تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد20
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

تنها خدا را بخوانید هر چند کافران نپسندند

این آیات در حقیقت استدلالی است بر مسائلی که به صورت اندرز و نصیحت و تهدید و انذار در آیات پیشین گذشت، استدلالی است بر توحید و وحدانیت خداوند و ربوبیت او، و نفی شرک و بت پرستی.

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 50@@@

نخست می گوید: ((او کسی است که آیاتش را به شما نشان می دهد (هو الذی یریکم آیاته ).

همان آیات و نشانه های آفاقی و انفسی که تمام عالم هستی را پر کرده است، و نقشهای عجیبی که بر در و دیوار وجود نمایان است نقشهائی که هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار!

سپس به بیان یکی از این آیات پرداخته می افزاید: ((او از آسمان برای شما روزی پر ارزشی می فرستد (و ینزل لکم من السماء رزقا ).

دانه های حیاتبخش باران، نور آفتاب که زنده کننده تمام موجودات است، و هوائی که مایه حیات همه حیوانات و گیاهان می باشد همه از آسمان نازل می شود و می دانیم این سه امر مهمترین وسیله زندگی و حیات است و بقیه فرع بر آن می باشد.

بعضی از مفسران آسمان را به معنی ((عالم غیب )) و زمین را به معنی عالم شهود تفسیر کرده اند و نزول رزق الهی را از آسمان به زمین به معنی ظهور از عالم غیب به عالم شهود دانسته اند، اما علاوه بر اینکه این تفسیر مخالف ظاهر آیه است هیچ الزامی نیز بر آن وجود ندارد.

درست است که وحی و آیات فراوانی که غذای روح است از آسمان غیب و معنی نازل می شود، و باران و نور آفتاب که غذای جسم است از آسمان ظاهر است، و این هر دو با یکدیگر هماهنگ است، ولی نباید تصور کرد که تعبیر به آیات، در آیات مورد بحث اشاره به مفهومی اعم یا مخصوصا اشاره به آیات تشریعی است، چرا که تعبیر یریکم آیاته: (آیاتش را به شما ارائه می دهد ) مکرر در قرآن مجید بر آیات توحیدی عالم هستی اطلاق شده است، از جمله در اواخر همین سوره مؤمن بعد از ذکر نعمتهای خداوند از قبیل چهارپایان و کشتیها می فرماید: و یریکم آیاته فای آیات الله تنکرون: او آیاتش را به شما نشان می دهد،

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 51@@@

کدامیک از آیات الهی را انکار می کنید (مؤمن - 81 ) و همچنین آیات دیگر.

اصولا تعبیر به یریکم (به شما ارائه می دهد ) متناسب با آیات تکوینی است، اما در مورد آیات تشریعی معمولا تعبیرهای دیگری مانند وحی فرستاد و به سراغ شما آمد دیده می شود.

به هر حال اینکه بعضی از مفسران پیشین و بعضی از بزرگان مفسران معاصر آیات را در اینجا به معنی آیات تشریعی یا اعم از تشریعی و تکوینی گرفته اند دلیل ندارد.

این نکته نیز قابل توجه است که قرآن در اینجا از میان آیات عظیمی که در آسمان و زمین و وجود انسان قرار دارد تنها روی مسأله رزق و روزی انسان انگشت گذارده، چرا که بیشترین مشغولیات فکری او را همین امر تشکیل می دهد، و گاه برای افزایش روزی و نجات از تنگناهای رزق دست به دامن بتها می زند، قرآن مجید می گوید: همه روزیها به دست خداوند است، و از بتها کاری ساخته نیست.

و در پایان آیه می افزاید: با وجود اینهمه آیات در پهنه جهان هستی چشمهای نابینا و قلوبی که حجاب بر آنها افکنده شده چیزی نمی بینند تنها کسانی متذکر می شوند که به سوی خدا باز گردند و قلب و جان خود را از آلودگیها بشویند.

