تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد19
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

تکبر کرد و رانده درگاه خدا شد!

این آیات همانگونه که گفتیم توضیحی است بر ((مخاصمه ملاء اعلی )) و ((ابلیس )) و گفتگو درباره آفرینش ((آدم ))، و در مجموع هدف از بیان این سرگذشت این است که اولا به انسانها یادآور شود که وجود آنها آنقدر با ارزش است که تمامی فرشتگان برای جدشان آدم به سجده افتادند، انسانی با این همه شخصیت چگونه اسیر چنگال شیطان و هوای نفس می شود؟ چگونه ارزش وجودی خود را رها کرده، یا در برابر سنگ و چوبی سجده می کند؟!

اصولا یکی از روشهای مؤثر تربیت، اعطای شخصیت به افراد مورد تربیت است، و یا به تعبیر صحیحتر: شخصیت والا و ارزش وجودی آنها را به یادشان آوردن، در چنین شرائطی است که انسان احساس ‍ می کند که پستی و انحطاط لایق شاءن او نیست و خود به خود از آن کناره گیری می نماید .

ثانیا لجاجت شیطان و غرور و تکبر و حسدش که سبب شد برای همیشه از اوج افتخار سقوط کند، و در لجنزار لعنت فرو رود، می تواند هشداری برای همه افراد لجوج و مغرور باشد تا عبرت گیرند و رویه شیطان را رها کنند .

ثالثا از وجود چنین دشمن بزرگی که سوگند برای اغوای انسانها یاد کرده خبر می دهد، تا همگان به هوش باشند و در دام او نیفتند .

مجموع این امور، تکمیلی است برای بحثهای پیشین .

به هر حال در نخستین آیه می فرماید: ((به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به ملائکه گفت : من بشری را از گل می آفرینم )) (و اذ قال ربک للملائکة انی خالق بشرا من طین ) .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 337@@@

اما برای اینکه تصور نشود که بعد وجود انسانی همان بعد خاکی است در آیه بعد می افزاید: ((و هنگامی که آن را نظام بخشیدم، و از روح خودم روح شریف و ممتازی را که آفریده ام ) در او دمیدم همگی برای او به خاک بیفتید و سجده کنید)) (فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین ) .

به این ترتیب آفرینش انسان پایان پذیرفت، ((روح خدا)) و ((گل تیره )) به هم آمیختند، و موجودی عجیب و بی سابقه که قوس ‍ صعودی و نزولیش هر دو بی انتها بود آفرینش یافت، و موجودی با استعداد فوق العاده که می توانست شایسته مقام ((خلیفة اللهی )) باشد، قدم به عرصه هستی گذاشت ((و در آن هنگام همه فرشتگان بدون استثنا سجده کردند)) (فسجد الملائکة کلهم اجمعون ) .

و شایسته ستایش آن آفریدگاری را دانستند ((کارد چنین دل آویز نقشی زماء و طینی ))!

اما ((تنها کسی که سجده نکرد ابلیس بود تکبر ورزید و تمرد و طغیان نمود و به همین دلیل از مقام با عظمت خود سقوط کرد و در صف کافران بود)) (الا ابلیس استکبر و کان من الکافرین ) .

آری و بدترین بلای جان انسان نیز همین کبر و غرور است که پرده های تاریک جهل بر چشم بینای او می افکند، و او را از درک حقایق محروم می سازد، او را به تمرد و سرکشی وا می دارد، و از صف مؤمنان که صف بندگان مطیع خداست بیرون می افکند، و در صف کافران که صف یاغیان و طاغیان است قرار می دهد، آن گونه که ابلیس را قرار داد .

اینجا بود که ابلیس از سوی خداوند مورد مؤاخذه و بازپرسی قرار گرفت :

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 338@@@

((فرمود ای ابلیس ! چه چیز مانع تو از سجده کردن بر مخلوقی که با دو دست خود آفریدم گردید))؟! (قال یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی ) .

بدیهی است تعبیر به ((یدی )) (دو دست ) به معنی دستهای حسی نیست که او از هر گونه جسم و جسمانیت پاک و منزه است، بلکه دست در اینجا کنایه از قدرت است، چرا که انسان معمولا قدرت خود را با دست اعمال می کند، لذا در تعبیرات روزمره این کلمه در معنی قدرت، فراوان به کار می رود، گفته می شود فلان کشور در دست فلان گروه است، یا فلان معبد و ساختمان بزرگ به دست فلان کس ساخته شده، گاه گفته می شود دست من کوتاه است یا دست تو پر است .

