تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد20
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

((نابینا )) و ((بینا )) یکسان نیست، همچنین ((کافر )) و ((مؤمن ))

در آیات گذشته خداوند پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) را به صبر و شکیبائی در مقابل مخالفان و نغمه های ناموزون و توطئه های شوم آنها دعوت می کرد، و آیات مورد بحث انگیزه مجادله و ستیزه جوئیهای آنان را در مقابل حق شرح می دهد.

در نخستین آیه می گوید: ((کسانی که بدون منطق و دلیلی که از سوی خدا برای آنها آمده باشد در آیات الهی مجادله می کنند، و در سینه هاشان جز تکبر نیست (ان الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتاهم ان فی صدورهم الاکبر ).

((مجادله )) - چنانکه قبلا هم اشاره کرده ایم - به معنی مخاصمه و ستیزه جوئی در سخن و جر و بحثهای بی منطق است.

هر چند گاهی در معنی وسیع اعم از گفتگوی باطل و حق نیز به کار می رود، و تعبیر ((بغیر سلطان اتیهم )) تأکیدی است بر آنچه معمولا از معنی مجادله استفاده می شود، چرا که ((سلطان )) به معنی دلیل و برهانی است که مایه سلطه انسان برطرف مقابل می شود.

و تعبیر ((اتاهم )) اشاره به دلائلی است که از طریق وحی از سوی خدا نازل می گردد، و چون وحی مطمئنترین طریق برای اثبات حقائق است در اینجا روی آن تکیه شده است.

منظور از ((آیات الله )) که آنها در مورد آن مجادله می کردند ((معجزات و آیات قرآن و بحثهای مربوط به مبدء و معاد است که گاه آنرا سحر می خواندند، گاه

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 138@@@

نشانه جنون و گاه اساطیر الاولین و افسانه های پیشینیان!

و به این ترتیب آیه گواه زنده ای بر این حقیقت است که سرچشمه اصلی مجادله کبر و غرور و خودمحوری است، چرا که افراد متکبر و خود محور به خاطر علاقه شدید به خویشتن، به دیگران اعتنا ندارند، افکار خود را حق و نظرات دیگران را هر چه باشد باطل می پندارند، لذا روی سخنان باطل خود ایستادگی به خرج می دهند.

تعبیر به ان اشاره به این است که عامل منحصر در اینگونه موارد همان کبر و خود برتربینی است و الا چگونه ممکن است انسان بدون دلیل و مدرک اینهمه بر گفتار خود ایستادگی به خرج دهد.

((صدور )) (سینه ها ) در اینجا اشاره به قلبها است و منظور از قلب روح و جان و فکر است که در آیات قرآن کرارا به این معنی آمده است.

بعضی از مفسران ((کبر )) را در آیه فوق به معنی ((حسد )) تفسیر کرده اند، و عامل مجادله آنها را حسادتشان نسبت به پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و مقام معنوی و ظاهری او می دانند، در حالی که کبر در لغت به این معنی نیست، ولی ممکن است ملازم آن باشد، چرا که افراد متکبر و خود محور معمولا حسود نیز هستند، همه مواهب را برای خود می خواهند و از اینکه دیگران از آن بهره گیرند ناراحت می شوند.

سپس می افزاید: ((آنها هرگز به منظور خود نخواهند رسید )) (ما هم ببالغیه ).

هدف آنان این است که خود را بزرگ ببینند، فخر بفروشند و بر جامعه حکومت کنند، اما جز ذلت و زیر دست بودن بهره ای نخواهند گرفت، نه به هدفی که از کبر و غرور دارند می رسند، و نه به هدفی که برای مجادله های باطل و بی اساس دارند که حق را ابطال کنند و باطل را بر کرسی بنشانند.**در اینکه مرجع ضمیر (بالغیه ) چیست؟ مفسران دو احتمال داده اند: نخست اینکه به (کبر ) برگردد، چراکه جمله (ماهم ببالغیه ) توصیفی است برای (کبر )، و مفهوم جمله چنین می شود که آنها به مقتضی و هدف تکبرشان نمی رسند (در حقیقت (مضاف ) در اینجا حذف شده _ ماهم ببالغی مقتضی کبرهم ) دیگر اینکه ضمیر به (جدال ) باز گردد که از جمله (یجادلون ) استفاده می شود، یعنی آنها به هدف جدال باطل خود که ابطال حق است نمی رسند، اما در اینصورت جمله نمی تواند صفت کبر بوده باشد، و باید عطف بر جمله های قبل گردد، با حذف عاطف.***

