تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد16
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

آیا معجزه قرآن کافی نیست؟!

کسانی که بر اثر لجاجت و اصرار در باطل، حاضر نبودند به هیچ قیمتی در برابر بیان مستدل و منطقی قرآن تسلیم شوند، و آوردن کتابی همچون قرآن به وسیله فرد درس ‍ نخواندهای همچون پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) که دلیل روشنی بر حقانیت وی بود بپذیرند، دست به بهانه جوئی تازهای زدند، چنانکه قرآن در نخستین آیات مورد بحث می گوید: آنها از روی سخریه و استهزاء گفتند چرا معجزاتی (همچون معجزات موسی و عیسی) از سوی پروردگارش بر او نازل نشده است؟ (و قالوا لو لا انزل علیه آیات من ربه) .

چرا او عصای موسی و ید بیضاء و دم مسیحا ندارد؟

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 315@@@

چرا او هم دشمنان خود را با معجزات بزرگ نابود نمی کند؟ آن گونه که موسی و شعیب و هود و نوح و ثمود کردند؟ و یا همانگونه که در سوره اسراء از زبان این گروه آمده است ((چرا پیامبر اسلام، نهرها و چشمه های آب جاری از بیابان خشک مکه ظاهر نمی کند))؟ ((چرا قصری از طلا ندارد))؟ ((چرا به آسمان صعود نمی کند؟ و چرا نامهای از سوی خدا از آسمان برای آنها نمی آورد)) .**سوره اسراء آیه 90 تا 93.***

بدون شک پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) معجزات دیگری غیر از قرآن مجید داشته، و تواریخ نیز با صراحت از آن سخن می گوید، ولی آنها با این سخنانشان، دنبال تحصیل معجزه نبودند، بلکه از یکسو می خواستند اعجاز قرآن را نادیده بگیرند و از سوی دیگر تقاضای معجزات اقتراحی داشتند (منظور از معجزات اقتراحی این است که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) طبق تمایلات این و آن، هر امر خارق العادهای را که پیشنهاد کنند انجام دهد، مثلا این یکی پیشنهاد خارج ساختن چشمه های آب کند دیگری بگوید من قبول ندارم باید کوه های مکه را طلا کنی، سومی هم بهانه بگیرد که این کافی نیست باید به آسمان صعود کنی، و به این ترتیب معجزه را به صورت بازیچه بیارزشی در آورند، و تازه آخر کار بعد از دیدن همه اینها ساحرش بخوانند) .

لذا قرآن در آیه 111 سوره انعام می گوید و لو اننا نزلنا الیهم الملائکة و کلمهم الموتی و حشرنا علیهم کل شیء قبلا ما کانوا لیؤمنوا: ((اگر ما فرشتگان را بر آنها نازل کنیم و مردگان زنده شوند و با آنها سخن بگویند و همه چیز را در برابر آنها محشور نمائیم باز هم ایمان نمی آورند))!

به هر حال قرآن برای پاسخگوئی به این بهانهجویان لجوج، از دو راه وارد می شود:

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 316@@@

نخست می گوید: به آنها ((بگو معجزه کار من نیست که با تمایلات شما انجام گیرد، معجزات همه نزد خدا است)) (قل انما الایات عند الله) .

او می داند چه معجزهای با چه زمانی و برای چه اقوامی متناسب است، او می داند چه افرادی در صدد تحقیق و پی جوئی حقند و باید خارق عادات به آنها نشان دهد، و چه افرادی بهانه گیرند و دنبال هوای نفس؟

و بگو ((من فقط انذار کننده و بیم دهنده آشکارم)) (و انما انا نذیر مبین) .

تنها وظیفه من انذار و تبلیغ است و بیان کلام خدا، اما ارائه معجزات و خارق عادات تنها به اختیار ذات پاک او است، این یک پاسخ .

پاسخ دیگر اینکه، ((آیا همین اندازه برای آنها کافی نیست که ما این کتاب آسمانی را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت می شود)) (او لم یکفهم انا انزلنا علیک الکتاب یتلی علیهم) .

آنها تقاضای معجزات جسمانی می کنند، در حالی که قرآن برترین معجزه معنوی است .

آنها تقاضای معجزه زود گذری دارند در حالی که قرآن معجزهای است جاویدان، و شب و روز آیاتش بر آنها خوانده می شود .

آیا امکان دارد انسانی درس نخوانده - و حتی اگر فرضا درس خوانده بود - کتابی با این محتوا و این جاذبه عجیب که فوق توانائی انسانها است بیاورد و عموم جهانیان را دعوت به مقابله کند و همه در برابر آن عاجز و ناتوان بمانند؟!