دست در هیچکدام از این استعمالات به معنی عضو مخصوص نیست، بلکه تمام اینها کنایه از قدرت و سلطه است .

و از آنجا که انسان کارهای مهم را با دو دست انجام می دهد، و به کار گرفتن دو دست نشانه نهایت توجه و علاقه انسان به چیزی است، ذکر این تعبیر در آیه فوق کنایه از عنایت مخصوص پروردگار و اعمال قدرت مطلقه اش در آفرینش انسان است .

سپس می افزاید: ((آیا تکبر ورزیدی، یا بالاتر از آن بودی که فرمان سجود به تو داده شود؟!)) (استکبرت ام کنت من العالین ) .

بدون شک احدی نمی تواند ادعا کند که قدر و منزلتش ما فوق این است که برای خدا سجده کند (یا برای آدم به فرمان خدا) بنابراین تنها راهی که باقی میماند همان احتمال دوم یعنی تکبر است .

بعضی از مفسران ((عالین )) را در اینجا به معنی کسانی می دانند که همیشه در راه کبر و غرور گام بر می دارند و بنابراین معنی جمله چنین می شود: ((آیا تو هم اکنون تکبر کرده یا همواره چنین بوده ای !))

ولی معنی اول مناسبتر به نظر می رسد .

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 339@@@

اما ابلیس با نهایت تعجب شق دوم را انتخاب کرد، و معتقد بود برتر از آن است که چنین دستوری به او داده شود، لذا با کمال جسارت به مقام استدلال در مخالفتش با فرمان خدا بر آمد و ((گفت : من از او (آدم ) بهترم، چرا که مرا از آتش آفریده ای و او را از گل ! (قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین ) .

او در واقع می خواست به پندار خویش با سه مقدمه فرمان پروردگار را نفی کند:

نخست اینکه من از آتش آفریده شده ام و او از گل که این یک واقعیت بود، همانگونه که قرآن مجید به آن ناطق است : خلق الانسان من صلصال کالفخار و خلق الجان من مارج من نار: ((خداوند انسان را از گل خشکیده ای همچون آجر و سفال آفرید و جن را (که ابلیس نیز از آنها است ) از شعله آتش )) (الرحمن 14 و 15) .

مقدمه دوم اینکه آنچه از آتش آفریده شده، از آنچه از خاک آفریده شده برتر است، چرا که آتش اشرف از خاک است .

مقدمه سوم اینکه هرگز نباید به موجود اشرف دستور داد که در برابر غیر اشرف سجده کند

و تمام اشتباه ابلیس در این دو مقدمه اخیر بود .

زیرا اولا آدم تنها از خاک نبود، بلکه عظمتش از آن روح الهی بود که در آن دمیده شد، و گرنه خاک کجا و اینهمه افتخار و استعداد و تکامل کجا؟!

ثانیا: خاک نه تنها کمتر از آتش نیست، بلکه به مراتب برتر از آن است، تمام زندگی و حیات و منابع حیاتی از خاک برمی خیزد، گیاهان و گلها و تمام موجودات زنده از خاک مدد می گیرند، تمام معادن گرانبها در دل خاک نهفته

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 340@@@

شده، و خلاصه خاک منبع انواع برکات است، در حالی که آتش با تمام اهمیتی که در زندگی دارد هرگز به پای آن نمی رسد، و تنها ابزاری است برای استفاده کردن از منابع خاکی، آن هم ابزاری خطرناک و ویرانگر تازه مواد آتش زا غالبا از برکت زمین به وجود آمده (هیزم، ذغال نفت و مانند آنها) .

ثالثا: مساله، مساءله اطاعت فرمان پروردگار، و انجام اوامر او است، همه مخلوق و بنده او هستند و باید سر به فرمان او داشته باشند

به هر حال اگر استدلال ابلیس را بشکافیم سر از کفر عجیبی در می آورد او با این سخن خدا می خواست هم حکمت خدا را نفی کند، و هم امر او را (نعوذ بالله ) بی ماءخذ بشمرد، و این موضعگیری دلیل بر نهایت جهل او است، چرا که اگر می گفت : هوای نفس من مانع شد، یا کبر و غرور به من اجازه نداد، و مانند اینها، تنها اعتراف به یک گناه کرده بود، اما اکنون که برای توجیه عصیانش به نفی حکمت پروردگار و علم و دانش او می پردازد نشان می دهد که به پستترین مرحله کفر سقوط کرده است .