(و ما یتذکر الا من ینیب ).

در آیه بعد چنین نتیجه گیری می کند: ((اکنون که چنین است خدا را بخوانید و دین خود را برای او خالص کنید )) (فادعوا الله مخلصین له الدین ).

برخیزید و با تیشه ایمان به جان بتهای مشرکان بیفتید، و همه را از صفحه فکر و فرهنگ و اجتماع خود محو کنید.

البته این کار شما کافران لجوج و متعصب را سخت ناراحت می کند ولی ترس

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 52@@@

و هراسی به خود راه ندهید، آئین خود را خالص کنید هر چند کافران ناخشنود باشند (و لو کره الکافرون ).

در محیطی که اکثریت آن را بت پرستان گمراه تشکیل می دهند توحید در آغاز کار برای آنها چهره وحشتناکی دارد، همانگونه که طلوع آفتاب در میان جمع خفاشان، ولی اعتنا به این عکس العمل های جاهلانه و زودگذر نکنید، قاطعانه پیش بروید، و پرچم توحید و اخلاص را همه جا به اهتزاز در آورید.

آیه بعد خدا را با چند وصف مهم از اوصافش توصیف کرده می گوید: او رفیع الدرجات است (رفیع الدرجات ).

درجات بندگان صالح را بالا می برد، چنانکه در آیه 11 سوره مجادله نیز آمده است یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات: خداوند درجات مؤمنان و عالمان را بالا می برد.

او حتی در میان پیامبران، آنها که از عهده امتحانات بیشتری بر آمدند و مقام اخلاص را به مرز بالاتری رساندند فضیلت و برتری داده است تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض (بقره - 235 ).

او انسانها را جانشینان و نمایندگان خود در زمین قرار داده، و بر طبق شایستگیها بعضی را بر بعضی برتری بخشیده است ((و هو الذی جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات )) (انعام - 165 ).

اگر در آیه گذشته دعوت به اخلاص در دین شده در اینجا می گوید خداوند درجات شما را به میزان اخلاصتان بالا می برد، آری او رفیع الدرجات است.

اینها همه در صورتی است که رفیع را به معنی رافع و بالا برنده تفسیر کنیم، ولی بعضی گفته اند رفیع در اینجا را به معنی مرتفع است، بنابراین رفیع الدرجات اشاره به اوصاف بلند و عالی خدا است: او در علمش ‍ بلند مرتبه

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 53@@@

است، و در قدرتش نیز بلند مرتبه، تمام اوصاف کمال و جمالش آنقدر مرتفع و بالا است که همای بلند پرواز عقل و دانش بشری هرگز به اوج آن نمی رسد.

و از آنجا که ((رفیع )) در لغت به هر دو معنی آمده است آیه فوق به هر یک از دو معنی ممکن است تفسیر شود، ولی از آنجا که تناسب بحث در آیات با مسأله پاداش به اعطای درجات عالی به بندگان صالح است معنی اول مناسبتر به نظر می رسد هر چند به عقیده ما که استعمال لفظ را در بیش از یک معنی جایز می دانیم جمع میان هر دو تفسیر بی مانع است، مخصوصا در مورد آیات قرآن که الفاظ آن مفاهیم وسیع و گسترده ای دارد.

سپس می افزاید: ((او صاحب عرش است )) (ذو العرش ).

سرتاسر عالم هستی تحت قدرت و حکومت او است، و حکومتش ‍ بلامنازع است، و این خود دلیلی است بر اینکه تعیین درجات بندگان بر حسب شایستگیها به دست قدرت او است.

و چون در آیه قبل پیرامون عرش مشروحا سخن گفتیم، در اینجا نیازی به تکرار نمی بینیم.

در سومین توصیف می گوید: او کسی است که روح را به فرمانش بر هر کسی از بندگانش بخواهد القا می کند (یلقی الروح من امره علی من یشاء من عباده ).

