تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد16
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

برای بحث بهترین روش را برگزینید

در آیات گذشته بیشتر سخن از نحوه برخورد با ((بت پرستان)) لجوج و جاهل بود که به مقتضای حال با منطقی تند، با آنها سخن می گفت، و معبودانشان را سستتر از تارهای عنکبوت معرفی می کرد، و در آیات مورد بحث، سخن از مجادله با ((اهل کتاب)) است که باید به صورت ملایمتر باشد، چه اینکه آنها حداقل بخشی از دستورهای انبیاء و کتب آسمانی را شنیده بودند و آمادگی بیشتری برای برخورد منطقی داشتند که با هر کس باید به میزان عقل و دانش و اخلاقش سخن گفت .

نخست می فرماید: با اهل کتاب جز به روشی که از همه بهتر است مجادله نکنید (و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن) .**التی صفت است برای موصوف مقدری مانند الطریقه.***

((لاتجادلوا)) از ماده ((جدال)) در اصل به معنی تابیدن طناب و محکم کردن آن است، این واژه در مورد ساختمان محکم و مانند آن نیز به کار می رود و هنگامی که دو نفر به بحث می پردازند، و در حقیقت هر کدام می خواهد دیگری را از عقیده اش بپیچاند به این کار مجادله گفته می شود، به کشتی گرفتن نیز ((جدال))

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 299@@@

می گویند، و به هر حال منظور در اینجا بحث و گفتگوهای منطقی است .

تعبیر به ((التی هی احسن))، تعبیر بسیار جامعی است که تمام روشهای صحیح و مناسب مباحثه را شامل می شود، چه در الفاظ، چه در محتوای سخن، چه در آهنگ گفتار، و چه در حرکات دیگر همراه آن .

بنابراین مفهوم این جمله آن است که الفاظ شما مؤدبانه، لحن سخن دوستانه محتوای آن مستدل، آهنگ صدا خالی از فریاد و جنجال و هر گونه خشونت و هتک احترام، همچنین حرکات دست و چشم و ابرو که معمولا مکمل بیان انسان هستند همه باید در همین شیوه و روش انجام گیرد .

و چه زیبا است تعبیرات قرآن که در یک جمله کوتاه یک دنیا معنی نهفته است .

اینها همه به خاطر آن است که هدف از بحث و مجادله برتری جوئی و تفوق طلبی و شرمنده ساختن طرف مقابل نیست، بلکه هدف تاثیر کلام و نفوذ سخن در اعماق روح طرف است، و بهترین راه برای رسیدن به این هدف همین شیوه قرآنی است .

حتی بسیار می شود که انسان اگر سخن حق را به صورتی منعکس کند که طرف مقابل آن را فکر خود بداند نه فکر گوینده، زودتر انعطاف نشان می دهد چرا که انسان به افکار خود همچون فرزندان خود علاقمند است .

درست به همین دلیل است که قرآن مجید بسیاری از مسائل را به صورت سؤال و استفهام طرح می کند، تا جوابش را از درون فکر مخاطب بجوشد و آن را از خود بداند .

ولی البته هر قانونی استثنائی هم دارد، از جمله همین اصل کلی در بحث و مجادله اسلامی در مواردی ممکن است حمل بر ضعف و زبونی شود، و یا طرف مقابل آنچنان مست و مغرور باشد که این طرز برخورد انسانی، بر جراءت و جسارتش

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 300@@@

بیفزاید لذا در دنبال آیه به صورت یک استثناء می فرماید: ((مگر کسانی از آنها که مرتکب ظلم و ستم شدند)) (الا الذین ظلموا منهم) .

همانها که بر خود و دیگران ظلم کردند و بسیاری از آیات الهی را کتمان نمودند تا مردم به اوصاف پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آشنا نشوند .

آنها که ظلم کردند و فرمانهای الهی را در آنجا که بر خلاف منافعشان بود زیر پا گذاردند .

آنها که ظلم کردند و خرافاتی همچون مشرکان به میان آوردند، مسیح یا عزیز را فرزند خدا خواندند .