بعلاوه مخلوق در برابر خالق از خود استقلالی ندارد، هر چه دارد از اوست، و لحن ابلیس نشان می دهد که او برای خود حاکمیت و استقلال در مقابل حاکمیت پروردگار قائل بوده است، و این یکی دیگر از سرچشمه های کفر است .

به هر حال عامل گمراهی شیطان معجونی از ((خودخواهی )) و ((غرور)) و ((کبر)) و ((جهل )) و ((حسد)) بود، این صفات شیطانی دست به دست هم دادند و او را که سالیان دراز همنشین ملائکه، بلکه معلم آنان بود از آن اوج و افتخار پائین کشیدند، و چه خطرناک است این اوصاف زشت در هر جا که پیدا شود؟!

به فرموده علی (علیه السلام ) در یکی از خطبه های ((نهج البلاغه )): ((او هزاران سال عبادت پروردگار کرده بود، اما یکساعت تکبر همه آنها را به آتش کشید

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 341@@@

و بر باد داد! . ** امیر مومنان علی (ع) می فرماید فاعتبروا بما کان من فعل الله بابلیس اذا حبط عمله الطویل و جهده الجهید و کان قد عبدالله ستة الاف سنة... عن کبر ساعة واحدةفمن ذابعد ابلیس یسلم علی الله بمثل معصیته : عبرت گیرید بندگان خدا به آنچه خداوند در مورد ابلیس انجام داد که اعمال طولانی و کوششهای فراوان اورا - در حالی که شش هزار سال عبادت کرده بود - ... به خاطر یک ساعت تکبر بر باد داد پس چگونه ممکن است کسی همان کار ابلیس را انجام دهد و از غضب خداوند در امان بماند ؟ ( نهج البلاغه صفحه 172 خطبه قاصعه ) . ***

آری یک بنای مهم و معظم را باید در سالیان دراز ساخت ولی ممکن است آنرا در یک لحظه با یک بمب قوی به ویرانی کشید .

اینجا بود که می بایست این موجود پلید از صفوف ملاء اعلی و فرشتگان عالم بالا اخراج گردد، لذا خداوند به او خطاب کرد و فرمود: ((از صفوف ملائکه، از آسمان برین، بیرون رو که تو رانده درگاه منی !)) (قال فاخرج منها فانک رجیم ) .

((ضمیر در فاخرج منها)) ممکن است اشاره به صفوف ملائکه، یا عوالم بالا، یا بهشت و یا رحمت خدا بوده باشد .

آری این نامحرم باید از اینجا بیرون رود که دیگر جای او نیست، اینجا جای پاکان و مقربان است، نه جای آلودگان و سرکشان و تاریک دلان .

((رجیم )) از ماده ((رجم )) به معنی سنگسار کردن است، و چون لازمه آن طرد می باشد گاه در این معنی به کار می رود .

و سپس افزود: ((مسلما لعنت من بر تو تا روز قیامت ادامه خواهد یافت

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 342@@@

و همیشه مطرود از رحمت من خواهی بود (و ان علیک لعنتی الی یوم الدین ) .

مهم این است که انسان هنگامی که از اعمال زشت خود نتیجه شومی می گیرد بیدار شود، و به فکر جبران بیفتد، اما چیزی خطرناکتر از آن نیست که همچنان بر مرکب غرور و لجاج سوار گردد، و به مسیر خود به سوی پرتگاه ادامه دهد، اینجاست که لحظه به لحظه فاصله او از صراط مستقیم بیشتر می شود، و این همان سرنوشت شومی بود که دامن ((ابلیس )) را گرفت .

اینجا بود که ((حسد)) تبدیل به کینه شد، کینه ای سخت و ریشه دار، و چنانکه قرآن می گوید:

((عرض کرد: پروردگار من ! مرا تا روز رستاخیز که انسانها برانگیخته میشوند مهلت ده )) (قال رب فانظرنی الی یوم یبعثون ) .

