تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد19
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

قرآنی که هیچ کژی در آن نیست

در این آیات همچنان بحث از قرآن مجید و ویژگیهای آن است و بحثهای گذشته را در این زمینه تکمیل می کند .

نخست از مساءله جامعیت قرآن چنین سخن می گوید: ما برای مردم در این قرآن از هر نوع مثلی مطرح کردیم (و لقد ضربنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل ) .

از سرگذشت دردناک ستمگران و سرکشان پیشین، از عواقب هولناک گناه، از انواع پندها و اندرزها، از اسرار خلقت و نظام آفرینش، از احکام و قوانین متقن خلاصه هر چه برای هدایت انسانها لازم بود در لباس ‍ امثال برای آنها شرح دادیم .

((شاید متذکر شوند)) و از راه خطا به صراط مستقیم باز گردند (لعلهم یتذکرون ) .

با توجه به اینکه ((مثل )) در لغت عرب هر سخنی است که حقیقتی را مجسم سازد، و یا چیزی را توصیف کند، و یا چیزی را به چیز دیگر تشبیه نماید، این تعبیر همه حقایق و مطالب قرآن را در بر می گیرد، و جامعیت آن را مشخص می کند .

سپس به توصیف دیگری از قرآن پرداخته، می گوید: قرآنی است فصیح و خالی از هر گونه کجی و انحراف و تضاد و تناقض (قرآنا عربیا غیر ذی عوج ) . ** قرآنا عربیا از نظر اعراب حال است برای القرآن که قبلا ذکر شده اما از انجا که قرآنا جنبه وصغی ندارد بعضی آن را تمهید برای حال که عربیا است می دانند و بعضی آن را به معنی مقروا که معنی وصفی است گرفته اند و بعضی آن را منصوب به فعلی مقدر می دانند . ***

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 443@@@

در حقیقت در اینجا سه توصیف برای قرآن ذکر شده است :

نخست تعبیر ((قرآنا)) که اشاره به این حقیقت است که این آیات مرتبا خوانده می شود، در نماز و غیر نماز، در خلوت و جمع، و در تمام طول تاریخ اسلام، و تا پایان جهان و به این ترتیب نور هدایتی است که دائما می درخشد .

دیگر مساله فصاحت و شیرینی و جذابیت این سخن الهی است که از آن به عنوان ((عربیا)) تعبیر شده است، زیرا یکی از معانی عربی ((فصیح )) است، و در اینجا منظور همین معنی است .

سوم اینکه هیچگونه اعوجاج و کژی در آن راه ندارد، آیاتش هماهنگ تعبیراتش گویا، و عباراتش مفسر یکدیگر است . ** با توجه به اینکه عوج به صورت نکره در سیاق نفی واقع شده و عموم را می رساند هر نوع انحراف و کژی را از قرآن نفی می کند . ***

بسیاری از ارباب لغت و اهل تفسیر گفته اند ((عوج )) (به کسر عین ) به معنی انحرافات معنوی است در حالی که ((عوج )) (به فتح عین ) به کژیهای ظاهری گفته می شود (البته تعبیر اول به طور نادر در کژیهای ظاهری نیز به کار رفته مانند آیه 107 سوره طه : ((لا تری فیها عوجا و لا امتا)) در آن زمین هیچگونه کجی و بلندی نمی بینی لذا بعضی از ارباب لغت تعبیر اول را اعم دانسته اند) . ** به مفردات راغب و لسان العرب و تفسیر های مختلف مراجعه شود . ***

به هر حال، هدف از نزول قرآن با اینهمه اوصاف این بوده است که ((شاید آنها پرهیزگاری پیشه کنند)) (لعلهم یتقون ) .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 444@@@

قابل توجه اینکه در پایان آیه قبل ((لعلهم یتذکرون )) آمده بود، و در اینجا ((لعلهم یتقون )) چرا که همیشه ((تذکر)) مقدمه ای است برای ((تقوی )) و ((پرهیزگاری )) میوه درخت ((یادآوری )) است .