اگر راستی منظور آنها معجزه است ما به وسیله نزول قرآن بیش از آنچه آنها تقاضا دارند در اختیارشان گذارده ایم، ولی نه، آنها حق طلب نیستند، بهانه جو هستند .

باید توجه داشت که جمله او لم یکفهم (آیا برای آنها کافی نیست؟) معمولا

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 317@@@

در مواردی گفته می شود که انسان کاری ما فوق انتظار طرف انجام داده و او از آن غافل است یا خود را به غفلت می زند .

مثلا می گوید چرا فلان خدمت را به من نکردی و ما انگشت روی خدمت بزرگتری می گذاریم که او آن را نادیده گرفته و می گوئیم آیا کافی نیست که ما چنین خدمت بزرگی به تو کردیم؟! از همه اینها گذشته معجزه باید هماهنگ با شرائط زمان و مکان و چگونگی دعوت پیامبر باشد، پیامبری که آئینش جاودانی است باید معجزه جاودانی داشته باشد .

پیامبری که دعوتش جهانگیر است و باید قرون و اعصار آینده را نیز در بر گیرد باید معجزه روحانی و عقلانی روشنی داشته باشد که فکر همه اندیشمندان و صاحبخردان را به سوی خود جذب کند . مسلما برای چنین هدفی قرآن مناسب است، نه عصای موسی و ید بیضا .

و در پایان آیه برای تأکید و توضیح بیشتر می گوید: در این کتاب آسمانی هم رحمت بزرگی نهفته است و هم تذکر گویائی، برای کسانی که ایمان می آورند (ان فی ذلک لرحمة و ذکری لقوم یؤمنون) .

آری قرآن هم رحمت است و هم وسیله یادآوری، اما برای گروه با ایمان برای آنها که درهای قلب خود را به روی حقیقت گشوده اند، برای آنها که طالب نورند و خواهان پیدا کردن راه، آنها این رحمت الهی را با تمام وجود خود احساس می کنند و در پرتو آن آرامش می یابند، آنها هر بار که آیات قرآن را می خوانند تذکر تازهای می یابند .

ممکن است فرق میان ((رحمت)) و ((ذکری)) این باشد که قرآن تنها یک معجزه و مایه تذکر نیست، بلکه علاوه بر آن مملو است از برنامه ها و قوانین رحمت آفرین و دستورهای تربیتی و انسانساز، فی المثل عصای موسی تنها معجزه بود ولی در زندگی روز مره مردم اثری نداشت اما قرآن هم معجزه است و هم

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 318@@@

برنامه کامل زندگی و مایه رحمت .

و از آنجا که هر مدعی نیاز به شاهد و گواه دارد در آیه بعد می فرماید: ((بگو همین بس که خدا میان من و شما گواه است)) (قل کفی بالله بینی و بینکم شهیدا) .

بدیهی است هر قدر آگاهی شاهد و گواه بیشتر باشد ارزش شهادت او بیشتر است، لذا در جمله بعد اضافه می کند: ((خدائی گواه من است که تمام آنچه را در آسمانها و زمین است می داند)) (یعلم ما فی السموات و الارض) .

حال ببینیم خداوند چگونه بر حقانیت پیامبرش گواهی داده؟

ممکن است این گواهی، گواهی عملی باشد زیرا وقتی خداوند معجزه بزرگی همچون قرآن را در اختیار پیامبرش قرار می دهد سند حقانیت او را امضاء کرده است، مگر ممکن است خداوند حکیم عادل معجزه را در اختیار فرد دروغگوئی (العیاذ بالله) بگذارد؟ بنابراین اعطای معجزه به شخص پیامبر خود بهترین طرز گواهی دادن خدا به نبوت او است .

علاوه بر گواهی عملی فوق، در آیات متعددی از قرآن مجید گواهی قولی نیز داده شده، چنانکه در آیه 40 سوره احزاب می خوانیم، ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین .

و در آیه 29 سوره فتح نیز آمده است، محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم، ((محمد رسول خدا است و کسانی که با او هستند در برابر کفار خشن و در میان خودشان رحیم و مهربانند)) .

بعضی از مفسران گفته اند: این آیه در پاسخ بعضی سران یهود در مدینه مانند ((کعب بن اشرف)) و اتباع او نازل شده است که گفتند: ای محمد چه کسی گواهی می دهد که تو فرستاده خدائی؟ آیه نازل شد و گفت، خداوند چنین گواهی می دهد .