و بالاخره آنها که ظلم کردند و بجای بحث منطقی دست به شمشیر برده و متوسل به زور شدند و به شیطنت و توطئه چینی پرداختند .

و در آخر آیه یکی از مصداقهای روشن مجادله به احسن را که می تواند الگوی زنده ای برای این بحث باشد به میان آورده، می فرماید:

((بگوئید ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده است ایمان داریم، معبود ما و شما یکی است، و در برابر او تسلیم هستیم)) (و قولوا آمنا بالذی انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نحن له مسلمون) .

چه تعبیر زیبا و چه آهنگ جالبی؟ آهنگ وحدت و ایمان به همه آنچه از سوی خدای واحد نازل شده، و حذف همه تعصبها، و ما و شماها، و بالاخره توحید معبود و تسلیم بی قید و شرط در برابر ((اللّه)) .

این یک نمونه از مجادله به احسن است که هر کس بشنود مجذوب آن می شود، و نشان می دهد اسلام گروه گرا، و تفرقه طلب نیست، آوای اسلام آوای وحدت است و تسلیم بودن در برابر هر سخن حق .

نمونه های این بحث در قرآن فراوان است، از جمله نمونه ای است که امام صادق (علیه السلام) در حدیثی به آن اشاره کرده، می فرماید: ((مجادله به احسن، مانند

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 301@@@

مطلبی است که در آخر ((سوره یس)) در مورد منکران معاد آمده است، هنگامی که استخوان پوسیده را در مقابل پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) آوردند و گفتند: چه کسی قدرت دارد آن را احیا کند؟ فرمود: یحییها الذی انشاها اول مرة . . . ((همان خدائی که روز نخست آن را آفرید، زنده می کند، همان خدائی که از درخت سبز، برای شما آتش بیرون می فرستد)) .**تفسیر نور الثقلین جلد 4 صفحه 163.***

آیه بعد به عنوان تأکید بر اصول چهارگانه ای که در آیه قبل آمد، می فرماید: ((این گونه ما کتاب آسمانی (قرآن) را بر تو نازل کردیم (و کذلک انزلنا الیک الکتاب) .

آری این قرآن بر اساس وحدت معبود، وحدت دعوت همه پیامبران راستین تسلیم بی قید و شرط در برابر فرمان حق، و مجادله با بهترین شیوه ها نازل شده .

بعضی از مفسران گفته اند: منظور از جمله فوق تشبیه نزول قرآن بر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) به نزول کتب پیشین بر سایر انبیاء است، یعنی همانگونه که بر پیامبران گذشته کتاب آسمانی نازل کردیم بر تو نیز قرآن را نازل نمودیم .

ولی تفسیر اول دقیقتر به نظر می رسد هر چند جمع میان هر دو معنی نیز ممکن است .

سپس می افزاید: ((کسانی که پیش از این کتاب آسمانی به آنها داده ایم (و به راستی به آن پایبند و معتقدند) به این کتاب ایمان می آورند)) (و الذین آتیناهم الکتاب یؤمنون به) .

چرا که هم نشانه های آن را در کتب خود یافته اند، و هم محتوایش را از نظر اصول کلی هماهنگ با محتوای کتب خود می بینند .

البته می دانیم همه اهل کتاب (یهود و نصاری) به پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) ایمان

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 302@@@

نیاوردند، بنابراین جمله فوق، اشاره به آن گروه مؤمنان واقعی و حقجویان خالی از تعصب است که نام ((اهل کتاب)) تنها شایسته آنها است .

بعد می افزاید: ((گروهی از اینها (از اهل مکه و مشرکان عرب) نیز به آن ایمان می آورند)) (و من هؤلاء من یؤمن به) .**بعضی از مفسران جمله (الذین اتیناهم الکتاب) را اشاره به مسلمانان دانسته اند، و جمله (من هؤلاء من یؤمن به) را اشاره به اهل کتاب، ولی این تفسیر بسیار بعید به نظر می رسد، زیرا تعبیر (الذین آتیناهم الکتاب) و مانند آن، در هیچ موردی از قرآن ظاهرا به غیر یهود و نصاری اطلاق نشده است.***

و در پایان در مورد کافران هر دو گروه می گوید: ((آیات ما را جز کافران انکار نمی کنند)) (و ما یجحد بایاتنا الا الکافرون) .