سپس قرآن به ذکر مثالی از این امثال پرداخته و سرنوشت موحد و مشرک را در قالب مثلی گویا و زیبا چنین ترسیم می کند: ((خداوند مثالی زده است : مردی را که مملوک شرکائی است که پیوسته درباره او به مشاجره مشغولند)) (ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشاکسون ) . ** متشاکسون از ماده شکاسه به معنی سوء خلق و دعوا و خصومت است بنابر این متشاکس به کسانی گفته می شود که با عصبانیت و بد خلقی به جر و بحث و نزاع مشغولند . ***

برده ای است دارای چند ارباب که هر کدام او را به کاری دستور می دهد، این می گوید: فلان برنامه را انجام ده، و دیگری نهی می کند، او در این میان سرگردان و حیران است، و در وسط این دستورهای ضد و نقیض ‍ متحیر مانده و نمی داند خود را با نوای کدامین هماهنگ سازد؟!


و از آن بدتر اینکه برای تامین نیازهای زندگی این یکی او را به دیگری حواله می دهد، و آن دیگر به این، و از این نظر نیز محروم و بیچاره و بی نوا و سرگردان است و مردی را ذکر می کند که تنها تسلیم یکنفر است (و رجلا سلما لرجل ) .

خط و برنامه او مشخص صاحب اختیار او معلوم است، نه گرفتار تردید است و نه سرگردانی، نه تضاد و نه تناقض، با روحی آرام گام بر می دارد و با اطمینان خاطر به پیش می رود، و تحت سرپرستی کسی قرار دارد که در همه چیز و همه حال و همه جا از او حمایت می کند .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 445@@@

آیا این دو یکسانند؟! (هل یستویان مثلا) .

و اینگونه است حال ((مشرک )) و ((موحد)): مشرکان در میان انواع تضادها و تناقضها غوطه ورند، هر روز دل به معبودی می بندند، و هر زمان به اربابی رو می آورند، نه آرامشی، نه اطمینانی و نه خط روشنی .

اما موحدان دل در گرو عشق خدا دارند، از تمام عالم او را برگزیده اند، و در همه حال به سایه لطف او که مافوق همه چیز است پناه می برند از ما سوی الله چشم برداشته و دیده به او دوخته اند، خط و برنامه آنها واضح و سرنوشت و سرانجامشان روشن است .

در روایتی از علی (علیه السلام ) نقل شده که فرمود انا ذاک الرجل السلم لرسول الله (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) ((منم آن مردی که همواره تسلیم رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) بود)) . ** حدیث اول را حاکم ابوالقاسم حسکانی در شواهد التنزیل و حدیث دوم را عیاشی در تفسیرش نقل کرده ( مجمع البیان ذیل آیات مورد بحث ) . ***

در حدیث دیگری آمده الرجل السلم للرجل حقا علی و شیعته : ((مردی که حقیقتا تسلیم بود علی (علیه السلام ) و شیعه او بودند)) . ** حدیث اول را حاکم ابوالقاسم حسکانی در شواهد التنزیل و حدیث دوم را عیاشی در تفسیرش نقل کرده ( مجمع البیان ذیل آیات مورد بحث ) . ***

و در پایان آیه می فرماید: ((حمد و سپاس مخصوص خداوند است )) (الحمد لله ) .

خداوندی که با ذکر این مثلهای روشن راه را به شما نشان داده، و دلائل واضح را برای تشخیص حق از باطل در اختیار شما قرار داده است، خداوندی که همه را به اخلاص دعوت می کند و در سایه اخلاص ‍ آرامش می بخشد، چه نعمتی از این بالاتر؟ و چه شکری و حمدی از این لازمتر؟


((ولی اکثر آنها نمی دانند و با وجود این دلائل روشن به خاطر حب دنیا و شهوات سرکش به حقیقت راه نمی برند)) (بل اکثرهم لا یعلمون ) .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 446@@@

و به دنبال بحثی که در آیات گذشته پیرامون توحید و شرک بود در آیه بعد سخن از نتائج توحید و شرک در صحنه قیامت می گوید .