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 319@@@

از اینجا تفسیر و بیان دیگری برای آیه فوق نیز می توان به دست آورد و آن اینکه منظور گواهی و شهادت خداوند است در کتب آسمانی پیشین که علمای اهل کتاب بخوبی از آن آگاهی داشتند .

در عین حال منافاتی بین این تفسیرهای سه گانه نیست و ممکن است همه در معنی آیه جمع باشد .

در پایان آیه به عنوان یک هشدار و تهدید می فرماید: ((کسانی که ایمان به باطل آوردند و به الله کافر شدند زیانکاران واقعی هستند)) (و الذین آمنوا بالباطل و کفروا بالله اولئک هم الخاسرون) .

چه خسرانی از این بالاتر که انسان تمام سرمایه های وجود خود را در برابر هیچ از دست دهد؟ آنگونه که مشرکان دادند، قلب و جان خود را در اختیار بتها نهادند و تمام نیروهای جسمانی، و امکانات اجتماعی و فردی خود را در اختیار تبلیغ و ترویج آئین بت پرستی و محو نام الله گذاردند و جز خسران و زیان نتیجه ای عائد آنها نشد .

غالبا قرآن در آیات خود به این خسران بزرگ اشاره می کند و گاهی با ذکر کلمه ((اخسر)) (زیانکارتر) این حقیقت را نشان داده که زیانی از این برتر و بالاتر نیست (هود - 22 - نمل - 5 - کهف - 103) .

مهمتر این که گاه انسان در معاملهای زیان می کند تنها سرمایه خود را از دست می دهد و ورشکست می شود، اما گاهی از این فراتر می رود بدهکاری زیادی نیز بر دوش او می ماند و این بدترین نوع ورشکست است، و مشرکان درست همین حال را دارند، بلکه گاهی مایه ورشکستگی و گمراهی دیگران نیز می شوند و به اصطلاح ورشکستگی زنجیرهای را تشکیل می دهند .**در این زمینه بحث مشروحی در جلد 12 صفحه 563 (ذیل آیه 103 سوره کهف) بیان کرده ایم.***

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 320@@@

در آیات گذشته دو قسمت از بهانه جوئیهای کفار در برابر دعوت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) و پاسخ آن مطرح شد، نخست اینکه می گفتند: چرا او معجزهای نمی آورد؟ که قرآن پاسخ داد: این کتاب آسمانی خود برترین معجزه است .

دیگر اینکه چه کسی گواهی بر حقانیت او می دهد؟ که قرآن پاسخ داد خدائی که از همه چیز آگاه است .

در آیه مورد بحث به سومین بهانه جوئیهای آنها اشاره می کند . می گوید ((آنها در مورد عذاب عجله می کنند و با سرعت آن را از تو می طلبند)) (و یستعجلونک بالعذاب) .

آنها می گویند ((اگر عذاب الهی حق است و دامن کفار را می گیرد پس چرا به سراغ ما نمی آید))؟!

قرآن در پاسخ این سخن سه جواب می دهد .

نخست می گوید اگر موعد مقرری تعیین نشده بود عذاب الهی فورا به سراغشان می آمد (و لو لا اجل مسمی لجائهم العذاب) .

این زمان معین برای آن است که هدف اصلی یعنی بیداری یا اتمام حجت بر آنها حاصل گردد، خدا هرگز بر خلاف حکمت در کارهایش شتاب و عجله نمی کند .

دیگر اینکه آنها که این سخن را می گویند چه اطمینانی دارند که هر لحظه عذاب الهی دامنشان را بگیرد؟ ((چرا که این عذاب ناگهانی و بدون مقدمه، و در حالی که آنها نمی دانند و توجه ندارند به سراغشان می آید)) (و لیاتینهم بغتة و هم لا یشعرون) .**(بغته) از ماده (بغت) (بر وزن وقت) به معنی تحقق ناگهانی و غیرمنتظره چیزی است.***

گرچه موعد عذاب در واقع معین و مقرر است ولی مصلحت این است که

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 321@@@

آنها از آن آگاه نباشند و بدون مقدمه فرا رسد، چرا که اگر وقت آن اعلام می شد باعث تجری و جسارت کفار و گنهکاران می گردید، آنها تا آخرین لحظه به گناه و کفر ادامه می دادند و در لحظات آخر که موعد مقرر عذاب نزدیک می شد همگی توبه می کردند و به سوی حق باز می گشتند!