با توجه به اینکه مفهوم ((جحد)) آنست که انسان، به چیزی معتقد باشد و آن را انکار کند**(راغب) در (مفردات) می گوید: الجحود نفی ما فی القلب اثباته و اثبات ما فی القلب نفیه.*** مفهوم جمله فوق این می شود که حتی کفار در دل به عظمت این آیات معترفند و نشانه های صدق و راستی را در جبین آن می نگرند، و راه و رسم پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) و زندگی پاکیزه و پیروان پاکباخته او را دلیلی بر اصالت آن می شمرند اما به خاطر لجاجت و تعصب و تقلید کورکورانه از نیاکان، و یا برای حفظ منافع نامشروع زودگذر به انکار برمی خیزند .

به این ترتیب قرآن موضع گیریهای اقوام مختلف را در برابر این کتاب آسمانی مشخص می کند: در یک صف اهل ایمانند، اعم از علمای اهل کتاب و مؤمنان راستین و مشرکانی که تشنه حق بودند و حق را یافتند و دل به آن بستند، و در صف دیگر منکران لجوجی که حق را دیدند اما همچون خفاشان خود را از آن پنهان داشتند، چرا که ظلمت کفر جزء بافت وجودشان شده و از نور ایمان وحشت دارند!

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 303@@@

قابل توجه اینکه این گروه قبلا نیز کافر بوده اند، ولی تأکید مجدد بر کفرشان ممکن است به این جهت باشد که قبلا اتمام حجت بر آنها نشده بود، کفر حقیقی الان است که بر آنها اتمام حجت شده و با علم و آگاهی صراط مستقیم را رها کرده در بیراه ه گام می زنند .

سپس به یکی دیگر از نشانه های روشن حقانیت دعوت پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) که تأکیدی است بر محتوای آیه گذشته اشاره کرده می گوید: ((تو قبل از نزول قرآن هرگز کتابی را نمی خواندی، و هرگز با دست خود چیزی نمی نوشتی مبادا دشمنانی که در صدد ابطال دعوت تو هستند گرفتار شک و تردید شوند)) (و بگویند آنچه را او آورده نتیجه مطالعه کتب پیشین و نسخه برداری از آنها است) (و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون) .**ضمیر در (من قبله) به قرآن باز می گردد، و تعبیر به (یمین) (دست راست) به خاطر آن است که غالبا انسانها با دست راست می نویسند (مبطلون) جمع (مبطل) به معنی کسی است که در صدد ابطال چیزی است.***

تو هرگز به مکتب نرفتی و خط ننوشتی، اما با اشاره وحی الهی، مساءله آموز صد مدرس شدی! .

چگونه می توان باور کرد، شخصی درس نخوانده و استاد و مکتب ندیده با نیروی خودش کتابی بیاورد و از همه جهان بشریت دعوت به مقابله کند و همگان از آوردن مثل آن عاجز شوند؟ آیا این دلیل بر آن نیست که نیروی تو از قدرت بیپایان پروردگار مدد می گیرد؟ و کتاب تو وحی آسمانی است که از ناحیه او بر تو القاء شده است؟ توجه به این نکته لازم است که اگر کسی بگوید ما از کجا بدانیم که پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) هرگز به مکتب نرفت و خط ننوشت! در پاسخ می گوئیم، او

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 304@@@

در محیطی زندگی کرد که با سواد در آنجا بسیار محدود و معدود بود به طوری که می گویند در تمام شهر مکه بیش از 17 نفر قدرت بر خواندن و نوشتن نداشتند در چنین محیطی اگر کسی درس بخواند، مکتبی ببیند محال است بتواند کتمان کند، در همه جا مشهور و معروف می شود، و استاد و درسش شناخته خواهد شد .