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 139@@@

در پایان آیه به پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) دستور می دهد که از شر اینگونه افراد مغرور و خود خواه و بی منطق به خدا پناه ببرد، می فرماید: اکنون که چنین است به خدا پناه ببر که او شنوا و بینا است (فاستعذ بالله انه هو السمیع البصیر ).

هم سخنان بی اساس آنها را می شنود و هم توطئه ها و اعمال زشتشان را می بیند.

نه تنها پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) که همه رهروان راه حق باید در طوفانهای حوادث و در برابر ستیزه جویان بی منطق خود را به خدا بسپارند.

لذا یوسف پیامبر بزرگ خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) هنگامی که در برابر طوفان سخت هوسهای زلیخا قرار می گیرد می گوید: معاذ الله انه ربی احسن مثوای: ((به خدا پناه می برم، عزیز مصر صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامی داشته، چگونه ممکن است به او خیانت کنم ))؟ و در آیات گذشته همین سوره نیز از زبان موسی (علیه السلام ) خواندیم: انی عذت بربی و ربکم من کل متکبر لا یومن بیوم الحساب: ((من به پروردگارم و پروردگار شما پناه می برم از هر متکبری که به روز حساب ایمان نمی آورد )) (مؤمن 27 ).

و از آنجا که یکی از موارد مهم مجادله کفار در برابر پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) مسأله معاد و زنده شدن انسانها بعد از مرگ بود، در آیه بعد با یک بیان روشن مسئله

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 140@@@

معاد را متذکر می شود می فرماید: ((آفرینش آسمانها و زمین از آفرینش انسانها مهمتر و بالاتر است، ولی اکثر مردم نمی دانند )) (لخلق السموات و الارض اکبر من خلق الناس و لکن اکثر الناس ‍ لایعلمون ).

کسی که توانائی دارد این کرات عظیم و کهکشانهای وسیع و گسترده را با آنهمه عظمت بیافریند، و اداره و تدبیر کند چگونه از احیای مردگان عاجز و ناتوان خواهد بود؟ این جهل گروهی از مردم است که به آنها اجازه درک این حقایق را نمی دهد.

غالب مفسران این آیه را پاسخی به مجادله مشرکان در مورد معاد دانسته اند**مجمع البیان، تفسیر کبیر فخر رازی، تفسیر کشاف، تفسیر روح المعانی، تفسیر صافی، و تفسیر روح البیان.*** ولی بعضی نیز احتمال داده اند که منظور پاسخی است به کبر متکبران مغرور که خود و افکار کوتاهشان را بزرگ می پنداشتند، در حالی که در مقایسه با عظمت عالم هستی ذره ناچیزی بیش نبودند، این معنی از مفهوم آیات چندان دور نیست ولی با توجه با آیات بعد معنی اول مناسبتر به نظر می رسد.

به هر حال در این آیه یکی دیگر از عوامل مجادله باطل را ذکر کرده که آن جهل است، در حالی که در آیات قبل مسئله کبر مطرح شده بود، و این هر دو رابطه نزدیک با هم دارند، چرا که سرچشمه ((کبر )) ((جهل و نادانی )) و عدم شناخت قدر خود یا مقدار علم و دانائی خویشتن است.

در آیه بعد در یک مقایسه روشن وضع حال این متکبران جاهل را در مقابل مؤمنان آگاه، روشن ساخته، می گوید: ((نابینا و بینا هرگز مساوی نیستند )) (و ما یستوی الاعمی و البصیر ).