مهلتی که بر گذشته خود اشک حسرت و ندامت بریزم مهلتی که عصیان زشت و شوم خود را جبران کنم ؟ نه !، مهلتی که از فرزندان آدم انتقام گیرم، و همه را به گمراهی بکشانم، هر چند گمراهی هر یک نفر از آنها بار سنگین تازه ای از گناه بر دوش من می نهد، و مرا در این منجلاب کفر و عصیان پائینتر می برد،! ای وای از لجاجت و کبر و غرور و حسد که چه بلاها که بر سر افراد نمی آورد؟!

در حقیقت او می خواست تا آخرین فرصت ممکن به اغوای فرزندان آدم بپردازد، چرا که روز رستاخیز پایان دوران تکلیف است، و دیگر وسوسه و اغوا مفهومی ندارد، علاوه بر این با این در خواست مرگ را از خود دور کند، و تا قیامت زنده بماند، هر چند همه جهانیان از دنیا بروند .


در اینجا مشیت الهی به دلائلی که بعد اشاره خواهیم کرد اقتضا نمود که این

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 343@@@

خواسته ابلیس برآورده شود، اما نه به طور مطلق، که به صورت مشروط چنانکه در آیه بعد می فرماید: ((گفت تو از مهلت داده شدگانی )) (قال فانک من المنظرین ) .

ولی نه تا روز رستاخیز و مبعوث شدن خلایق بلکه ((تا روز و زمان معینی )) (الی یوم الوقت المعلوم ) .

در اینکه ((یوم الوقت المعلوم )) چه روزی است ؟ مفسران تفسیرهای گوناگونی دارند:

بعضی آن را پایان این جهان می دانند، چرا که در آن روز همه موجودات زنده می میرند، و تنها ذات پاک خداوند می ماند، چنانکه در آیه 88 سوره قصص می خوانیم ((کل شی ء هالک الا وجهه )) و به این ترتیب به قسمتی از خواسته ابلیس ترتیب اثر داده شده .

بعضی احتمال داده اند منظور از آن روز قیامت است، ولی این احتمال نه با ظاهر آیات مورد بحث می سازد که لحن آن نشان می دهد با تمام خواسته او موافقت نشد، و نه با آیات دیگر قرآن که خبر از مرگ عموم زندگان در پایان این جهان می دهد .

این احتمال نیز وجود دارد که آیه فوق اشاره به زمانی باشد که هیچکس ‍ جز خدا نمی داند .

ولی تفسیر اول از همه مناسبتر است لذا در روایتی که در تفسیر برهان از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده آمده است که ابلیس بین نفخه اول و دوم می میرد . ** تفسیر برهان جلد 2 صفحه 342 . ***

اینجا بود که ابلیس مکنون خاطر خود را آشکار ساخت، و هدف نهائیش را

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 344@@@

از تقاضای عمر جاویدان نشان داد، و ((گفت : به عزتت سوگند که همه آنها را گمراه خواهم کرد!)) (قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین ) .

سوگند به ((عزت )) برای تکیه بر قدرت و اظهار توانائی است، و این تاکیدهای پی درپی قسم از یکسو، و نون تاءکید ثقلیه از سوی دیگر، و کلمه ((اجمعین )) از سوی سوم ) نشان می دهد که او نهایت پافشاری را در تصمیم خویش داشته و دارد، و تا آخرین نفس بر سر گفتار خود ایستاده است .

ولی متوجه این واقعیت بود که گروهی از بندگان خاص خدا به هیچ قیمتی در منطقه نفوذ و حوزه وسوسه او قرار نمی گیرند، لذا ناچار آنها را از گفتار بالا استثنا کرد و گفت : ((مگر بندگان مخلص تو از میان آنها!)) (الا عبادک منهم المخلصین )

همانها که در راه معرفت و بندگی تو از روی اخلاص و صدق و صفا گام برمی دارند، تو نیز آنها را پذیرا شده ای، خالصشان کرده ای، و در حوزه حفاظت خود قرار داده ای، تنها این گروهند که من به آنها دسترسی ندارم، و گرنه بقیه را به دام خود خواهم افکند!

اتفاقا این حدس و گمان ابلیس درست از آب در آمد، و هر کس به نحوی در دام او گرفتار شد، و جز ((مخلصین )) از آن نجات نیافتند، همانگونه که قرآن در آیه 20 سوره سباء می فرماید: و لقد صدق علیهم ابلیس ظنه فاتبعوه الا فریقا من المومنین : ((گمان ابلیس درباره آنها به واقعیت پیوست، و جز گروهی از مؤمنان همه از او پیروی کردند!))

@@تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 345@@@

نکته :