این روح همان قرآن و مقام نبوت و وحی است که مایه حیات دلها و همانند روح در پیکر انسانی است.

قدرت او از یکسو، و رفیع الدرجات بودنش از سوی دیگر، ایجاب می کند که برنامه تشریح و تکلیف را از طریق وحی اعلام دارد، و چه تعبیر جالبی از آن کرده است: تعبیر به روح، روحی که مایه حیات و حرکت و جنبش و جهاد و پیشرفت است.

گرچه مفسران در توضیح معنی روح در اینجا احتمالات مختلفی داده اند،

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 54@@@

اما قرائن موجود در آیه، و همچنین آیه 2 سوره نحل که می فرماید: ینزل الملائکه بالروح من امره علی من یشاء من عباده ان انذروا انه لا اله الا انا فاتقون، و همچنین آیه 52 شوری که پیامبر اسلام را مخاطب ساخته و نزول قرآن و ایمان و روح را بر او بیان می کند و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان همگی دلیل بر این است که روح در این گونه موارد به معنی وحی و قرآن و تکالیف الهی است.

تعبیر به من امره (به فرمان او ) اشاره به این است که اگر فرشته وحی مأمور ابلاغ این روح است او نیز از ناحیه خدا سخن می گوید نه از ناحیه خودش.

و تعبیر به ((علی من یشاء من عباده )) (بر هر کس از بندگانش ‍ بخواهد ) نه به معنی این است که بی حساب موهبت وحی را به کسی می دهد، چرا که مشیت او عین حکمت او است، هر کس را شایسته این مقام ببیند مشمول این فرمان می سازد، همانگونه که در آیه 124 سوره انعام می خوانیم: الله اعلم حیث یجعل رسالته: خداوند آگاهتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد.

و اگر می بینیم در بعضی از روایات که از طرق اهل بیت (علیهم السلام ) رسیده، روح در آیه فوق به روح القدس تفسیر شده و ویژه پیامبر و امامان معصوم معرفی گردیده منافات با آنچه گفتیم ندارد، چرا که ((روح القدس )) همان روح مقدس و مقام معنوی والائی است که به صورت کامل در پیامبران و امامان معصوم قرار دارد و بسیار می شود که پرتوی از آن در وجود افراد دیگر تجلی می کند، و فیض روح القدس هر گاه به آنها کمک نماید، کلمات فوق العاده و یا کارهای مهم الهی انجام می دهند.**برای توضیح بیشتر به جلد اول ذیل آیه 87 سوره بقره مراجعه فرمائید.***

جالب اینکه در آیات پیشین سخن از نزول باران و ارزاق جسمانی در میان

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 55@@@

بود و در اینجا سخن از نزول وحی و رزق روحانی است.

اکنون ببینیم هدف از القای روح القدس بر پیامبران چیست؟ و آنها این راه پر نشیب و فراز و طولانی و پرمشقت را برای چه هدفی تعقیب می کنند؟

در آخرین جمله آیه فوق به این سؤال پاسخ داده شده می گوید: هدف این است که مردم را از روز ملاقات انذار کنند (لینذر یوم التلاق ).

روزی که بندگان با پروردگارشان از طریق شهود باطنی ملاقات می کنند. روزی که گذشتگان و آیندگان همه با هم تلاقی دارند.

روز ملاقات پیشوایان حق و باطل با پیروانشان.

روز لقای مستضعفین و مستکبرین.

روز ملاقات ظالم و مظلوم.

روز دیدار انسانها و فرشتگان.

و بالاخره روز تلاقی انسان با اعمال و گفتار و کردارش و با دادگاه عدل خداوند.

آری هدف از همه کتب آسمانی و برنامه های الهی این است که بندگان را از روز تلاقی بزرگ بیم دهند، و چه اسم عجیبی برای قیامت در این آیه انتخاب شده است ((یوم التلاق )).

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 56@@@