((همچنین کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، با بدکاران

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 141@@@

یکسان نخواهند بود )) (و الذین آمنوا و عملوا الصالحات و لا المسیء ).**طرز جمله بندی آیات در بدو نظر ایجاب می کند که (لا ) در جمله(ولاالمسیء ) ذکر نشود، ولی تأکید نفی از یکسو، و مقصود اصلی بودن این جمله از سوی دیگر، ایجاب کرده که نفی تکرار شود، به خصوص اینکه طولانی بودن جمله گاه سبب می شود که انسان نفی را که در آغاز آن آمده فراموش کند.***

اما شما بر اثر خودخواهی و جهل ((کمتر متذکر می شوید )) (قلیلا ما تتذکرون ).**(ما ) در جمله قلیلا ما تتذکرون زائده است و برای تأکید می باشد.***

نابینا همان آدم نادان و بی خبری است که پرده های کبر و غرور بر چشمانش افتاده، و اجازه درک حقایق را به او نمی دهد، و بینا کسی است که در پرتو نور علم و استدلالات منطقی، حق را مشاهده می کند، آیا این دو با هم برابرند؟!

این از نظر ایمان و اعتقاد، و اما از نظر عمل چگونه افراد مؤمن صالح العمل با آلودگان بدکار و مجرم یکسان خواهند بود؟ در حقیقت مقایسه اول از نظر شناخت و علم است، و مقایسه دوم از نظر بازتاب آن در اعمال آنها است.

آری بینایان هم کوچکی خود را می بینند و هم عظمت جهان اطراف خویش را، و به همین دلیل به موقعیت و قدر خویش واقفند، اما ((نابینا )) نه موقعیت خود را در زمان و مکان می داند، و نه جهان اطراف خویش را می بیند، به همین جهت همیشه در ارزیابی وجود خویشتن خطا می کند و گرفتار کبر و غرور می گردد، و همین کبر و غرور او را به زشتکاری وادار می سازد.

این نکته نیز ممکن است از دو جمله آیه فوق در ارتباط با یکدیگر استفاده شود که ایمان و عمل صالح چشم دل را بینا می کند کفر و اعمال زشت آدمی را نابینا می سازد و حس تشخیص حق را از باطل از او می گیرد.

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 142@@@

در آخرین آیه مورد بحث با قاطعیت و صراحت خبر از وقوع قیامت می دهد می گوید: ((ساعت (روز قیامت ) به طور مسلم خواهد آمد، و شک و تردیدی در آن نیست، ولی اکثر مردم ایمان نمی آورند )) (ان الساعة لاتیة لاریب فیها ولکن اکثر الناس لایومنون ).

کلمه ((ان )) و ((لام )) در ((لاتیة )) و جمله ((لا ریب فیها )) همه تأکیدهای مکرری است بر محتوای این جمله که قیام قیامت است، و از آنجا که در آیات قرآن دلائل بسیاری برای این رستاخیز بزرگ اقامه شده در پاره ای از موارد بدون ذکر دلیل، و به عنوان یک مسأله قطعی از آن بحث کرده و می گذرد.

((ساعة )) به گفته ((راغب )) در ((مفردات )) در اصل به معنی ((جزئی از اجزاء زمان )) است و از آنجا که وقوع قیامت و حساب انسانها در آن روز به سرعت انجام می گیرد از آن تعبیر به ((ساعة )) شده است.**در مورد نامگذاری قیامت به (ساعة ) بحث مشروحتری در ذیل آیه 12 سوره روم (جلد 16 صفحه 380 ) آورده ایم.***

این تعبیر دهها بار در قرآن مجید به همین معنی به کار رفته، منتها گاه در مورد خود قیامت است، و گاه در پایان جهان و مقدمات رستاخیز، و چون هر دو با یکدیگر پیوند دارند، و هر دو به صورت ناگهانی رخ می دهند از هر دو تعبیر به ((ساعة )) شده است.

اما اینکه می گوید: ((اکثر مردم ایمان نمی آورند )) نه به خاطر آن است که مساله قیام قیامت مطلبی مخفی و مبهم است، بلکه یکی از علل عمده انکار قیامت تمایل به آزادی در بهره گیری بی قید و شرط از دنیا و هر گونه هوسرانی و هوسبازی است، از این گذشته آرزوهای دور و دراز مانع از آن می شود که انسان به فکر قیامت باشد و نسبت به آن اظهار ایمان کند.

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 143@@@