چنین شخصی چگونه می تواند ادعا کند پیامبر راستین است اما دروغی به این آشکاری بگوید؟ بخصوص اینکه این آیات در مکه در مهد نشو و نمای پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) نازل گردیده آنهم در برابر دشمنان لجوجی که کوچکترین نقطه ضعفها از نظرشان مخفی نمی ماند .

در آیه بعد نشانه های دیگری برای حقانیت قرآن بیان می کند، می گوید:این کتاب آسمانی مجموعه ای است از آیات بینات که در سینه های صاحبان علم قرار می گیرد (بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم) .

تعبیر به ((آیات بینات)) بیانگر این واقعیت است که نشانه های حقانیت قرآن در خود آن به چشم می خورد و در پیشانی آیات می درخشد، و دلیل آن با خود آن است .

در حقیقت همچون آیات تکوینی است که انسان از مطالعه آن بدون نیاز به چیز دیگر به حقیقت پی می برد؟ این آیات تشریعی نیز از نظر ظاهر و محتوی چنان است که خود دلیل صدق خویش است .

از این گذشته، طرفداران این آیات و طالبان و دلدادگان آن، کسانی هستند که بهره ای از علم و آگاهی دارند، هر چند دستشان تهی و پایشان برهنه است .

به تعبیر روشنتر یکی از طرق شناخت اصالت یک مکتب بررسی حال مؤمنان به آن مکتب است، اگر گروهی نادان یا شیاد، دور کسی را گرفتند به نظر می رسد که او نیز از همین قماش باشد، اما اگر کسانی که اسرار علوم در سینه های

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 305@@@

آنها نهفته است اعلام وفاداری به مکتبی کردند دلیل بر حقانیت آن است، و ما می بینیم گروهی از علمای اهل کتاب و شخصیتهای با تقوای ممتازی همچون ابوذرها و سلمانها، مقدادها و عمار یاسرها و شخصیت والائی همچون علی (علیه السلام) حامیان و عاشقان این مکتب بودند .

در روایات زیادی که از طرق اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده این آیه به ائمه اهل بیت (علیهم السلام) تفسیر شده است، این نه به معنی انحصار است، بلکه بیان مصداق روشنی است برای ((الذین اوتوا العلم)) .**این روایات بطور مشروح در تفسیر برهان جلد 3 صفحه 254 به بعد آمده است.***

و اگر می بینیم در بعضی از روایات، تصریح شده به اینکه منظور خصوص امامان است در حقیقت اشاره به مرحله کامل علم قرآن می باشد که در اختیار آنها است و هیچ مانعی ندارد که علما و دانشمندان بلکه توده های فهمیده مردم بهره ای از این علوم قرآن داشته باشند .

ضمنا این آیه نشان می دهد که علم و دانش منحصر به آنچه در کتاب و از محضر استاد می خوانند و می آموزند نیست، چرا که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) طبق صریح آیات گذشته به مکتب نرفت و خط ننوشت ولی برترین مصداق ((الذین اوتوا العلم)) بود، پس در ماورای علم رسمی، علمی است برتر و والاتر که از سوی پروردگار به صورت نوری در قلب آدمی القاء می شود که العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء و این جوهره علم است، و علوم دیگر پوسته علم .

در پایان آیه اضافه می کند: ((آیات ما را جز ستمگران از روی عناد انکار نمی کنند)) (و ما یجحد بایاتنا الا الظالمون) .

چرا که نشانه های آن روشن است، پیامبر امی و درس نخوانده آورنده آن است .

آگاهان اندیشمند مؤمنان به آن هستند .

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 306@@@

از این گذشته خود آن نیز مجموعه آیات بینات (سخنانی با محتوای روشن و آشکار) می باشد .

و در کتب پیشین نیز نشانه های آن آمده است .

با اینهمه آیا کسی جز آنها که بر خویشتن و بر جامعه ستم می کنند آن را انکار می نماید؟ (تکرار می کنیم که تعبیر به جحد در موردی است که انسان چیزی را می داند و بر خلاف علمش انکار می کند) .