فلسفه تربیتی این مجازاتها ایجاب می کند که موعدش مکتوم باشد تا هر لحظه اثر خود را ببخشد و ترس و وحشت آن عاملی بازدارنده گردد ضمنا از آنچه گفتیم روشن شد که منظور از جمله ((و هم لا یشعرون)) این نیست که آنها اصل وجود عذاب را درک نمی کنند و گرنه فلسفه عذاب از بین می رفت، بلکه منظور این است که آنها لحظه وقوع آن و مقدماتش را تشخیص نمی دهند، و به تعبیر دیگر بطور غافلگیرانه مثل صاعقه بر آنها فرود می آید .

از آیات مختلف قرآن بر می آید که این بهانه جوئی منحصر به کفار مکه نبود، بلکه بسیاری از امم دیگر نیز روی مساءله تعجیل عذاب اصرار می ورزیدند .

بالاخره سومین پاسخ را قرآن در آیه بعد بیان کرده، می گوید ((آنها در برابر تو در مورد عذاب عجله می کنند در حالی که جهنم کافران را احاطه کرده است))!(یستعجلونک بالعذاب و ان جهنم لمحیطة بالکافرین) .

اگر عذاب دنیا تاخیر بیفتد عذاب آخرت صددرصد قطعی است آنچنان مسلم است که قرآن به صورت یک امر فعلی از آن یاد می کند و می گوید ((جهنم گوئی هم اکنون آنها را احاطه کرده است))!

در اینجا تفسیر دقیقتری نیز برای این آیه وجود دارد و آن اینکه جهنم از دو نظر هم اکنون ((به معنی واقعی)) کلمه این گروه را احاطه کرده .

نخست جهنم دنیا است آنها بر اثر شرک و آلودگی به گناه در جهنمی که خود فراهم کرده اند می سوزند، جهنم جنگ و خونریزی، جهنم نزاع و اختلاف،

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 322@@@

جهنم ناامنی و ناآرامی، جهنم ظلم و بیدادگری، و جهنم هوی و هوسهای سرکش!

دیگر اینکه طبق ظاهر آیات قرآن جهنم هم اکنون موجود است و طبق تحلیلی که قبلا داشته ایم در باطن و درون این دنیا است و به این ترتیب حقیقتا کافران را احاطه کرده است، در آیه 5 و 6 و 7 سوره تکاثر نیز به آن اشاره شده، کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم ثم لترونها عین الیقین، ((این چنین نیست اگر علم الیقین می داشتید دوزخ را مشاهده می کردید سپس آنرا به عین الیقین می دیدید)) .**برای توضیح بیشتر در این زمینه به جلد سوم تفسیر نمونه صفحه 92 به بعد (ذیل آیه 133 سوره آل عمران) مراجعه فرمائید.***

سپس می افزاید: ((آن روز که عذاب الهی از بالای سر و از پائین پا آنها را فرا می گیرد، و به آنها می گوید بچشید آنچه را که عمل می کردید روز سخت و دردناکی است)) (یوم یغشاهم العذاب من فوقهم و من تحت ارجلهم و یقول ذوقوا ما کنتم تعملون) .**بعضی از مفسران (یوم) را ظرف برای فعل مقدری دانسته اند و بعضی دیگر آن را متعلق به (محیطه) می دانند.***

این آیه ممکن است توضیحی برای احاطه عذاب جهنم در قیامت نسبت به کفار باشد، و ممکن است بیانی مستقل برای آن عذاب دردناک آنان محسوب گردد که امروز بر اثر اعمالشان آنها را احاطه کرده و فردا ظاهر و آشکار می شود .

به هر حال اینکه می فرماید این عذاب از بالای سر و پائین پاها است و بقیه جهات و جوانب را ذکر نمی کند در حقیقت به خاطر وضوح مطلب و روشنی بحث است، بعلاوه هنگامی که شعله های آتش از پائین پا زبانه کشد و از بالا بر سر آنها فروریخته شود تمام بدن آنها را احاطه خواهد کرد، و تمام جوانب و اطراف را نیز می پوشاند .

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 323@@@

اصولا این تعبیر هم در زبان فارسی و هم در زبان عربی معمول است که می گویند فلان کس از فرق تا قدم مثلا در لجنزار بیعفتی فرو رفت، یعنی تمام وجود او غرق در این گناه شد، و به این ترتیب مشکلی که برای بعضی از مفسران به وجود آمده که چگونه سوی بالا و پائین ذکر شده و چهار طرف مسکوت مانده است؟ حل می شود .

جمله ذوقوا ما کنتم تعملون که ظاهرا گوینده اش خداوند است علاوه بر اینکه یکنوع مجازات روانی برای اینگونه اشخاص است بیانگر این واقعیت می باشد که عذاب الهی چیزی جز بازتاب و انعکاس اعمال خود انسان در نشاه آخرت نیست .