نخست از مساءله ((مرگ )) که دروازه قیامت است شروع می کند، و عمومیت قانون مرگ را نسبت به همه انسانها روشن ساخته، می گوید: ((تو می میری، و همه آنها نیز خواهند مرد))! (انک میت و انهم میتون ) . ** البته جمله انک میت و انهم میتون در ظاهر خبر از مرده بودن همگان در حال حاضر می دهد ولی به اصطلاح از قبیل مضارع متحقق الوقوع است که گاه به صورت حال و گاه به صورت ماضی مطرح می شود . ***

آری ((مرگ )) از مسائلی است که همه انسانها در آن یکسانند، هیچگونه استثنا و تفاوت در آن وجود ندارد، راهی است که همه باید آنرا سرانجام بپیمایند، و به اصطلاح شتری است که در خانه همه کس ‍ خوابیده است .

بعضی از مفسران گفته اند دشمنان پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) انتظار مرگ او را می کشیدند و خوشحال بودند که سرانجام او خواهد مرد! قرآن در این آیه به آنها پاسخ می گوید که اگر پیامبر بمیرد آیا شما زنده می مانید .

در آیه 34 سوره انبیاء نیز آمده است : افان مت فهم الخالدون ((آیا اگر تو بمیری آنها زندگی جاویدان دارند))؟

سپس بحث را به دادگاه قیامت برده، مخاصمه بندگان را در صحنه محشر مجسم می کند، و می فرماید: ((سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان به مخاصمه برمی خیزید)) (ثم انکم یوم القیامة عند ربکم تختصمون ) .

((تختصمون )) از ماده ((اختصام )) به معنی نزاع و جدال میان دو نفر یا دو گروه است که هر یک می خواهد سخن دیگری را ابطال کند، گاه یکی بر حق است و دیگری بر باطل و گاه ممکن است هر دو بر باطل باشند، مانند مخاصمه

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 447@@@

اهل باطل با یکدیگر در اینکه آیا این حکم عمومیت دارد یا نه میان مفسران گفتگو است :

بعضی تصور کرده اند که این ((مخاصمه )) میان مسلمین و کفار است .

بعضی گفته اند میان مسلمانان و اهل قبله نیز ممکن است مخاصمه وجود داشته باشد، و در اینجا از ابوسعید خدری حدیثی نقل شده که ما در عصر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) هرگز فکر نمی کردیم که میان ما مسلمانان مخاصمه ای باشد می گفتیم پروردگار ما یکی، پیامبر ما یکی، و دین و آئین ما یکی است، با اینحال خصومت چگونه ممکن است ؟ تا اینکه روز صفین فرا رسید و دو گروه که هر دو به ظاهر مسلمان بودند (هر چند یکی مسلم واقعی بود و دیگری مدعی اسلام ) شمشیر به روی یکدیگر کشیدند گفتیم آری آیه ما را هم شامل می شود! . ** مجمع البیان جلد 8 صفحه 497 . ***

ولی آیات بعد نشان می دهد که این مخاصمه در میان پیامبران و مؤمنان از یکسو، و مشرکان و مکذبان از سوی دیگر خواهد بود .

در تاریخ اسلام معروف است که عمر بعد از وفات پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) مرگ آنحضرت را منکر بود، و می گفت ممکن نیست پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) بمیرد، او به سوی پروردگارش رفته همانگونه که موسی بن عمران چهل شب از قوم خود غائب شد، سپس ‍ به سوی آنها بازگشت، و الله رسول خدا نیز باز می گردد، همانگونه که موسی برگشت کسانی که گمان کنند پیامبر مرده است باید دست و پایشان قطع شود! این سخن به ابوبکر رسید به سراغ او آمد و بعضی از آیات را که دلالت بر مرگ پیامبر داشت بر او خواند عمر خاموش شد، و گفت به خدا سوگند این اولین بار بود که این آیه را شنیدم . ** سیره ابن هشام جلد 4 صفحه 305 و 306 ( با تاخیص ) این ماجرا در کامل ابن اثیر جلد 2 صفحه 323 و 324 نیز نقل شده است . ***

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 450@@@