستور عفو که در جمله بعد آمده، گوئی می فرماید: مجازات هر چه باشد یکنوع آزار است،و اگر طرف پشیمان شده باشد شایسته عفو است.

در این گونه موارد عفو کنید چرا که ((هر کس عفو و اصلاح کند اجر و

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 466@@@

پاداش او بر خداست )) (فمن عفی و اصلح فاجره علی الله ).

درست است که حقی از او ضایع شده، و در مقابل ظاهرا چیزی نگرفته، اما به خاطر گذشتی که از خود نشان داده، گذشتی که مایه انسجام جامعه و کم شدن کینه ها و افزایش محبت و موقوف شدن انتقامجوئی و آرامش ‍ اجتماعی است، خداوند بر عهده گرفته که پاداش او را از فضل بی پایانش مرحمت کند، و چه تعبیر جالبی است تعبیر ((علی الله )): گوئی خداوند خود را مدیون چنین کسی می داند و می گوید اجرش بر عهده من است!

و در پایان آیه می فرماید: ((خداوند قطعا ظالمان را دوست ندارد )) (انه لا یحب الظالمین ).

این جمله ممکن است اشاره به چند نکته باشد:

نخست اینکه دستور عفو به خاطر این است که در صورت قصاص و کیفر گاه انسان نمی تواند خود را دقیقا کنترل کند، و از حد می گذراند، و در صف ظالمان قرار می گیرد.

دیگر اینکه اگر دستور عفو داده شده نه به معنی دفاع از ظالمان است، چرا که خداوند ظالمان را هرگز دوست نمی دارد، بلکه هدف هدایت گمراهان و استحکام پیوندهای اجتماعی است.

سوم اینکه کسانی شایسته عفوند که از مرکب ظلم پیاده شوند، و از گذشته خود نادم گردند، و در مقام اصلاح خویش بر آیند، نه ظالمانی که عفو، آنها را جسورتر و جری تر می کند.

و به تعبیر روشنتر عفو و مجازات هر کدام جای ویژه ای دارد، عفو در جائی است که انسان قدرت بر انتقام دارد، و اگر می بخشد از موضع ضعف نیست، این عفو سازنده است، هم برای مظلوم پیروز چرا که به او تسلط بر نفس و صفای دل می بخشد، و هم برای ظالم مغلوب که او را به اصلاح خویش وا می دارد.

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 467@@@

و کیفر و انتقام و مقابله به مثل در جائی است که هنوز ظالم از مرکب شیطان پیاده نشده، و مظلوم پایه های قدرت خود را محکم نکرده، و عفو از موضع ضعف است، اینجاست که باید اقدام به مجازات کند.

در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است: اذا کان یوم القیامة نادی مناد من کان اجره علی الله فلیدخل الجنة، فیقال من ذا الذی اجره علی الله؟ فیقال: العافون عن الناس، فیدخلون الجنة بغیر حساب! ((هنگامی که روز قیامت می شود کسی (از سوی خداوند ) ندا می دهد هر کس اجر او بر خدا است وارد بهشت شود، گفته می شود: چه کسی اجرش بر خداست؟ در جواب به آنها می گویند: کسانی که مردم را عفو کردند، آنها بدون حساب داخل بهشت می شوند )).**(مجمع البیان) ذیل آیه مورد بحث.***

این حدیث در حقیقت نتیجه ای است که از آخرین آیه مورد بحث گرفته شده و خط اصیل اسلام همین است.



@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 468@@@